چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
داستانِ موسی در قرن بیستم
![داستانِ موسی در قرن بیستم](/web/imgs/16/143/nr0xw1.jpeg)
دربارۀ چرایی و چگونگی رویکرد سینمای غرب به موضوع نسلکُشی یهودیان همزمان با یکهتازی نیروهای آلمان نازی در شرق و غرب اروپا در دوران جنگ جهانی دوم، بارها و بارها گفته شده است. همین بس که در دو دهۀ اخیر به دلیل بحرانی شدن موضوع اسکان یهودیان در سرزمین بیتالمقدس و جدی شدن مخالفت کشورهای اسلامی با برخی سیاستهای دولت اسراییل، سینمای غرب- بهویژه کارخانۀ رؤیاسازی هالیوود که بخش زیادی از آن در دستان یهودیان بانفوذ اداره میشود- برای توجیه مهاجرت یهودیان به سرزمین موعود به ساخت فیلمهایی تأثیرگذار و مخاطبپسند دربارۀ کشتار یهودیان در اردوگاههای مرگ نازیها دست زده است که جدا از ارزشهای هنری و سینمایی بسیاری از این آثار، جنبههای پروپاگاندا و تبلیغاتیشان بیش از اندازه توی ذوق میزد. «فهرست شیندلر» (استیون اسپیلبرگ، ۱۹۹۳)، «زندگی زیباست» (روبرتو بنینی، ۱۹۹۷) و «پیانیست» (رومن پولانسکی، ۲۰۰۲) از مشهورترین آثار سینمایی در دو دهۀ اخیر هستند که محتوایشان پیرامون مسألۀ کشتار یهودیان اروپا بهدست نیروهای آلمان نازی است. جدیدترین فیلمی که در این زمینه به روی پردۀ سینماهای جهان آمده، «مقاومت»، ساختۀ ادوارد زوییک، است که واقعهای تاریخی را دستمایۀ کار خود قرار داده و دربارۀ یهودیانی است که در جریان حملۀ نازیها به غربِ شوروی و بلاروس، موفق شدند خود را از چنگ برنامۀ دستگیری و کشتارهای دسته جمعی آلمانها نجات دهند و به دلِ جنگلهای غرب روسیه پناه بیاورند و البته در آنجا نیز با دشواریهای بسیاری روبهرو شدند. ادوارد زوییک که پیش از این فیلمهایی همچون «افتخار» (۱۹۸۹)، افسانههای پاییزی (۱۹۹۴)، آخرین سامورایی (۲۰۰۳)، الماس خونین (۲۰۰۵) را ساخته و تواناییاش را در خلق درامهای جنگی و حماسی ثابت کرده، گزینۀ خوبی برای ساخت فیلمی همچون «مقاومت» به نظر میرسد.
فیلم داستان چهار برادر را روایت میکند که از قتل عامی در دهکدهای در بلاروس نجات پیدا کردهاند و به جنگلی پناه آوردهاند و به مرور زمان یهودیان فراری دیگری نیز به آنها میپیوندند و با کمک و همراهی هم اردوگاهی مخفی را در دل جنگل میسازند. قهرمان فیلم توویا بیلسکی (دانیل کریگ) نام دارد که یک تنه ادارۀ زندگی بازماندگان خانوادهاش و نیز تعداد زیادی از یهودیان را که به او پناه میآورند، بر عهده میگیرد. کاراکتر توویا نمونۀ تیپیکال یک قهرمان سینمایی است؛ آدمی که در برابر مشکلهای ریز و درشت کمر خم نمیکند و از ابتدا تا پایان قصه، کم و بیش، شمایلاش را به عنوان یک قهرمان نگاه میدارد. با این وجود زوییک و همکار فیلمنامه نویساش، کلیتون فرومان، که سناریوی این اثر را بر مبنای کتابی غیرداستانی به نام «مقاومت، پارتیزانهای بیلسکی» نوشتهاند، تلاش کردهاند که در کنار ارائۀ تصویری جاندار و تأثر برانگیز از وضعیت فلاکتبار یهودیان در جریان جنگ جهانی دوم (چیزی در راستای همان شعارهای تبلیغاتی بارها گفته شده)، هم در مورد شخصیت توویا و هم دربارۀ دیگر کاراکترهای اصلی فیلم اندکی نیز به فکر عنصر مهم شخصیتپردازی باشند و به تیپسازیهای معمول اکتفا نکنند.
توویا یک قاچاقچی سابقهدار است که پلیس محلی نیز به دنبالش میگردد. او با آنکه از نیمههای فیلم، جایی که تعداد افراد اردوگاهش روز به روز افزایش مییابند، سیمای یک قهرمان نجاتدهنده را پیدا میکند، اما کم و بیش ویژگیهای منفی انسانی هم دارد؛ هرچند که زوییک حواساش بوده که چهرۀ قهرمان فیلمش تا آنجا که ممکن است، خدشهدار نشود. توویا به خونخواهی خانوادهاش و یهودیانی که بهدست یک افسر پلیس محلی، شکار میشوند، آن نظامی و خانوادهاش را قتلعام میکند و یا برای نجات خود و افراد گروهش دست به سرقت هم میزند (اشاره به گفتههای آن افسر نظامی روس که آوازۀ توویا بیلسکی به گوشاش رسیده است). در این میان حتی زوس، برادر توویا (با بازی خوب لیو شریبر) را میتوان سیمایی منفیتر و خشنتر از قهرمان داستان بنامیم. زوس و همراهانش گشتیهای آلمانی را قتل عام میکنند و حتی در جایی از فیلم- پس از آنکه پیرمردی شیرفروش که زخمخوردۀ حملۀ زوس به محمولهاش است، محل اختفای یهودیان را به آلمانها و پلیس لو میدهد- زوس آرزو میکند که ای کاش در جریان دستبرد به گاری آن پیرمرد، او را میکُشت و حتی به کنایه از توییا انتقاد میکند که شعارها و سیاستهای انساندوستانۀ او دیگر فایدهای ندارد.
در حقیقت ادوارد زوییک در کنار موج تبلیغاتی حاکم بر فیلمش، با تکیه بر همین سکانسها که تعدادشان در فیلم زیاد نیست، میخواهد به پلیدیهای آشکار و پنهان جنگ و کشتار هم کنایهای بزند. برخی رفتارهای خشن و زمخت زوس یا حتی در سکانسی که یهودیهای داغدیده پس از پشت سر گذاشتن مرارتهای بسیار تمام عقدهها و خشم خود را بر سر آن اسیر آلمانی خالی میکنند و او را به قتل میرسانند و البته توویا هم با سکوت معنادارش به آنها اجازه میدهد که انتقامی دسته جمعی بگیرند (یکی از سکانسهای خوب فیلم که یادآور مراسم آیینی انسانهای پیش از میلاد است)، همه نشانههایی از سوی کارگردان هستند که بر تأثیر پیامدهای جنگ بر روح و روان آدمها تأکید میکنند. در حقیقت زوییک میخواهد حرفی را بزند که بارها و بارها در فیلمهای ضد جنگ دیده و شنیدهایم؛ واکنشهای آدمها در برابر پدیدههای بزرگی همچون جنگ، رفتارهای غیرطبیعی و گاه وحشیانه است که البته این کنشهای نامعمول با سطح فرهنگ و سواد آنها ارتباط چندانی ندارد و بسته به شرایط در لحظه رُخ میدهند.
اما زوییک به دلیل آنکه باید مأموریتاش را برای رساندن پیام مظلومیت قوم یهود در زمان جنگ جهانی دوم کامل کند، در خیلی از سکانسهای فیلم حرفها و شعارهای نچسب و آزار دهندهای را در دهان قهرمانش گذاشته که تماشاگر تیزبین در مقایسه با آن رفتارهای قابل توجیه و آمیخته به خشونت و کشتار که از توویا و برخی همراهانش سر میزند، این گفتههای دهان پُرکن را بهعنوان پادزهری در برابر تلخی آن کنشهای خشونتآمیز جدی نمیگیرد؛ حتی این نطقهای آتشین را نمیتوان محملی مناسب برای پرداخت بهتر کاراکتر اصلی داستان، بهعنوان یک قهرمان سینمایی، دانست. دیالوگی شعاری همانند «ما همه برای یه چیز انتخاب شدهیم و آن هم انسان بودنه» و یا پس از فرار باسمهای و غیرقابل باور تعدادی از یهودیان از گتوی آلمانها و پیوستنشان به اردوگاه توویا گذاشتن دیالوگهایی در دهان توویا با این مضمون که «امروز بهترین روز زندگی منه!» و یا «امروز به جای زندگیهایی که از دست دادهایم، زندگی جدیدی بنا میکنیم» همه نمونههایی دمِ دستی از برخی دیالوگهای کلیشهای قهرمان قصه هستند که قرار است شکوه و عظمت کاری را که او برای نجات جان همکیشاناش انجام میدهد، به رُخ بیننده بکشاند. البته سازندگان فیلم تا همینجا اکتفا نکردهاند و بدشان نیامده که در داستانشان ارجاعهایی مذهبی و قومی به تماشاگر بدهند و در این لابهلا سیمایی موسیگونه از قهرمانشان تعریف کنند. توویا همانند کودکی و جوانی حضرت موسی (ع) که در کاخ فرعون زندگی میکرد، گذشتۀ چندان روشنی ندارد.
اما اینک در مواجهه با عدهای ستمدیده و بیپناه وجداناش بیدار میشود و سرنوشت عدهای از نوادگان همان قوم بنیاسراییل را بهدست میگیرد؛ برخی از افراد گروه (همانند آن جوانی که در نیمههای داستان خود را به اردوگاه رسانده) و یا معلم پیری که در پایان فیلم جان خود را از دست میدهد، از توویا به عنوان منجی یاد میکنند؛ در دلِ سرمای زمستان توویا برای نجات افراد گروهش از گرسنگی اسب سپید مورد علاقهاش را میکشد و حتی جایی در فصلهای پایانی اثر، پس از بمباران هوایی، بازماندۀ یهودیان اردوگاه که همانند قوم بنیاسراییل از چنگ تعقیبکنندگان خود میگریزند، به رودخانهای میرسند و نمیدانند چه باید بکنند (مشابه موقعیتی که پیامبر یهودیان با آن روبهرو شد) و این اتفاق درست همزمان است با سالگرد عید فصح (روزی که حضرت موسی (ع) قوم بنیاسراییل را به سلامت از رود نیل و صحرای سینا عبور داد). البته در اینجا زوییک تلاش کرده که از معادل سازیهای آزار دهنده و گلدرشت پرهیز کند؛ خوشبختانه نه معجزهای میبینیم و نه توویا دیگر آن توان گذشته را برای رهبری آن همه آدم هراسان و بیپناه دارد و البته اینبار سخنان آتشین و تحریک کنندۀ آساییل (جیمی بیل)- برادر توویا- است که همه را به ادامۀ مقاومت و رفتن به سوی آیندهای بهتر تشویق میکند.
زوییک همانند بسیاری از همتایاناش که فیلمهایی در رابطه با موضوع یهودیان در جریان نسلکشیهای جنگ جهانی دوم ساختهاند و البته در پیروی از قوانین نانوشتۀ موجود در سینمای غرب که بدش نمیآید بر جریانهای سیاسی سوار شود، در این فیلم به دامان همان اغراقسازیها و احساساتگرایی آشنایی میافتد که پیش از این هم بارها و بارها دیدهایم. بیشتر سکانسهای «مقاومت» در جنگل میگذرد و در این میان با پلانهای بسیاری روبهرو میشویم که چهرههای دردمند و زجرکشیدۀ یهودیان بیپناه را به تصویر میکشند که در سکوت سرد و بیروح جنگل تکهنانی را به دهان میگیرند و مقدار اندکی غذا را دست به دست میچرخانند و یا از سرما به خود میلرزند (سکانسی از فیلم دوربین روی چهرۀ افراد حاضر در اردوگاه رژه میرود و یکی از آنها با ویولُن ترانهای اندهناک را مینوازد) و این چیزی جز همان مظلومنمایی جعلی و آزار دهندهای نیست که سازندگان فیلم قصد نمایشاش را دارند (هرچند که با تکیه بر گواه تاریخ نمیتوان کشتار و شکنجۀ یهودیان را در جریان جنگ دوم جهانی انکار کرد).
قرار است در لابهلای این تصویرهای سرشار از سانتیمانتالیسم تماشاگری که شیفته و عاشق سینما و داستانگوییهای جذاب آن است، رنج و ستمی را که قوم یهود در سالهای جنگ دوم جهانی تحمل کرده، با جان و دل بپذیرد و به همذاتپنداری غریبی نزدیک شود که هدف اصلی آن دسته از جریانهای سیاسی است که افسار سینمای سیاسی/ تاریخی هالیوود را در دست دارند و میخواهند با توسل به ابزارهای سینمایی به نیتهای غیرسینمایی خود نزدیکتر شوند. با وجود آنکه فیلمنامۀ «مقاومت» بر مبنای همان کلیشههای آشنا و امتحان پس داده حرکت میکند، اما در مدت زمان صد و سی و هفت دقیقهای که فیلم روایت میشود، کمتر شاهد افت در ریتم داستان اثر هستیم و فیلمنامه نویسان تلاش کردهاند با خلق داستانکها و موقعیتهایی در دلِ خط روایی اصلی، تماشاگر از فیلم فاصله نگیرد. با این وجود فیلمنامه در برخی بخشهایش، بهویژه جاهایی از قصه که بار عاطفی اثر را به دوش میکشند، میلنگد. به عنوان مثال عشق میان زوس و بلا (آیبِن جِجله) خام و سطحی است و با رفتن زوس از اردوگاه توویا و پناه بردناش به اردوگاه مدافعان روس این موضوع خیلی زود فراموش میشود و در پایان فیلم و با بازگشت زوس دوباره مطرح شدناش کارکردی ندارد. یا باید به مانور فیلمنامه روی عشق آساییل و هانا اشاره کرد که در نهایت به ازدواج میانشان ختم میشود و یا میتوان از عشق پدید آمده میان توویا و لیلکا (آلکسا داوالوس) گفت که بیشتر از کارکرد رواییشان، قالبی تزیینی و تحمیلی به فیلمی بخشیدهاند که جنبههای مردانهاش بیشتر در چشم میآید و البته برای تماشاگر هم جذابتر است. جدا از این موقعیتهای عاطفی نیمبند و در نیامده، فیلمنامه در برخی دیگر از قسمتهایش نیز میتوانست مانور روایی خوبی روی داستانکهایی داشته باشد که خود به خود جذاب هستند.
بهعنوان مثال درگیری پدید آمده میان توویا و زوس میتوانست بیشتر از اینها ریشهدارتر شود و روی موقعیت شخصیتهای اصلی داستان و حتی بر شرایط سکونت افراد اردوگاه توویا تأثیر بگذارد. اما در وضعیت کنونی این دو کاراکتر از یکدیگر جدا میافتند و تنها هر از چند گاهی باید سری به اردوگاه روسها بزنیم و موقعیت نه چندان مطلوب زوس و یارانش را شاهد باشیم و بیشک اتفاقهایی نه چندان پُر اهمیت همانند تحقیر یکی از افراد زوس بهدست معاون ویکتور پانچنکو (افسر روس) نمیتوانند روایت موازیِ جاندار و جذابی را در کنار قصۀ اصلی پدید آورند. یا میتوان به موضوع باردار شدن تامارا (جوی مِی) اشاره کرد که وصلهای نچسب برای یک سوم پایانی داستان است و حذف کردناش خللی در روند داستان اصلی ایجاد نمیکند. اما ادوارد زوییک در مقام کارگردان، همانند دیگر فیلمهای شناخته شدهاش، تلاش کرده با ابزار تصویر تماشاگر را مقهور اثرش کند و در این بین در چند سکانس شاهد تسلط و تواناییهای او در خلق صحنههای جنگی و حماسی هستیم. از این دیدگاه حتی میتوان «مقاومت» را با «آخرین سامورایی» و بهویژه سکانس درخشان پایانیاش مقایسه کرد که تام کروز و کن واتانابه و دیگر ساموراییها زیر بارش شکوفههای بهاری به سمت مرگی خودخواسته میرفتند.
معادل این سکانس را در فصل پایانی «مقاومت» نیز شاهد هستیم که البته در اینجا زوس و یارانش به کمک توویا و دیگران میآیند و دستهای از نظامیان آلمانی را تار و مار میکنند و بر خلاف دو اثر پیشین زوییک فیلم پایانی خوش را تجربه میکند. با این وجود به مدد میزانسنها و دکوپاژهای خوب و حساب شدۀ زوییک و نیز موسیقی دلنشین جیمز نیوتن هوارد که برای این اثر نامزد دریافت جایزۀ اسکار هم شد، سکانسهای نبرد فیلم خوش رنگ و لعاب از کار در آمده است. برای مثال میتوان به سکانسی اشاره کرد که توویا و زوس برای آوردن امپی سیلین به مقر ادارۀ لیس میتازند و توویا در ماشین منتظر زوس و همراهانش میماند و ما بیشتر از آنکه اتفاقهای داخل پاسگاه را ببنیم، با توویای نگران همراه هستیم و به انتظار مینشینیم. یا میتوان به سکانسی اشاره کرد که در اردوگاه توویا به مناسبت عقد میان اساییل و هایا جشن و پایکوبی به راه است و بهطور موازی شاهد حملۀ زوس و یارانش به کاروانی از نظامیان آلمانی هستیم که این دو صحنههای موازی تقابل میان عشق و خشونت را به خوبی به تماشاگر منتقل میکند.
«مقاومت» اثری است قالبی از سینمای هالیوود که جدا از جنبههای ایدئولوژیک آشکارش، میتواند تماشاگری را که تشنۀ دیدن درامهای حماسی خوش رنگ و لعاب است، راضی نگاه دارد. هرچند که به علتهایی که برشمرده شد، فیلم تا رسیدن به مرز یک شاهکار سینمایی فاصلههای بسیاری دارد. با این وجود نمیتوان منکر ارزش کار ادوارد زوییک به عنوان کارگردان این اثر شد که با وجود شرایط دشوار تولید (همانطور که گفته شد بیشتر سکانسهای فیلم در فضای بیرونی و جنگل میگذرد)، توانسته فیلمی بسازد که در نظر تماشاگر عام و خاص قابل قبول باشد و البته هدف سرمایهگذاراناش را نیز برآورده کند. با تکیه بر برخی سکانسهای درخشان فیلمِ «مقاومت» و نیز تعداد دیگری از آثار حماسی و جنگی زوییک، میتوان او را یکی از اندک گزینههای خوب و مناسب در هالیوود برای ساخت چنین آثاری نامید.
نوشته شده توسط امیررضا نوری پرتو
http://www.cinema-cinemast.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست