جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هیچ و پوچ و باز هم هیچ


هیچ و پوچ و باز هم هیچ

نقد فیلم «هیچ» اثر عبدالرضا کاهانی

هیچ و پوچ سینمای عقب مانده ایران هر روز دارد مفنگی تر از گذشته یک به یک برای خود حجاب و رنگ و لعاب برمی سازد و مخاطب را در مردابی وهم انگیز و خرفت، مبتلا و بیچاره، رها می کند.

سینمایی افلیج و ناقص الخلقه که با نگاهی به سر درهایش می توان فهمید که چند مرده حلاج است.

از این طرف هرچه می بینی بی مایگی و ابتذال و سخافت که تک غنچه های استعداد و مجاهدت و تلاش را هم در خود هضم می کند و از آن طرف انبوهی از تبختر و تفاخر و حرافی و البته بی سوادی و... و البته دزدی!

بله؛ کسانی که فیلم نمی بینند مگر برای سرقت ادبی. کتاب نمی خوانند، موسیقی فاخر و درست گوش نمی دهند و... اصلا اهل دقت در جان و جهان نیستند و آنوقت می خواهند یک تنه زیر یک خم سینما را بگیرند و با ادا و اطوار و افاده بر همه چیز فائق آیند!

این وضع کلی سینمای ایران است. البته شمه ای از آن!

در این میان هر فیلمی که نمایش داده شود، خواه ناخواه و کم و بیش تحت الشعاع همین وضعیت قرار می گیرد.

و یکی در این میانه فیلم «هیچ» که البته ویژگی هایی برای تأمل دارد و لغزش هایی برای عبرت و تأثر.

شاید مشکل اصلی «هیچ» ساخته عبدالرضا کاهانی این باشد که «قصه» ندارد. فیلم از این جهت کاملا رها و بی سر و ته است. مجموعه ای از بازیگران با بازی های داغ و پر خون، در لوکیشنی جمع شده اند و این طرف و آن طرف می روند بی آنکه قصه درست و درمانی را برای مخاطب تعریف کنند و انسجام روایی قابل توجهی داشته باشند.

فیلم، از این جهت کاملا مبتدئانه و بلکه غیراصولی و بی فرجام و سرانجام است. ظاهراً کارگردان همه دلخوشی اش به این است که «لحظات»ی را در فیلمش پدید آورد که به خودی خود می تواند برای مخاطب جذاب باشد و او را بخنداند یا توجهش را جلب کند و همین امر باعث شده که او از این مهم ترین بعد سینما یعنی قصه گویی صرف نظر کند!

«هیچ» بازی های خوبی دارد و در خلال آن، لحظات «خاص»ی را به صورت «بکر» و «بدیع» برای مخاطب پدید آورده، اما اینها به هیچ وجه نتوانسته اند از «هیچ» یک فیلم «سینما»یی قابل دفاع و ارزشمند بسازد.

وقتی «قصه»ی یک فیلم به کلی و از اساس دچار مشکل باشد و یا مثل «هیچ» اساساً قصه ای در کار نباشد و تصاویر و آدم ها و بازی ها و لوکیشن و دیگر مؤلفه های سینمایی بر مبنا و پایه ای دیگر غیر از «قصه» بنا شده باشد، آنوقت فیلم مصداق تام و تمام خانه از پای بست ویران می شود و دیگر نمی توان آن را شامل ارزش یابی ها و ارزشگذاری های سینمایی به معنای درست و استانداردش فرض کرد. مگر اینکه تنها و صرفاً در همین رفت و آمدهای لحظه ای و لحظات ناشی از موقعیت های طنز یا هجو یا اتفاقات خاص به وجود آمده میان بازیگران، در آمد و شد بود و ماند و بیش و پیش از این توقعی از کارگردان و ساخته پر سر و صدایش نداشت.

فیلم «هیچ» بازی های نسبتاً خوبی از بعضی از کاراکترهایش عرضه کرده که قطعاً بهترین آنها بازی نگار جواهریان است که در مصادفت با آن در فیلم عزیز و سربلند «طلا و مس» بازی کاملا متفاوتی از خود بر جای گذاشته و نمودار یک بازیگر توانمند و خلاقه شده که می تواند امید زیادی به حضور حرفه ای و ارزشمند او در عرصه بازیگری در سینمای ایران داشت.

اما «هیچ» شاید- و باید- خود را مرهون همان لحظه ها بداند که آفریده و همان خرقه ها که دریده و همان- به اصطلاح- نکات ممنوعه که در خود هضم نموده و به تصویر کشانده. اگر محتوا و فحوای فیلم که پیوندی منجسم هم با ساختار- و قصه اش- ندارد، در همین آمد و شدهای لحظه ای «گرفتار» آید و همه چیز خود را فدای مقادیری خرق عادت و خلاف آمد عادت- البته در گمان فیلمساز- گرداند، خوب البته این فاجعه بزرگی است و خطای محاسباتی فاحشی!

گو اینکه فیلم به رسم جشنواره فجر اخیر در سئانس ممنوعه- همان آخر شب به شیوه شبکه های ماهواره ای مدعیان- به نمایش درآمد و همچون اقران و امثالش «در آتشکار» و «صد سال به این سال ها» و «زمهریر» و... در مظان اتهامی شکننده و پرحاشیه، واگویه ای از مکنت و محنت سینمایی- تابوشکنی خود به نمایش گذاشت که البته شاید چندان کارگر نیفتاد و شاید مخاطب چشم و دل سیر سینمای امروز ایران، دیگر نتواند به این قافله غافل روی خوش نشان دهد و شاید تنها ریشخندی و تلخندی کوتاه و ترد نصیب سازنده فیلم کند و رد شود و شاید سینمای ایران در فیلمی مثل «هیچ» و امثالش به اینجا رسیده باشد که چنین فرجامی را برای خود ساخته و بدان رضایت هم داده باشد.

و مگر جز این است که دستاورد و عقبه فکری و سواد و بینش عملی کارگردان هر فیلمی جز در آنچه روی پرده سینما به نام او می بینیم در جای دیگری ظهور و بروز ندارد و اگر هم داشته باشد به کار مخاطب و منتقد نمی آید، حال این حواشی چه در روزنامه ها و مجله ها باشد و چه در حرف های وصله پینه شده کارگردان یا دیگران به فیلم.

می ماند آن نکات و لحظات ممنوعه ای که مثلا در فیلم از آنها عبور شده و تابوشکنی هایی که در آنها اتفاق افتاده. عجب حکایتی شده این ممنوعیت ها و عبورها و شکنندگی ها و...

جان سینمای ایران در مذبله ابتذال و باز تولید فیلم فارسی های سینمای منفور پیش از انقلاب دارد بالا می آید و سطحیت و مبتذل سازی، میدان سینمای بدنه کشور را معرکه حرافان بیسواد و آبشخور مزوران نان به نرخ روز خور کرده، آن وقت فیلمساز ما همه فکر و ذکرش این است که فلان دیالوگ و بهمان دهن کجی را چه جوری بگنجانم که هم فحشم را داده باشم هم جان سالم به در ببرم!

بگذریم. فیلم «هیچ» تماماً از اول تا آخر مثل یک آنونس کش دار وطولانی است که می خواهد- می خواهد؟- خودش را معرفی کند ولی نمی تواند و معلوم است که نمی تواند.

محمدرضا محقق