دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

اشعاری بی نام


اشعاری بی نام

نگاهی به سروده های «شب, نقاب عمومی است» شمس لنگرودی

تازه‌ترین دفتر شعر شمس لنگرودی با نام «شب، نقاب عمومی است» که شامل سروده‌های یک سال اخیر او است، توسط انتشارات نگاه منتشر شده است. این کتاب شامل بیش از ۱۲۰ شعر است که غالبا اشعاری کوتاه هستند و چند سروده نیمه‌بلند هم در کتاب دیده می‌شود.

«شب، نقاب عمومی است»، چهاردهمین مجموعه شعر شمس لنگرودی است و خود او اشعار این مجموعه را ترکیبی از «لب خوانی‌های قزل‌آلای من» و «می‌میرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم» توصیف کرده است. این دو مجموعه نیز اشعار کوتاه شمس را در بر می‌گرفت. اشعاری که بیش از پیش به سمت سادگی در زبان و ساختار شعری پیش رفته بودند. اشعار «شب، نقاب عمومی است» نام ندارند و شاعر آنها را شماره‌گذاری کرده است و نحوه چینش شعر‌ها به گونه‌ای است که اشعاری که موضوع شعری یکسانی دارند، کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند.

کتاب با شعر‌های دوازده‌گانه «ست» آغاز می‌شود. «ست»، زادگاه پل والری است؛ شهری بندرگاهی در جنوب فرانسه که چندی پیش جشنواره شعر «صدای زنده شاعران مدیترانه» در آنجا برگزار شده بود و شمس لنگرودی نیز در آن جشنواره حضور داشت و به شعرخوانی پرداخته بود.

شعر نخست کتاب هم اشاره‌ای است به این تجربه: «ست/ با پرچم‌ها، ملت‌ها، تپه‌ها/ بر کرانه آب‌ها موج می‌زند / مسافران گرمازده/ در چادر آواز زنجره‌ها خواب رفته‌اند/ و بانک‌ها و شب پره‌ها/ رویاهاشان را خراش می‌دهند/ و مدیترانه/ با گلوی پر از صدف آواز می‌خواند...»(ص۵)

زبان شعرهای «شب، نقاب عمومی است» به مانند دیگر آثار اخیر شمس، زبانی ساده، سر راست، محاوره‌ای و نیز با لحنی ملایم است: «به بچه دروغ گفتن خطاست/ آنان بزرگ می‌شوند/ دروغ‌های بزرگ‌تری می‌گویند/ و دروغ شما/ آشکار می‌شود/ به بچه دروغ گفتن خطاست» (ص۱۱۷) علاوه بر این، ما با ساختمان شعری ساده‌ای هم روبه‌رو هستیم و همچنین حضور پررنگ طبیعت در شعرهای این مجموعه نیز دیده می‌شود.

معمولا شعر‌های کوتاه به‌علت ایجازشان دارای بار اندیشگی هستند و شمس نیز در غالب اشعار این اثرش کوشیده است به تعریف جهان و تامل در معنای زندگی بپردازد و می‌توان پیوند اندیشه و خیال را در برخی از اشعار او به روشنی دید: «شبیه همین قارچ‌هاست/ یک لحظه پدیدار می‌شود/ بی‌ریشه‌های عمیقی در باران / شبیه همین قارچ‌هاست زندگی/ یک لحظه پس از باران عجیبی می‌روییم/ در پلک زدنی فرو می‌ریزیم» (ص۱۱۵) یا: «آیا زمان/ زنجیره از حباب است/ بر آب بی‌ثمری/ که نامش دنیاست» (ص۲۱) یا: «و آنچه که روزش می‌خوانیم/ شکل دیگر تاریکی است/ که از بستر برخاسته/ در پیراهن خوابش راه می‌رود» (ص ۸۳)

علاوه بر توجه به اندیشه نهفته در شعر، توجه به مسایل زندگی اجتماعی نیز از ویژگی‌های دیگر اشعار شمس است: «پیش از اینها نیز اینان را دیده‌ام/ در رستورانی، کتابخانه و سینمایی، بر ساحل/ اینان را دیده‌ام/ همان پسران جوان‌اند، دختران جوان‌اند/ و مثل درختی/ در خیابان مجاور روییدند.» (ص۷۷) یا: «این نامم/ این سرم/ این پوست/ این رگم، استخوانم، خاکسترم/ به دنبال چه در من می‌گشتند»(ص۷۹)

شمس در برخی شعر‌ها تعریفی متفاوت از برخی مفاهیم و واژه‌ها را مدنظر داشته است و با به کار‌گیری تخیل و بیانی متفاوت، کارکردی تازه از مفاهیم را نشان داده است. مثلا او از زاویه‌ای دیگر به «صلح» نگاه کرده است و تصویری متفاوت از آن ارایه داده است که می‌تواند مخاطب خویش را غافلگیر کند: «آیا صلح/ (از پس جنگی طولانی) / نان بیات گمشده سربازی است/ که گرسنه به خانه خود بازگشته است/ و در خانه کسی نیست!» (ص۱۳۳) یا: «آیا صلح/ سربازی فراری است/ که پشت تپه‌ای از گل‌ها نشسته/ با قمقمه‌اش از باران حرف می‌زند!» (ص۱۳۱)

تصویرگرایی نیز از ویژگی‌های شعر شمس است و گاه حتی در یک شعر کوتاه با چند تصویر روبه‌رو هستیم. تصویرگرایی به وضوح در شعر‌های این کتاب نیز دیده می‌شود: «سراسر شب/ برف بارید/ دو زاغچه/ آینه‌شان را در برف می‌چرخاندند/ در جست‌و‌جوی دانه/ دعا می‌خواندند» یا: «فکر نمی‌کنم/ صدای پای کسی دیگر بوده باشد/ گل‌ها/ دمپایی خورشید را می‌پوشند/ و با رفیق قدیمی خود، باد/ به خرید سحرگاهی می‌روند»

شمس لنگرودی با تاکید بر ساده‌نویسی در شعر، کوشیده است، اشعاری بیافریند که مخاطبانی عام بیابد و این تلاش او در چند اثر اخیرش به روشنی دیده می‌شود.

اشعاری به دور از پیچیدگی‌ها و بازی‌های زبانی که می‌خواهند از دایره خوانندگان خاص فراتر روند و طیف وسیعی از مخاطبان را در برگیرند. هر چند صرف داشتن زبانی ساده در اشعار، موجب افزایش مخاطبان شعر نخواهد نشد، همان‌گونه که داشتن زبانی آرکاییک نیز موجب محدود شدن شعر به مخاطبانی اندک نخواهد شد. چرا که هنوز بسیاری از اشعار کلاسیک یا معاصر که دارای زبانی آرکاییک هستند پرمخاطب‌اند و از این رو نمی‌توان مساله نبودن مخاطب برای شعر را به بحث زبان فرو کاهید.

پیام حیدرقزوینی