چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
ماركس
ماركس در مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی می گوید انسان ها در تولید اجتماعی زندگی خود، وارد روابطی می شوند كه مستقل از خواست و اراده آنها است؛ این روابط تولیدی، مطابق است با مرحله معینی از تحول نیروهای مادی تولیدی آنها. مجموعه این روابط تولیدی، سازنده ساخت اقتصادی جامعه و بنیانی واقعی است كه روساخت یا روبنایی از اشكال معینی از آگاهی اجتماعی، سیاسی و فكری را در كل مشروط می كند. این آگاهی انسان ها نیست كه هستی شان را تعیین می كند، بلكه این هستی آنها است كه آگاهی شان را تعیین می كند. با تغییر بنیان اقتصادی جامعه، كل روساخت به سرعت تغییر می كند.
ماركس در نقد شاگردان هگل و مخصوصاً فویر باخ می گوید كه اینها با همه نوآوری های شان، باز در قید مفاهیمی انتزاعی بدون پیوند با جنبه های عینی و مادی جامعه باقی مانده اند. از این لحاظ هنر را نیز باید در نسبت با همین عوامل عینی و مادی سنجید و نمی توان آن را پدیده ای منحصر به فرد تلقی كرد. هر دوره تاریخی، با توجه به مرحله ای از رشد كه در آن قرار دارد - باستانی، آسیایی، فئودالی، سرمایه داری- دارای هنر مخصوص به خود است. و در صورتی كه تحولی در اركان نظام اقتصادی یك جامعه به وجود آید، كل صورت های حقوقی، سیاسی و دینی و هنری و در یك كلام ایدئولوژیك آن نیز تقریباً به سرعت دگرگون می شود. درست است كه ماركس باور ندارد بین عوامل مادی و صورت های ایدئولوژیك رابطه ای سرراست و مستقیم وجود داشته باشد اما در آنجا كه سخن از «تكامل نابرابر تولید مادی و تولید غیرمادی، برای مثال تولید هنر» به میان می آورد، باز در نهایت قائل به نوعی توازی بین تولید مادی و تولید غیرمادی می شود. ماركس برای آن كه این رابطه را نشان دهد، هنری را برمی گزیند كه به گفته او اوج شكوفایی هنر بوده است.
یعنی هنر یونانیان. در اینجا به نظر می رسد بین این اوج و تحول مادی جامعه یونانی تناسبی وجود نداشته باشد. به عبارتی بین تكامل اجتماعی و تكامل هنری تناسبی وجود نداشته باشد. پاسخ ماركس این است كه پایه هنر یونانی اساطیر آن است. ماركس می پرسد آیا این درك از طبیعت با دستگاه بافندگی خودكار، راه آهن و لوكوموتیو و تلگراف هم ممكن است صورت بگیرد. یعنی با تسلط بشر بر طبیعت، این نوع درك اسطوره ای از بین می رود. پس آن اسطوره ها و در نتیجه آن نوع هنر مربوط به مرحله ای از تكامل اجتماعی است كه بشر در آن هنوز به نیروی خیال باید بر طبیعت غلبه می كرد.
ماركس نتیجه می گیرد كه حتی اینجا هم این توازی وجود دارد. چیزی كه ماركس را شگفت زده می كند این است كه چرا آثار هنری یونانی برای ما كه در مرحله پیشرفته تری از تحول اجتماعی قرار داریم چنین فریبنده و سحرانگیز است. او در پاسخ به این سئوال، جوامع پیشرفته را به مرد بالغی تشبیه می كند كه گاهی كودك می شود. یعنی برمی گردد به دوران كودكی خود. از این لحاظ دوره هنر یونانی نوعی «فریبایی سرمدی» برای ما دارد كه به دوره كودكی بشر تعلق دارد. «بسیاری از مردم كهن به این مقوله تعلق دارند. یونانیان كودكانی بهنجار بودند. فریبایی هنرشان برای ما با رشدنیافتگی جامعه ای كه عالم هنر را پدید آورد، تناقضی ندارد. این هنر برعكس، نتیجه همان شرایط اجتماعی است و از همان ناپختگی اجتماعی جدا نیست، چرا كه فقط در همان شرایط می توانست پیدا شود و دیگر هرگز تكرارشدنی نیست.» (گروندریسه، ص۳۹)
شاپور بهیان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهدای خدمت شهید جمهور ابراهیم رئیسی رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد حسین امیرعبداللهیان
کنکور مترو مترو تهران تهران امتحانات نهایی شهرداری تهران سانحه بالگرد رئیسی بارش باران آموزش و پرورش هلال احمر سیل قوه قضاییه
خودرو راه آهن ارز قیمت دلار قیمت خودرو بورس یارانه قیمت طلا بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان سایپا
تلویزیون سینمای ایران سینما آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی لیلا حاتمی سریال
کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
اسرائیل غزه روسیه امیرعبداللهیان جنگ غزه فلسطین ترکیه آمریکا سوریه ولادیمیر پوتین چین عربستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر لیگ برتر ایران فدراسیون فوتبال والیبال لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال لیورپول
اپل هوش مصنوعی مایکروسافت گوگل سامسونگ ناسا انسان تبلیغات موبایل آیفون
سلامت سرطان مغز طول عمر کاهش وزن آلزایمر مغز انسان سلامت روان افسردگی