یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی


اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی

ایرانیان همچون دیگر ملت ها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است

ایرانیان همچون دیگر ملت ها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است.

در این مکتب است که ارزش هایی نظیر شهادت و جهاد معنی می دهد و شهید قداست و عظمت خاصی می یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین تر از عسل می گردد و به کوشش کنندگان راه حق مژده هدایت داده می شود؛ «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» و مظاهر این مکتب ارج می یابند و شایسته ترین خوی های آسمانی، ایثار، بیداردلی، ثبات بر طریق حق، فداکاری، مروت و وظیفه شناسی تجلی می نماید.

نظر به این که در این مقال سخن از اسوه های تربیتی و اخلاقی است، نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف می کنیم، سپس به معرفی مظاهر و نمونه های تربیت و اخلاق در نهضت حسینی می پردازیم.

در این نوشتار بر آنیم تا اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی را بررسی کنیم.

● تربیت چیست؟

تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهای مثبت و کاهش استعدادهای منفی و ایجاد هماهنگی لازم بین آنها.

اخلاق جایگزینی عادت های شایسته به جای ناشایسته است؛ عادت هایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است.

اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزه فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنت می سازد و در رفتار بزرگان تبلور پیدا می کند.

در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد می دادند خود نیز در مقاطع مختلف - در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمه شب - دست به عمل زده و در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیله زندگی برای بینوایان حمل می کرده اند و پیروان خود را عملاً تعلیم می داده اند.

خاندان ولایت و یاران باوفای حسین (ع) در قضیه کربلا نیز همانطور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند، در تدبیر و سیاست و اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار می آمدند.

آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست، بلکه برای اجرا و عمل است؛ آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه ای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.

نهضت عاشورا هنگامی آغاز شد که مردم کوفه از ناروایی‌ها، نامردمی‌ها و خودسری‌های دستگاه بنی امیه به ستوه آمده بودند و حمایت خود را با هزاران نامه اعلام داشتند.

امام با اینکه بی وفایی و سست عنصری مردم عصر خلافت پدر و امامت برادر خود را تجربه کرده بود، اما برای تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهی امر به معروف و نهی از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه‌ای روانه کوفه کرد.

● مسلم، سفیر امام حسین(ع)

مسلم مؤمنی است که در قبال مولایش برای خود تعهداتی قایل است و مأموریت خود را یک تکلیف شرعی تلقی می کند و آن را با عشق می پذیرد و روانه کوفه می شود و به محض ورود، شیعیان دسته دسته با وی بیعت می کنند.

مسلم مسلمانی پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت برای این نام برازندگی داشت، آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر می شمرد و در دینداری او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانی را نهی کرده بود.

وی بهترین فرصت را برای قتل ابن زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و نخواست که به خاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که به عهده داشت حکمی از احکام دین را نقض کند.

سفیر امام حسین(ع) با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین (ع) تعلیم داد.

مسلم پس از مرگ شریک به خانه هانی رفت؛ هانی مردی سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین (ع) بود.

وقتی ابن زیاد از ورود مسلم به خانه هانی آگاهی یافت، هانی را احضار کرد و به او گفت: تا مسلم را تسلیم نکنی رها نخواهی شد.

تسلیم کردن مسلم برای شیخی سرشناس و محترم غیرممکن بود، وی هرگز نمی توانست میهمان خود را به دشمن تسلیم کند.

پس از گفتگو های بسیار، ابن زیاد عصبانی شد و با عصا چهره هانی را زخمی کرد؛ خبر به قبیله مذحج رسید و آنان قصر را محاصره کردند.

ابن زیاد بسیار ترسید به شریح قاضی گفت: برو هانی را ببین که زنده است و به مردم بگو.

شریح او را خون آلود دید و برگشت و گفت: وی زنده است؛ با شهادت ناقص قاضی دین به دنیا فروخته و فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم و هانی رفت.

هانی یک مؤمن واقعی بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود تغییر جهت دهد و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه برای دستگیری مسلم نیرو فرستاد.

● دلاوری ها و کظم غیظ مسلم

مسلم در خانه طوعه بود؛ وی در چنین شرایطی وظیفه داشت که نخست صاحبخانه را از گزند مهاجمان برهاند، بنابراین با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه طوعه بیرون ریخت و پس از دلاوری های زیاد (با تأمین دادن محمد اشعث) دست از مقاومت برداشت.

مسلم را به قصر آوردند ...

ابن زیاد برای اینکه احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد، گفت: مسلم، مگر تو نبودی که در مدینه شراب خوردی؟

جناب مسلم با خونسردی گفت: پسر زیاد، من شراب بخورم ؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بی گناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد ...

وی پس از اینکه در برابر هر تهمت و بی شرمی‌ای پاسخی مستدل می شنود و شکست می خورد، همچون جاهلان سفاهت آغاز می کند ... و دستور قتل وی را می دهد.

مسلم در آن لحظه به اجرای سنت وصیت می‌پردازد و عملاً آن را به پیروان حسین (ع) تعلیم می دهد.

● وصیتنامه مسلم

وصیت در اسلام امری مستحب و مقبول است و برای وصی پاداش اخروی منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است.

مسلم مقید است که این سنت را بجا آورد.

وقتی حاضران در مجلس را از تصمیم خود با خبر ساخت، از میان آن همه نامردم احدی وصیت او را بر عهده نگرفت.

مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خویشاوندیم، بیا وصیت مرا بشنو.

وی امتناع کرد، اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت....

مسلم نخست) درباره وام خود وصیت کرد و گفت: هفتصد درهم در کوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز

دوم) تن مرا در گوشه ای به خاک بسپار

سوم اینکه) به حسین(ع) نامه بنویس که به کوفه نیاید.

وصی، امین و موظف است که آنچه به وی سپرده می شود بی کم و کاست بر طبق وصیتنامه عمل کند، اما عمر سعد خیانت کرد؛ همه آنچه شنیده بود با ابن زیاد در میان گذاشت و با این کار، خیانت و سستی ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد.

مسلم پس از اینکه تعهدات و گفتار خود را به پایان برد پذیرای شهادت گردید و به دستور ابن زیاد کشته شد.

ابن زیاد پس از اجرای حکم، به قاتل وی گفت: وقتی او را برای کشتن می بردند چه می گفت ؟ پاسخ داد: مسلم در آن هنگام تکبیر و تهلیل می گفت و استغفار می کرد.

مسلم ضمن ایفای نقش، صفات برجسته ای از خود به ظهور رساند که هر کدام در جای خود برای پیروان حسین (ع) درسی آموزنده است؛ از آن جمله است حفظ حرمت حکمی از احکام دین، حمیت، دلاوری، فرونشاندن خشم، پایداری، وفای به عهد و ذکر حضرت باری تعالی.

● بازتاب شهادت مسلم

خبر شهادت مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه برای امام حسین (ع) بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد، اما بی درنگ هدف خود را دنبال کرد، جمله ای گفت که نشان داد مقصود بالاتر از این است؛ «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» بعضی از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه خدا شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد، ولی مسلم وظیفه خودش را انجام داد و اکنون نوبت ماست.

حسین (ع) در عصری است که انحراف، ضعف ایمان، فساد و ناامیدی مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسیان گوشه گیرند.

وی به عنوان یک رهبر مسئول می بیند اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتی در می آید...، بنابراین نمی تواند خاموش بنشیند؛ چرا که مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد...

حسین برای اینکه در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاح و چاره ای ندارد و برای جهاد جز بودن خویش هیچ ندارد، آن را بر می گیرد و به سمت قتلگاه خویش می آید.

آری، امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمی تواند کعبه را در تسخیر بنی امیه ببیند و بی عدالتی، پلیدی و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند.

در چنین شرایطی از انجام اعمال حج خودداری می کند؛ یعنی من اعتراض دارم ...

وی عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام می کند‌؛ یعنی حجی که گرداننده‌اش یزید باشد برای مسلمین فایده‌ای ندارد (اینکه امام کعبه را ترک کند) و بعد بگوید که من برای رضای خدا رو به جهاد می کنم ... یک دنیا معنی داشت؛ کار کوچکی نبود، ارزش تبلیغاتی داشت، اسلوب، روش و متد کار در این جا به اوج می رسد.

سفری را در پیش می گیرد که همه عقلا ... آن را ناموفق پیش بینی می کنند.

آنان که تنها به مصالح خویش می اندیشند و هر امری را با میزان های مادی می سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه می پنداشتند و به بهانه خیرخواهی و دلسوزی برای انصراف وی، وعده و وعیدهای حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تأثیری بر جای نمی گذارد و کار به جایی می رسد که حاکم می نویسد: از خدا می خواهم از تفرقه افکنی بپرهیزی، چه بیم داری کشته شوی ...

امام پاسخ می دهد: کسی که به پیروی از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکی و نیکوکاری مقید است، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.

سرانجام امام حرکتی را آغاز می کند که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منشأ گرفته و با معیارهای مادی قابل محاسبه نیست.

در عین حال حسین (ع) نظر دوستداران و خیرخواهی را تصدیق می کند و می گوید: خودم می دانم.

آنها می‌گویند: پس چرا اهل بیت را با خودت می بری؟

امام می گوید: آنها را باید ببرم ...

در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروی خود دشمن تا قلب حکومت دشمن (شام) فرستاد؛ این خودش تاکتیکی عجیب و کاری فوق العاده است، همه برای این است که صداها بیشتر به جهان آن روز برسد، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد و فساد و پلیدی و انحراف های اخلاقی یزیدیان را برملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند.

آری حرکت حسین (ع) از حجاز و رفتنش به سوی عراق جنبش نیرومندی بود که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منبعث می شد.

● وصیتنامه ابا عبدالله الحسین (ع)

امام حسین (ع) در خطبه هایی به پایمال شدن قوانین الهی و پیدایش مفاسد اجتماعی تاکید می کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه می خواهد.

وی در وصیتنامه ای به محمد بن حنفیه می نویسد: «انی ما خرجت اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر»

در بین راه هر چه خبرهای مأیوس کننده تر از کوفه می رسید خطبه ای داغ‌تر از خطبه قبلی می خواند ... از آن جمله است: آیا نمی بینید قوانین الهی پایمال می شود؟ آیا نمی بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند و احدی هم باز نمی گردد؟ در چنین شرایطی یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد.

اما زندگی با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق می بیند و سکوت در برابر حاکم را گناهی نابخشودنی می شمارد ... و برای جلوگیری از نقض و جا به جایی احکام الهی و حفظ حرمت خون مسلمانان خود را سزاوارتر از دیگر افراد می شناسد و می گوید: «و انا احق من غیری» و من از تمام افراد دیگر برای اینکه دستور جدم را عملی سازم، شایسته ترم.

وقتی انسان، حسین (ع) را با این صفات و خصایص می شناسد، می بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند و اینکه هر انسان آزاده ای حسین (ع) را دوست می دارد به خاطر این است که وی خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانی فدا کرد.

● جلوه هایی از حقیقت اسلام

رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزش هایی نظیر انسانیت ، جوانمردی ، شفقت و محبت بود، لذا وقتی از دور متوجه حرکت نیروی مهاجم می شود با این که از موقعیت و فرصت مناسبی برخوردار است به روش پدر بزرگوار خود علی (ع) در صفین علیه آنان حرکتی انجام نمی دهد و در مسیر انسان دوستی و جوانمردی و محبت تا آن جا پیش می رود که تشنگی سپاهیان مزاحم را تحمل نمی کند در سیراب کردن افراد و روش سیراب شدن اسبان مراقبت می نماید. در کربلا در نهایت شدت ها و فشار ها نیز مراقب است که ابتدا به جنگ نکند .

چنانکه به هنگام مواجهه با حر در پاسخ یکی از همراهان که به وی پیشنهاد می کند برای از میان بردن این مانع وقت مناسبی است می گوید : وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست .اندرز و خیر خواهی یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودی نمی بخشد و آنان به زشتی کار خود واقف نمی گردند و شب عاشورا فرا می رسد.

● شب عاشورا

در شب عاشورا بعد از اتمام حجت ها ، آنان که در راه حق و اعتلای کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت شدند ماندند و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند : ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد ، ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آن هستی روی بر نخواهیم تافت و تا رمقی در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد.

آری آنان کسانی بودند که حقانیت راه حسین (ع) را از صمیم جان دریافته بودند و برای وصول به محبوب دقیقه شماری می کردند. آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن، هم نظامی بودند و هم عابد ... دستی به اوراق قرآن داشتند و دستی به دسته شمشیر.

حسین (ع) وقتی آنان را از نتیجه ظاهری جنگ یعنی کشته شدن با خبر ساخت همگی غرق در شادی شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخی سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود ، به امام خود دادند تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبی (ع) می گوید : شهادت برای من از عسل شیرین تر است.

شب عجیبی بود. وقتی هدف برای جمعی دردمند ، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاش‌ها و از خود گذشتگی ها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان می آورد و حال نیازمندی افزایش می یابد و راز و نیاز به درگاه بی نیاز رنگی و حالی و هوایی دیگر به خود می گیرد.

● روز عاشورا

آنان با چنین روحیه ای شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیر خواهی ها و دلسوزی های امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام برای دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردی در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. اما اگر یکی از آن دو دسته ستمکاری را پیش گرفتند با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد.

بدین ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروی از قرآن می دانستند ... از جمله کسانی که در این راه از خیرخواهی کوتاهی نکرد زهیر بن قین بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت : مردم ، خیر خواهی حق هر مسلمانی بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم ... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندی میان ما نخواهد بود.

حسین (ع) با خطبه هایی که ایراد فرمود برای رستگاری اسیران هوی و هوس و فریب خوردگان تا جایی که می توانست تلاش کرد و برای آنان به‌جز آزادی ، خیر و عزت و سعادت نمی خواست.

وی به آنها گفت که این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد به آنها داده می شود ... اگر به این عزت پشت پا زنند به دنبال آن زندگی پر از خواری و مذلت در انتظار ایشان است.

امام در یکی از خطبه ها مردم را از سویی به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تأمل و دقت فرا می خواند و از سوی دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگی و نگهداری جانب عدل و انصاف دعوت می کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزی و انسان دوستی خود را به نمایش می گذارد.

● خطبه های امام حسین (ع)

خطبه در اسلام جایگاه ویژه ای دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین (ع) در روز عاشورا خطبه های آتشینی ایراد فرمود : این خطبه ها سند هایی گرانبهاست. سند هایی که بیش از آن که نشان دهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزکاری باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزی بر مردم گمراه و تلاش انسانی برای نجات چنین مردم است.

حسین (ع) در یکی از خطبه ها می گوید :

ـ مردم، شتاب کنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را می خواهم ... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست می گویم ، این جنگ از میان بر خواهد خاست ... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. می دانید من کیستم ؟ ... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم ؟ مگر پدر من وصی و پسر عموی پیغمبر و نخستین مسلمان نیست ؟ ... اگر گمان می کنید من دروغ می گویم هنوز از اصحاب محمد (ص) چند تن زنده اند می توانید از آنها بپرسید : جابر بن عبدالله انصاری ، ابوسعید خدری ... آنها به شما خواهند گفت که آنچه می گویم درست است ...

در خطبه دیگر امام حسین (ع) می گوید :

ـ مردم من خیر خواه شما هستم من برای تفرقه افکنی نیامده ام همه مرا می شناسید ، می دانید که دروغگو نیستم...

در اینجا بود که فتنه جویان و جنگ طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیر خواهی در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه می خواهند دست نخواهند یافت ... و انجام آنچه باید روی دهد آغاز گردید.

حضرت سیدالشهدا اگر به اصل و نسب خود و بر شمردن تعدادی از اصحاب جد بزرگوارش می پردازد و به عنوان گواهانی بر صداقت سخنان خود یاد می کند و هدف خود را از سفر باز می گوید به این دلیل است که فریبکاران برای عملی ساختن نیات پلید خود افکار عمومی را منحرف کرده ، حقیقت را وارونه جلوه می دادند و ایراد چنین خطبه هایی علاوه بر بیدار کردن وجدان های خفته در القای خصلت ها و ارزش های والای انسانی ضرورت داشت.

از خصلت های حسینی آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه گر است آرامش و پایداری حسین (ع) است. از رفتار امام با مسایل و شرایط می توان دریافت که وی آینده روشن و آثار نورانی نهضت خود را به چشم می بیند. با توجه به آنچه یاد شد ، سخنان محبت آمیز حسین (ع) نشانگر آن است که وی علاقه ای به جنگ نداشت و تا آنجا که توانست کوشید به فریب خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابی برگزیده اند و پایان مطلوبی در انتظار آنان نیست. امرا برای جلوگیری از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله می دهند. از این لحظه همراهان امام (ع) نام سپاهی گرفتند و حملات وی عنوان جهاد یافت.

● روحیه اصحاب حسین (ع)

شهادت برای یاران حسین (ع) مفهوم ویژه ای داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادی و کمال و حفظ ارزش ها و باور ها و نفی زندگی ذلت بار بود، لذا آن را بدون چشمداشتی از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت برگزیدند و از فرط اشتیاق خودشان را قبل از حضرت و بنی هاشم به شهادت رساندند ... آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه بر نیامدند. و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکاری و ظلم ستیزی به بشر آموختند ، این ارزش های انسانی از جمله منش هایی است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیر و دار نبرد روحیه ای بسیار قوی داشتند. آنان با این که می توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند ، اما مرگ را ترجیح دادند.برای سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت شهادت در راه خدا و برای دعوت یافتند

از جمله این یاران عابس بن ابی شبیب شاکری و ابوغمامه صیداوی و جابر بن عروه غفاری بودند. ابوثمامه شیر مردی است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعای خیر حضرت : خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد بدرقه راهش شد. آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزاری نماز اول وقت مقید بودند و جابر بن عروه غفاری پیرمرد سالخورده ای است که در جنگ بدر و صفین شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبر (ص) را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهای آویخته خود را با دستمالی بست و به دشمن حمله ور شد و شربت گوارای شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت آمیز شکرالله سعیک یا شیخ امام خود سرافراز گردید. دیگری ، عمروبن جناده انصاری فرزند شهید جناده بن کعب انصاری بود که مادر ، وی را با سخنان پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ، به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالی که دهانش به عبارت : پیشوای من حسین (ع) است. این بهترین پیشوا است ... معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادت های دیگر یاران امام و بنی هاشم فرزندان علی و عقیل و امام حسن و امام حسین(ع) و مسلم و عبدالله جعفر ... و دلاوری های عباس بن علی (ع) نیز همین گونه بود.

این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند که ایمان به آنان آفرین گفت در آن روز خونین از سپاه اما به‌جز حضرت سجاد (ع) و طفل شیرخوارش کسی زنده نماند. امام علی اصغر (ع) را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد و بدین‌طریق عواطف جهانیان را بیداری بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویی نبرده اند.

● ارزش های اخلاقی در حادثه کربلا

حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامی است که به اختصار به توضیح ارزش هایی نظیر مروت ، ایثار و فداکاری که برجستگی بیشتری دارند می پردازیم.

● مروت

حسین (ع) با دشمنان به شیوه پدرش علی (ع) رفتار می کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگی و پرهیز از ترور و غافلگیری ، نمونه های روشنی از مروت است. حسین (ع) نیز با این که از فسق و فجور و خباثت شمر بن ذی الجوشن و اهانت وی به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانی سپاه خود را رد می کند و می گوید : ما هرگز شروع به جنگ نمی کنیم ولو به نفع ما باشد.

● ایثار

ایثار عاطفه ای است اخلاقی ، انسانی و اسلامی که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خود گذشتگی ابوالفضل العباس (ع) در ننوشیدن آب تجسمی از ایثار بود. وی پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید. هنگامی که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگی مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت ، بر زبان جاری کرد ( رجز خواند ) و چنین گفت : عباس ! حسین (ع) در خیمه تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی ! به خدا قسم ... رسم برادری ، رسم امام داشتن ، رسم وفاداری چنین نیست. ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه دیگر عمر بن قروی انصاری بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکان های کفار سپر ابا عبدالله (ع) قرار داد و از پا در آمد ... وی در عین حال تردید داشت که وظیفه اش را انجام داده و به عهدش وفا کرده است.

● مساوات

اصحاب حسین (ع) ترکیبی از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوه رفتار امام هم نسبت به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود. رنگ ، قومیت ، موقعیت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وی تأثیری نداشت و مساوات حاکم بود، چنان که دو نفر از عده معدودی که امام خود را به بالین آنان رسانید برده آزاد شده بودند. جون یکی از آنها بود که وقتی به شهادت رسید امام خود را به بالین وی رسانید و حشر او را با ابرار که مقامی برتر از متقین است از خدا درخواست کرد. خدایا در آن جهان او را با ‌ ابرار محشور کن. دیگری مردی رومی است که وقتی از اسب بر زمین افتاد ابا عبدالله (ع) خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وی گذاشت. این صورت به صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش علی اکبر بود. فوضع خده علی خده ... متبسم الی ربه ... صحنه خونین کربلا متضمن پیام های اخلاقی ، اجتماعی ، توحیدی ، اعتقادی ، عرفانی ، اندرزی و پرخاشگری است که با جانبازی های کم سال ترین ( طفل شیرخوار ابا عبدالله (ع)) تا کهنسالترین مرد ( جابر بن عروه غفاری ) و زن ( زوجه عبدالله بن عمر کلبی ) تجسم پیدا کرد و هر یک عهده دار نقشی بودند. در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین (ع) در برابر دشمن ضعفی از خودشان نشان ندادند ، فرار نکردند و به سپاه دشمن نیز نپیوستند.

● انتخاب انقلابی حر

بر عکس نیروی جاذبه ، ایمان و شیوه رفتار امام در امر به معروف عملی سبب شد که حر را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمره التائبون العابدون الحامدون السایحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر قرار گرفت. وی پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ایستاد و گفت : شما همان کسانی هستید که به وسیله نامه به وی وعده یاری دادید ، پیمان شکنی آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجت ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت اباعبدالله (ع) واقع شد و نعم الحر حر بنی ریاح ، این حر ریاحی چه حر خوبی است.

قدردانی و ارج نهادن به عمل شایسته مؤمنی که برای حاکمیت فرمان اساسی امر به معروف و نهی از منکر تا پای جان می ایستد خودش امر به معروف است و موجب می گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند.

از جمله کسانی که حسین (ع) خود را به بالین آنان رسانید ابوالفضل العباس بود ، وی یادگار شجاعت امیرالمؤمنین (ع) است و مورد علاقه شدید ابی عبدالله (ع) که عبارت های عباس جانم ، بنفسی انت ( ای جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست.

عباس (ع) در آن هنگام که سرگرم پیکار است ، برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانه ابوالفضل را شنید .خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه قطعه شده عباس و کشتار بی رحمانه یزیدیان به قدری منقلب گردید که چهره حسین (ع) شکسته شد. از میان کسانی که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ کدام وضعی دلخراش تر و جانسوز تر از ابالفضل العباس (ع) نداشت.

هنگامی که فرزندان و اصحاب امام وظیفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والای شهادت رسیدند، امام در حالی که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار می داد پیروزی معنوی سپاه اسلام را به آنان نوید داد و نفرت و انزجار دائمی جهانیان را یادآور گردید :

ای ارواح پاک برخیزید ، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشی و مغلوب گشته اند و برای همیشه شکست خورده اند و برای ابد منفور گشته اند.

ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام به‌جز حضرت سجاد (ع) که در بیماری به سر می برد ، کسی باقی نماند لذا خود حسین (ع) آماده رفتن به قربانگاه شد.

حضرت ابا عبدالله (ع) در دقیقه های آخر زندگانی خود آنان را از چنین پایانی بیم داد :

به خدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر می افتید و خون یکدیگر را می ریزید، اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد ، عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت.

اما به خاطر پاسداری از حریم مقدس اسلام و ارزش های گرانبهای آن در هیچ شرایطی جزع و بی تابی نکرد و تسلیم قدرت طلبان و زورگویان جایر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوی محبوب شتافت.

حسین (ع) با شهادت خود از یک سو راه مبارزه با بیدادگری ، فساد و ناجوانمردی را نشان داد و از سوی دیگر با خصلت های عالیه انسانی راه و اصول به کمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانیت و عظمت تشیع را به خواهرش زینب کبری (س) سپرد.

● بانوی کربلا زینب کبری (ع)

زینب (ع) کاروان سالار است. وی نمونه اعلا و الگوی تمار عیار از چگونگی حرکت انسان به سوی کمال است و پس از برادر مسئولیت ادامه نهضت پر خروش حسین را بر عهده دارد ، پرستاری از حجت خدا ، امام زین العابدین (ع) نیز با اوست.

هنگامی که اهل بیت را در بدترین و نا مناسب ترین شرایط به کوفه می آوردند در مدخل کوفه زینب (ع) دختر با فضیلت علی و فاطمه می درخشد. وی در حالی که شجاعت و عفت و پاکی زنانگی در هم آمیخته بود ضمن القای خطابه ای برای اهل کوفه تلخکامی و غم و اندوه دایمی را می طلبد ( نفرین می کند ) و آنان را متوجه این واقعیت می کند که چگونه تحت تأثیر نفس پر فریب قرار گرفتند و بازیچه امیال جنایتکاری شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و برای همیشه به عذاب الهی گرفتار شدند.

زینب (ع) خطابه خود را بدین گونه آغاز می کند :

ـ هرگز اشک های شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد ... ننگ کشتن نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه می توانید بشویید ؟

آری اسرای دودمان رسول اکرم (ص) با تبلیغات سوء عمال یزید به عنوان خارجی به کوفه وارد شدند اما آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده در نیامدند و دنبال همان هدف حسینی بودند.

زینب (ع) بانوی دردمند بنی هاشم با تکیه به نیروی معنوی و عظمت روحی اش ترسی به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهد شکن و ابن زیاد پلید بی رحم سرکش و یزید مقتدر تبهکار را رسوا کرد.

● رسالت امام سجاد (ع)

امام زین العابدین (ع) در نابسامان‌ترین دوره امامت ائمه اطهار (ع) می زیست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیری برده شد. در مدخل کوفه زینب (ع) خطبه ای ایراد فرمود که به بیداری و آگاهی اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تأثر ، سرافکندگی و پشیمانی آنان گردید و زمینه درخشش امام چهارم (ع) را در مسجد شام فراهم ساخت. وی در حضور یزیدبن معاویه با سخنرانی خود درباره تصحیح فرهنگ سیاسی جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامی و پیشوای قرآنی موضع خود را تشریح کرد.امام در مدت سی و چهار سال امامت خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحیفه سجادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد. امام از موضع حق ، حراست نمود و در مراقبت بر جریان های داخلی جامعه اسلامی همت گماشت و به پرورش فرزندی که پس از وی به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و از تربیت فرزند دیگر خویش زیدبن علی بن الحسین (ع) که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیر نظر امام خود باید بپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.

حادثه عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدی سرچشمه فیض بخشی در عرصه ها و سطوح مختلف برای آزادگان به ویژه شیعیان گردید. خون مطهر حسین (ع) و یارانش بر زمین ریخت ، اما از آن خون درخت آزادی و آزادگی رویید ... و این نهضت سر چشمه صد ها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد، مانند نهضت توابین ، مختار ثقفی ، زید بن حسن ، شهدای فخ ... و تا هم اکنون نیز هر نهضتی که علیه ستم و تباهی و روش های بیدادگرانه در دنیای اسلام و شیعه پا می گیرد.

و نهضتی که از سال ۴۲ به لطف و عنایات حق و زعامت حضرت آیت العظمی امام خمینی (ره) پی ریزی شد و در سال ۱۳۵۷ به انقلاب شکوهمند اسلامی پیوند خورد و هم اکنون حلاوت ثمرات آن را به جان می چشیم نیز از برکات نهضت عاشورای حسینی است.بر ما است که از سیدالشهدا (ع) و اصحاب با وفایش الگو گیریم و در حفظ و حراست ارزش های معنوی و منش های آسمانی و حقایق بسیاری که در عاشورا درخشیدند بکوشیم و این راه را به پایان برسانیم .



همچنین مشاهده کنید