یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

عدالت در اندیشه علی ع


عدالت در اندیشه علی ع

هر چند فهم عمق اندیشه و كلام حضرت علی ع كه به حق كلامی فروتر از كلام خدا, اما برخوردار از صبغه ای الهی و فراتر از كلام بشر است دور از دسترس و بضاعت محدود علمی نگارنده است , اما تلاش در جهت نزدیك شدن به فضای فكری و اندیشه انسانی كه در بطن و متن اندیشه ورزی و خردورزی او خدا حضور دارد, رسالتی است بر دوش هر انسان متعهد, درد آشنا و آگاه به ضرورتهای زمانی و مكانی بدون تردید, بشر در عصر حاضر بیش از هر زمان دیگر با توجه به ناكامی های خردورزیهای خود بنیاد خود از رنسانس را تا پست مدرنیسم , نیازمند و در آرزوی سیراب شدن از مخزن خردورزیهای متكی و ملتزم به خدا و وحی الهی است

به حق كه نمونه و مصداق بارز حضور خدا در اندیشه ورزی و حتی نظریه پردازی های اجتماعی و تبیینهای تاریخی كسی جز علی (ع )، دست پرورده و وارث حقیقی پیامبر گرامی (ص ) نیست . اما متاءسفانه قدر و منزلت ایشان ، آنچنان كه باید و شاید در جامعه اسلامی و شیعی ما شناخته شده نیست و یا حداقل ، چندان شاهد تجلی اندیشه ها و دغدغه های ایشان در قالب سیاستگزاریها و برنامه ریزی های راهبردی نیستیم . اما به راستی راز رمز این همه عظمت در كلام حضرت امیر(ع ) چیست ؟ چرا همگان از این همه عمق و عظمت محتوایی به شگفت آمده اند؟ چرا كلام بشری قابل قیاس با كلام ایشان نیست ؟ پاسخهای متفاوتی می توان به این سؤ ال اساسی داد، اما نگارنده معتقد است كه راز این كلام شگفت انگیز در حضور تمام عیار خدا در ساحت معرفت و اندیشه ورزیهای ایشان نهفته است . حضوری كه از زمان رنسانس و به طور خاص روشنگری در چالش با سلطه فكری در خرافی كلیسایی به این طرف ، از ساحت معرفت و اندیشه ورزی نظریه پردازی در علوم انسانی رخت بر بسته است و با نهایت تاءسف دامنگیر خردورزیها نظریه پردازیهای كشورهای اسلامی نیز با عارضه ای مضاعف گردیده است . تمام مصیبت های وارده بر بشر در سطوح فرهنگی ، اقتصادی ، اجتماعی ، محیطی و روانی نیز ریشه در همین خدامردگی در قلمرو خردورزی دارد. به هر حال ، برای دست یابی به اندیشه یك متفكر در مورد مفهومی خاص راههای بسیاری وجود دارد. راه ساده و معمول این است كه بدون هیچ درك پیشینی و اولیه از یك مفهوم به ردیابی مفهوم موردنظر در آثار یك متفكر بپردازیم و در نهایت سعی كنیم معنای این مفهوم را از لابلای عبارات مختلف كشف كنیم . اما این شیوه ، بویژه در خصوص مفاهیم مرتبط با فلسفه سیاسی - اجتماعی چنان عالمانه نیست و معمولا به دركی سطحی و پیش پا افتاده می انجامد. اما راه و شیوه دیگر كه عالمانه تر و معقول تر می نماید، این است كه قبل از ردیابی مفهوم مورد نظر در اندیشه یك متفكر، به واكاوی معنای متفاوت این مفهوم ، سیر تحول مفهومی ، سؤ ال ، چالشها، رویكردها و نظریه های مختلفی بپردازیم در مورد این مفهوم تاكنون شكل گرفته است . سپس با رویكردی تطبیقی به بررسی معنای این مفهوم در اندیشه متفكر مورد نظر بپردازیم . تنها در این صورت است كه می توانیم با توجه به عمق اندیشه یك متفكر، آن هم اندیشمند ناتمامی همچون حضرت علی (ع ) بهره و استفاده به روز از این مخزن ناپایان معرفت داشته باشیم . در این مقاله برآنیم تا با روش و شیوه فوق به عمق اندیشه حضرت علی (ع ) در مورد عدالت اجتماعی دست یابیم . مایه بسی مباهات است كه در شرایطی بحث حضرت علی (ع ) درباره عدالت را مطرح می كنم كه جهان برخلاف تصور بسیاری از شبه روشنفكران غرب زده داخلی بار دیگر گرایش به عدالت پیدا كرده است و بارقه این گرایش را می توان در واكنشهای مختلف در برابر جهانی سازی اقتصادی كه براستی هژمونی و استیلای جدید سرمایه داری را رقم می زند، جستجو كرد. مفهوم عدالت ، همانند مفاهیم دیگری از قبیل آزادی ، صلح ، سعادت و غیره ، مفهومی هنجاری و پارادكسیكال بوده و در ذیل فلسفه سیاسی - اجتماعی مورد بحث قرار می گیرد. خواه ناخواه این بعد هنجاری بر ارایه تعریفی جامع ، دقیق و شفاف از عدالت اثر می گذارد. اما آیا این پارادكسیكال بوده اند به معنای این آن است كه نمی توان به یك قدر متیقن در تعریف آنها دست یافت ؟ به طور قطع ، مفروضات و پیش فرضهای هستی شناسی ، از جمله انسان شناسی بر درك ما از عدالت اثر می گذارد، اما این نكته بدان معنا نیست كه همسو با پست مدرنیستها، مفاهیمی همچون عدالت و آزادی را دال بدون مدلول بدانیم و بر این باور باشیم كه این مفاهیم ، هیچ مدلول ثابتی ندارند و معنای آنها را باید به زمینه ها و بازی های زبانی ارجا دهیم و یا در چارچوب گفتمان های مختلف معنا كنیم و یا معنای آنها را به عقل مفاهمه ای بشر ارجا دهیم . به هر حال ، از عدالت بر پایه پیش فرضهای هستی شناسی و انسان شناسی تعابیر مختلفی ارائه شده است . اهم این تعابیر عبارتند از:(۱)

۱. درك طبیعت گرایانه یا ذات گرایانه از عدالت ، به معنای انطباق با وضع و نظم موجود بر پایه خلقت نابرابر انسانها. ((برابری برای برابرها و نابرابری برای نابرابرها.)) در این تعبیر، عدالت به مفهوم ((نظم ))، ((تناسب )) و یا ((موزونیت )) ارجاع می یابد. این تعبیر از عدالت را در یونان باستان می بینید كه عدالت را در تناسب با طبیعت بودن ، در تناسب با سایر فضائل بودن تعریف می كنند. در اندیشه آنان ، عدالت ربطی به عرصه عمومی ندارد و اصولا عدالت امری اجتماعی نیست . افلاطون انسان را دارای سه قوه می داند. خرد، اراده و شهوت . افلاطون تعادل ما بین این قوای نفسانی را عدالت می نامد كه بیانگر حد وسط در استفاده از این نیروها و تناسب ما بین آنهاست . به زعم افلاطون ، تناسب بین آنها حاكی از نوعی فضیلت است . البته ارسطو در باب عدالت مقداری از دیگر متفكران یونان ، زمینی تر می شود و برخلاف افلاطون سعی می كند تا حدودی به ابعاد اجتماعی عدالت نیز توجه داشته باشد. مخصوصا مفهوم عدالت توزیعی از مفاهیمی است كه در مورد عدالت به كار می برد. اما این توضیع براساس شایستگی ها و لیاقت ها باید صورت گیرد. قابلیت و شایستگی ای كه به نابرابری خلقت انسانها برمی گردد، ((برابری برای برابرها و نابرابری برای نابرابرها)) یعنی از همان اول می پذیرد كه انسانها یك سرشت واحدی ندارند. براساس این اعتقاد خواه ناخواه نگرش ما به مفهوم ، عدالت و نابرابری اجتماعی ، نگرش خاصی خواهد بود. نگرشی كه ما را به توجیه وضع موجود می كشاند. به هر حال ، نگاه انطباق گرایانه تا دوران میانه (قرون وسطی ) ادامه می یابد. اما در دوران میانه همان نظم طبیعی بر پایه وحی الهی و تفسیر كلیسا تعریف می شود. تمام هم و غم متفكران دوران میانه ، من حیث المجموع ، آن است كه انسان می بایست رابطه خود را با خدا تنظیم كند و این رابطه نیز براساس وحی الهی و تفسیر كلیسا تعیین می شود. بدین ترتیب ، ما باید وضع خود را تشخیص بدهیم ، جایگاه خود را تشخیص بدهیم و به آن قانع هم باشیم . و به نقشهای مترتب بر این جایگاه هم وفادار باشیم . این نگرش ، بیش از آن كه عدالت را از زاویه حق و حقوق افراد بنگرد، از زاویه وظیفه و تكلیف الهی آنها می نگرد. نگاه آنها به مفهوم عدالت ، یك نگاه وظیفه گرایانه است این نگرش ‍ فی الجمله ، سنت آگوستین و توماس آكونیاس است . اما با این حال اختلافی هم بین آگوستین و آكونیاس وجود دارد. آكونیاس سعی می كند تا حدودی به تجدد نزدیك شود، آگوستین عدل را به معنی تنظیم رابطه خدا و خلق می داند و عدالت را به معنای رعایت حقوق و قوانین الهی می شمرد. اگر این حقوق و قوانین رعایت شود، عدالت هم در جنبه كیفری و هم در جنبه توزیعی تحقق پیدا می كند. البته برخی از این دیدگاه را از قرآن هم استنباط می كنند. قرآن می گوید: (( نحن قسمنا بینهم معیشتهم ...)) ما معیشت را بین آنان تقسیم كرده ایم . اما بحث این قسمت كه چه كسی تشخیص می دهد كه روزی هر فرد چیست و این سهم موجود سهم مقدر خدایی است یا غیرخدایی . این پرسش بسیار اساسی است . چه كسی می تواند بگوید روزی من سهم موجود من از دنیاست . شاید بیش از این مقدار موجود باشد و امر اجتماعی یا فرایندهای اجتماعی در دگرگونی آن تاءثیر داشته است . چه كسی می تواند بگوید این مقدار موجود همان مقدار مقدر است . بعلاوه این آیه بر این معنا دلالت دارد كه روزی انسانها دست خداست و خداوند روزی همه انسانها را تعیین نموده است . به هیچ وجه نمی توان از آیه استنباطی در جهت توجیه وضع موجود داشت . اما دیدگاه آكونیاس به مساوات یا حداقل به مفروضات پیشینی مساوات طلبی نزدیك می شود. به زعم او انسانها حق برخورداری از حد متوسط شرایط زیستن را دارند این حق تبعاتی دارد. یعنی انسان گرسنه می تواند دزدی كند و انسانی كه برای قرص نانی دزدی كرده به دلیل تقدم حق زیست بر حق دارایی ، مقصر نیست . متفكر دیگری كه در دوران میانه به تعبیر مساوات طلبی نزدیك می شود، سیسرون است . اگر دیگران بیشتر یك تلقی طبیعت گرایانه و در تناسب و هماهنگی با طبیعت در ذهن داشتند، سیسرون معتقد است كه جوهر عدالت هیچ نیست ، جز مساوات . سیسرون ، همچنین اعتقاد به برابری انسانها به لحاظ خرد و ارزیابیهای ذهنی دارد. یعنی باور به برابری انسانها دارد و چون اعتقاد به خلقت برابر انسانها دارد، لذا جوهر عدالت اجتماعی را هم برابری می داند. بنابراین به تعبیر سیسرون آنچه باعث نابرابری شده است یك امر اجتماعی است ، نه یك امر فطری و طبیعی و شایستگی هایی كه به بدو تولد انسانها برگردد.

۲. درك مساوات طلبانه از عدالت بر پایه خلقت برابر انسانها، این درك به دلیل باور به خلقت برابر انسانها، ریشه بی عدالتی را در اجتماع جستجو می كند و نه در افراد. این دیدگاه از سیسرون شروع می شود و در آراء روسو و تا حدی ماركس ((از هر كس به اندازه توانایی و به هر كس به اندازه نیاز)) تداوم می یابد. بر پایه این دیدگاه ، عدالت مساوی با برابری و مساوات ، آن هم در ابعاد اقتصادی صرف تعریف شده است . جامعه ای عادلانه است كه به لحاظ تنعم از منابع كمیاب اقتصادی ، همه با هم برابر باشند. تلقی عدالت به معنای مساوات جویانه در اندیشه ماركس و انگلس و در روسو می توان مشاهده كرد. ماركس و انگلس نیز در هم در مفروضات انسان شناسی و هم در مفروضات برابری جویانه خود تحت تاثیر روسو، هستند. روسو سرشت انسان را كاملا خوب می داند و تقسیم كار را عامل نابرابری می داند. به زعم ماركس و انگلس نیز مالكیت خصوصی و تقسیم كار منشاء نابرابری است . این دو متفكر ضمن آنكه یك دید متلق و جمع گرایانه نسبت به مسئله نابرابری یا عدالت دارند، به هیچ وجه سعی نمی كنند در جهت توجیه نابرابری ها عمل كنند، بلكه نابرابرها را اهرمی می دانند برای سلطه فرا دستان بر فرو دستان .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.