پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تحمل در زندگی های مشترک


تحمل در زندگی های مشترک

درباره تئاتر یک چیز را نباید از یاد ببریم اینکه در وهله اول ما آمده ایم که سرگرم شویم, فارغ از داده های اندیشمندانه نمایش و پرداخت های ذهنی ما

«درباره تئاتر یک چیز را نباید از یاد ببریم؛ اینکه در وهله اول ما آمده‌ایم که سرگرم شویم، فارغ از داده‌های اندیشمندانه نمایش و پرداخت‌های ذهنی ما».

در طول تاریخ نمایش، بسیاری با این جمله موافق هستند و بسیاری با اما و اگرهایی با آن موافقند و سرگرمی را امری نسبی می‌دانند، اما نیل سایمون، نویسنده محبوب آمریکایی‌ها عمیقا به این هدف اعتقاد دارد. برای همین هم رد پای کمدی، روساخت اصلی آثار او هستند؛ شخصیت‌هایی که هر کدام با ضعف‌های کمابیش آشنای انسانی خود و گاه موقعیت‌های آشنای کمدی واری که در آن قرار می‌گیرند دست مایه اصلی آثار اوست. او علاقه دارد حقیقت زندگی را در شخصیت‌هایی به تماشاگرانش نشان دهد که در وهله اول در برخورد با آن بخندند.

سایمون خود در گفت‌وگویی اذعان داشته که همواره نمایشنامه هایش را با شخصیت‌ها شروع می‌کند اما می‌کوشد همزمان بفهمد که آنها وقتی با هم ارتباط برقرار می‌کنند در چه وضعیتی هستند و بعد از حدود بیست و پنج تا سی صفحه به این نتیجه می‌رسد که جهان آن قدر ثبات ندارد که بتوانید از آغاز کل قصه را بنویسید. پس او خط اصلی داستان را می‌سازد و بعد همراه شخصیت‌ها پیش می‌رود.

او از طرف دیگر علاقه زیادی هم به نشان دادن زوج‌ها دارد؛ زوج‌هایی که در ناهمخوانی آنها با یکدیگر، زندگی مشترک آدم‌ها به چالش کشیده می‌شود؛ اینکه بیشتر آدم‌ها در کنار یکدیگر به تحمل هم متوسل می‌شوند، تا جایی‌که این تحمل سرریز شود. در نمایش «پسر طلاها» که این روزها در تالار مولوی به کارگردانی مهدی مکاری روی صحنه است هم پای یک زوج در میان است. اما این‌بار زوج او نه مانند نمایشی چون نمایش «هتل پلازا» (که به تازگی در تئاتر شهر اجرا شد) زن و شوهری که در یک موقعیت خاص تضادها را بیرون می‌ریزند، است، بلکه دو کمدین پیر آمریکایی هستند.

ویلی کلارک و ال لوئیس دو کمدین ستاره آمریکایی هستند که پس از آنکه سال‌های سال اجراهای موفقی را پشت سر می‌گذارند به خاطر اینکه ال لوئیس گروه را ترک می‌کند ۱۱ سال از یکدیگر فاصله می‌گیرند تا کینه‌ها و دشمنی‌ها و کدورت‌ها در جان ویلی کلارک ریشه بدواند و حالا بعد از این همه سال قرار است آنها به خاطر برنامه‌ای که به مرور دنیای کمدی در آمریکا می‌پردازد یک‌بار دیگر با هم به روی صحنه بروند. یک سوم نمایش به امتناع کلارک از رو‌در رویی با همکار قدیمی‌اش می‌گذرد که بالاخره با اصرار‌های پسر برادرش که مجری این برنامه است«علیرغم میلش» قبول می‌کند. اما رودرویی آنها تمام اختلاف‌ها را زنده می‌کند و یک سوم میانی نمایش را به خود اختصاص می‌دهد.

ما در این بخش زوج موفقی را می‌بینیم که مدام در حال آزار دادن یکدیگر هستند؛ کاری که احتمالا در تمام آن سال‌هایی که به اجبار با هم نمایش اجرا می‌کرده‌اند هم وجود داشته و تنها تحمل می‌کرده‌اند، هرچند این آزارها آنقدر احمقانه جلوه می‌کند که ما تنها می‌توانیم به آنها بخندیم؛ مثل کارهایی که ال لوئیس با کلارک هنگام اجرای نمایش می‌کند و باعث آزارش می‌شود: مدام انگشتش را به شانه او می‌زند، از کلماتی استفاده می‌کند که در آنها به وفور حرف «ت» به کار می‌برد و باعث می‌شود به صورت همکارش تف بیندازد.

و در عوض کاری که کلارک به تلافی می‌کند این است که به جای گفتن جمله « بیا تو» از جمله «داخل شو» استفاده می‌کند و اینچنین جملات را عوض می‌کند و یا مدام لوئیس را «استاد» خطاب قرار می‌دهد در حالی که لوئیس به شدت از این کلمه متنفر است.در حقیقت هیچ اختلاف عمیقی در کار نیست. همه کدورت‌ها از همین موارد احمقانه شکل می‌گیرد و حتی به سکته کردن کلارک می‌انجامد، تا یک سوم پایانی نمایش با این موقعیت جدید دوباره سرنوشت این زوج را به هم گره بزند.

کلارک به‌دلیل اینکه به مراقبت دائم احتیاج دارد دیگر نمی‌تواند تنها زندگی کند و باید به سرای بازیگران برود و از طرف دیگر لوئیس هم که تا به حال با دخترش زندگی می‌کرده به خاطر آنکه آنها به اتاق او احتیاج دارند باید به سرای بازیگران نقل مکان کند تا بار دیگر آنها مجبور شوند سال‌هایی در کنار هم به تحمل یکدیگر بپردازند. اما همین ظاهر ساده و خنده‌دار شخصیت‌ها و موقعیت‌ها می‌تواند در دل خود تحلیل و محتوایی را انتقال دهد که البته از آنجا که شخصیت‌های آثار سایمون به شدت آمریکایی هستند شاید درک آنها برای مخاطب ایرانی چندان در دسترس نباشد و حتی خنده به موقعیت‌ها و کلام شخصیت‌ها چندان خنده دار نباشد.

هرچند حرف کلی نمایش جهانشمول است و درباره زندگی مشترک انسان‌ها، اما شاید در چنین نمایش‌هایی اگر خط اصلی داستان و موقعیت حفظ شود و کاملا یک آداپته ایرانی شود بتوان آنچه سایمون به‌دنبال انتقال آن به مخاطب است را درک کرد و از تماشاگر به مراتب خنده بیشتری گرفت که در این نمایش و بسیاری از نمایشنامه‌های سایمون این یک هدف است.

همین جاست که شاید بتوان به همان حرف قدیمی درباره کلیت آثاری که این روزها در سالن‌های ما روی صحنه می‌رود اشاره کرد. به نظر می‌رسد هوشمندی کارگردانان ما در انتخاب متن‌هایی که با جامعه امروزی هم خوانی محتوایی و ساختاری داشته باشند کمی به فراموشی سپرده شده . همین است که نمایش‌ها حتی درصورت اجرای موفق در سالن می‌میرند و هیچ بخشی از آنها همراه مخاطب به بیرون از سالن آورده نمی‌شود؛ نه دغدغه‌ای، نه اندیشه‌ای و نه حتی یادآوری صحنه‌هایی، چون برای دریافت حرف غایی نمایش‌ها که عموما جهانشمول هستند باید از راهی رفت که برای مخاطب هر دیاری ملموس باشد.

اجرای مکاری از این نمایشنامه نیز در وهله اول فاقد انتخابی هوشمندانه در انتخاب اثر است و همین طور با انتخاب اجرایی ساده که فاقد پیچیدگی‌های اجرایی و ژرف ساختی است، ساده‌ترین راه را برگزیده است: توسل به بازی بازیگران. و چه کسی بهتر از سیامک صفری که یکی از بهترین‌های کمدی این روزهاست می‌تواند این بار را به دوش بکشد؟ نام سیامک صفری در بروشور نمایش به تماشاگر این اطمینان را می‌دهد که به رغم طولانی بودن مدت زمان نمایش( چیزی حدود ۲ ساعت) کلافه و خسته نشود.

در عین اینکه به هر حال سایمون در به وجود آوردن یک موقعیت کمدی یا خلق شخصیت‌های بامزه تبحر دارد. اما به جز این دو مورد آیا نمایش «پسر طلاها» به کارگردانی مکاری دارای ویژگی خلاقانه و یا اجرایی جدید از این نمایشنامه هست؟ او بدیهی‌ترین برخورد با این نمایشنامه را انتخاب می‌کند و هرچند این به خودی خود ایرادی ندارد اما با خود روح تازه‌ای به نمایش نمی‌آورد تا باعث شود از این اجرا چیز جدیدی بیاموزیم یا به پس زمینه ذهنی ما رسوخ کند و کیست که نداند این روزها تالارهای نمایشی ما پر است از اینگونه نمایش ها.

آزاده سهرابی