سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

عرصه عمومی و دولت رانتی


عرصه عمومی و دولت رانتی

مقوله ای به عنوان «دولت رانتی» در ابتدای دهه ۵۰ شمسی, هنوز به دقت و گسترده در مجامع علمی و سیاسی مطرح و تبیین نشده بود

روشنفکران ایران در مواجهه با مسائل و مشکلات جامعه خود، رویکردهای متنوع و گاه کاملاً متفاوتی را آزموده و در پیش گرفته اند. به عنوان نمونه، راهبردهای سه چهره برجسته روشنفکری ایران در نیم قرن اخیر (زنده یادان دکتر محمد مصدق، دکتر علی شریعتی و مهندس مهدی بازرگان) به گونه ای محسوس، متفاوت و متمایز بوده است. می توان گفت اگر دکتر مصدق، یک «سیاستمدار» تمام و کمال بود و تعامل پراتیک با ساخت قدرت و چالش های راهگشا برای ایران و ایرانی را در حیات سیاسی خویش تعقیب کرد، دکتر شریعتی «روشنفکر»ی متعلق به عرصه جامعه مدنی - و نیز عرصه عمومی به تعبیر هابرماسی- بود که به تفسیری انتقادی می پرداخت و «سلطه» را در تمام اشکال آن، با رویکردی رهایی بخش، مورد نقد پیوسته قرار می داد و بازرگان روشنفکری بود که کنش تئوریک- پراتیک را همزمان در پیش گرفته بود که ضمن نقد سنت و معرفت دینی، به نقد قدرت و سلطه سیاسی دست یازید. دکتر علی شریعتی (۱۳۱۲)، برجسته ترین و موثرترین چهره روشنفکری در ایران، پس از دوران کوتاهی از فعالیت های اجتماعی و سیاسی در دوره نوجوانی و جوانی (در نهضت خداپرستان سوسیالیست و بعدتر در نهضت مقاومت ملی) و نیز در دوره دانشجویی (در نهضت آزادی خارج از کشور و در کنفدراسیون دانشجویان)، عمده فعالیت های خود را با آگاهی بخشی و بازخوانی و نقد معرفت دینی در «عرصه عمومی»، به تعبیر هابرماس، تنظیم کرد. شریعتی آنچنان که خود تصریح می کرد، روشنفکری بود که وجه غالب وی داشتن «بینش انتقادی» محسوب می شد. او با نقد سنت و ذیل پروژه ای فکری- فرهنگی، در اوج فعالیت های قهرآمیز و ستیزه جویانه جریان های سیاسی مسلحانه با رژیم سلطنتی، فعالیت های آگاهی بخش خود را که «رهایی بخش» می دانست با سخنرانی در اینجا و آنجا و به ویژه در حسینیه ارشاد و با نوشتن مقالات و پژوهش های تاریخی، جامعه شناختی و دین شناسانه، پی گرفت. شریعتی همانی بود که خود از «روشنفکر» تعریف می کرد، روشنفکری که «بینش جهت یابی» و نقش «رهبری فکری» را دارا است، کسی که نسبت به «وضع موجود» معترض و در پی «وضع مطلوب» است. از نظر او تحولات سیاسی منتج از تحولات فرهنگی و فکری در جامعه اند، این چنین نه عضو حزبی شد، نه با قدرت سیاسی وقت به رغم همه اعتراضات و انتقاداتی که به وی می شد به چالش و تقابل پرداخت، نه تعامل با ساخت قدرت را در سر داشت و نه در تشخیص جایگاه خویش به عنوان یک «روشنفکر متعهد و مسوول» و رسواگر مبانی نظری «زر، زور و تزویر» دچار تردید شد.

مخاطب شریعتی افکار عمومی و جامعه مدنی بود. به تعبیر هابرماسی، وی از نشست های فرهنگی محافل بحث و گفت وگوی جمعی، مجامع مذهبی، دانشگاه ها و امکانات بحث و سخنرانی و مباحثه و گفت وگو و به اجمال از «عرصه عمومی»، برای پیشبرد پروژه و انجام وظیفه و رسالت روشنفکری خویش سود می جست. «عرصه عمومی» یکی از مهمترین مفاهیم تبیین شده توسط یورگن هابرماس نظریه پرداز معاصر است. هابرماس تعبیر «عرصه عمومی» را در اطلاق به عرصه ای اجتماعی به کار می برد که در آن افراد از طریق مفاهمه، ارتباط و استدلال مبتنی بر تعقل، موضع گیری ها و جهت گیری های هنجاری ای اتخاذ می کنند که بر فرآیند اعمال قدرت دولت، تاثیراتی آگاهی دهنده و عقلانی ساز باقی می گذارند. به عبارت بهتر افراد در «عرصه عمومی» از طریق مفاهمه و استدلال و در شرایطی عاری از هرگونه فشار، اضطرار یا اجبار درونی (خودخواسته) یا بیرونی (قهری) و بر مبنای آزادی و آگاهی تعاملی و در شرایط برابر برای تمام طرف های مشارکت کننده در «عرصه عمومی» مذکور، مجموعه ای از رفتارها، مواضع و جهت گیری های ارزشی و هنجاری را تولید می کنند که در نهایت به صورت ابزاری موثر برای تاثیر گذاردن بر رفتار و عملکرد دولت به ویژه در عقلانی ساختن قدرت دولتی عمل می کنند. هابرماس از عرصه عمومی به عنوان یک حلقه مفقوده در جامعه مدرن یاد می کند که می تواند واسطه ای میان جامعه مدنی و دولت باشد و دولت را از اقتدار و نسخه پیچی مدرن بازدارد. امروزه با توجه به گسترش و رشد عظیم تکنولوژی و علم، ابزار و امکانات ارتباطات نیز گسترش یافته اند، روزنامه ها و نشریات، رادیو و تلویزیون، سینما، ویدئو، ماهواره ها، شبکه های اینترنت، کامپیوتر و... به مثابه مهم ترین ابزارهای بازتولید و احیای عرصه عمومی قابل اشاره اند.

«عرصه عمومی» همچنین نیازمند انجمن های داوطلبانه و مستقل شهروندان و دستگاهی نهادینه است که اجازه انتشار بدون محدودیت اطلاعات را بدهد. بنابراین انواع گوناگون سازمان ها و انجمن های غیردولتی مانند سندیکاها و اتحادیه های کارگری، محافل و کانون های بحث و گفت وگوی روشنفکری، سازمان های مدافع حقوق بشر، سازمان های حفظ محیط زیست، انجمن های اولیا و مربیان و به طور کلی کلیه تشکل هایی که می توان آنها را به نوعی سازمان های غیردولتی نامید، جزء جدایی ناپذیر آگاهی شهروندان درباره مسائل روز و بستری مناسب برای بیان دیدگاه های گوناگون و طرح عقاید و نگرش ها درباره موضوعات و مسائل مورد بحث و اختلاف در جامعه محسوب می شوند. با بررسی و مرور مختصر زندگی فکری - اجتماعی دکتر شریعتی و تامل در مفهوم «عرصه عمومی» هابرماس، می توان وجوه قابل توجهی را از فعالیت در عرصه عمومی و تقویت و بسط این مفهوم توسط شریعتی مشاهده کرد. شریعتی کاری به حکومت و ساخت قدرت ندارد، تمرکز او - آن چنان که خود تاکید می کند - بر «خودآگاهی دادن به جامعه» است. شریعتی تاکید می کرد که «رسالت روشنفکران زعامت، حکومت و رهبری سیاسی اجرایی و انقلابی مردم نیست.» وی رسالت و وظیفه روشنفکر را «شک دکارتی» در همه چیز می دانست، او «پرسش ساز» و «مساله آفرین» بود و خود را از تعامل با قدرت بی نیاز و برکنار می دانست، چرا که رسالت خویش را «پروتستانتیسم اسلامی» و احیا و بازاندیشی دینی توصیف می کرد. این راهبرد، به شریعتی در شکل دهی به افکار عمومی یاری می رساند. شریعتی از امکان ها و فرصت های گفت وگو برای شکل گیری افکار عمومی حقیقی به بهترین نحو بهره جست. او برخی مفاهیم و مضامین را در خودآگاه نسل زمان خویش و به ویژه جوانان، حک و تثبیت کرد، مفاهیمی که بعدتر و پس از درگذشت وی در اوج گیری تحولات اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، به وضوح خود را به رخ رژیم سلطنتی کشید.

به اجمال باید تاکید کرد که هرچند او زمانی (به طور مشخص در دهه دوم و سوم زندگی) در فعالیت های سیاسی معطوف به نقد و چالش با نظام سیاسی حضوری فعال و برجسته داشت و حتی صدمات و حبس هایی را هم متحمل شد، اما از ابتدای دهه چهارم زندگی (پس از بازگشت به میهن)، استراتژی خود را بر فعالیت تئوریک و انتقادی و آگاهی بخش روشنفکری، تعریف و متمرکز و تعقیب کرد. او سیاست را بی توجه به ساخت قدرت و با تکیه بر پتانسیل های جامعه، تفسیر و تحلیل می کرد و از همین منظر، چشم به تحولات فرهنگی و آنگاه تحولات خودآگاهانه اجتماعی داشت. خودآگاه کردن مخاطبان و سامان دادن به افکار عمومی منتقد و آگاه و پرسشگر، با بهره از امکانات حاضر در عرصه عمومی (از جمله در حسینیه ارشاد و محافل بحث و گفت وگوی خصوصی و محدود) راهبرد پیوسته او، در دهه چهارم زندگی محسوب می شود. پروژه ای که با بستن حسینیه ارشاد و بازداشت ۱۸ماهه شریعتی و محدود و منزوی ساختن او توسط رژیم با آسیب جدی مواجه شد...

مقوله ای به عنوان «دولت رانتی» در ابتدای دهه ۵۰ شمسی، هنوز به دقت و گسترده در مجامع علمی و سیاسی مطرح و تبیین نشده بود. ضمن اینکه در حد فاصل آبان ۵۱ (خاتمه یافتن اجباری سخنرانی های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد) تا پایان یافتن بازداشت ۱۸ماهه او (انتهای اسفند ۵۳) تحولات اقتصادی قابل توجهی در جهان و ایران رخ داده بود، روندی که متکی بر افزایش قابل توجه قیمت نفت بود. این روند، دولت رانتی متکی بر پول نفت و اسلحه را سامان می داد و رژیمی سرکوبگر و غیردموکرات را تقویت می کرد. اما منظور از «دولت رانتی» چیست؟ این تحولات (شکل گیری قدرت های متکی بر درآمدهای بادآورده ) برخی از صاحب نظران را به تامل در مفهوم «رانت» و «دولت رانتی» تشویق کرد «رانت» به جهت اقتصادی به درآمدهایی اطلاق می شود که بدون زحمت یدی و فکری حاصل می شود؛ بنابراین بین منابع زیرزمینی خدادادی -که به مثابه منبع درآمد اصلی کشورهای جـهان سوم قابل تحلیل هستند - با صادرات و واردات، باید تمایز قائل شد. رانت همچنین به درآمدهایی گفته می شود که یک دولت با فروش منابع زیرزمینی و دریافت کمک از بیگانگان به دست می آورد و هیچ رابطه ای با تولید و فعالیت های اقتصادی داخلی ندارد، نمونه بارز این درآمدها را در نفت، گاز، مس، اورانیوم، گوگرد و... می توان مشاهده کرد. البته چه در شمال آفریقا و چه در خاورمیانه، این بحث محدود به نفت و گاز است. در مطالعه تاریخ اقتصاد بین الملل و تیپ های دولت ها، اقتصاددانان متعددی به این مقوله و مفهوم پرداخته اند، اما به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، برخی از اندیشمندان عرصه علوم اجتماعی در چـارچوب اقتصاد سیاسی در مورد چگونگی ایجاد و ماهیت دولت هایی که «تک محصولی» هستند و درآمد عمده آنان از محل «رانت» تامین می شود، به طرح بحث پرداخته اند، از نظر آنان، دولت رانتی، از ویژگی های زیر برخوردار است؛ هر دولتی که ۴۲ درصد یا بیش تر از کل درآمد خود را از رانت و درآمد حاصل از صدور یک یا چند ماده خام به دست می آورد، دولت رانتیر است. دولت رانتیر نه تنها انحصار دریافت رانت را داراست بلکه هزینه کردن آنها را هم در اختیار دارد؛ بنابراین یک موسسه توزیع درآمدهای حاصل مواهب الهی است. بوروکراسی در چنین جوامعی، «غیرعقلایی» است؛ مدل دیوانسالاری، حالت ضد توسعه ای و حالت پدرسالارانه می یابد.

دولت رانتی بر درآمدهای مالیاتی یا مشارکت مردم در تولید ثروت متکی نیست، اینگونه، دولت می کوشد تا در همه عرصه ها و عرصه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دخالت کند.

دو ویژگی؛ «افق دید کوتاه مدت سیاستگذاران» و «سیاستگذاری شتاب زده و نسنجیده»، الگوی رفتاری دولت های رانتی اند. افزون بر این، یک رابطه معنادار میان تـحصیلـدار بودن دولت و ماهیت آن وجود دارد. به نظر تحلیل گران و تئوری پردازان دولت تحصیلدار، دولت های مزبور تنها در شرایطی قادر به پاسخگویی به نیازهای سیاسی مردم و تحقق حقوق مدنی هستند که دموکراسی و تامین آزادی ها، مشکل مهمی برای اجرای سیاست های رانت گونه آنها به وجود نیاورد.

یک دولت تحصیلدار ضمناً چون دارای قدرت انحصاری و کنترلی است توجهی به منافع جامعه نمی کند، در عین حال توسط رانت هایی که در اختیار دارد، درصدد جلب نخبگان و گروه های رقیب برای حفظ قدرت انحصاری خویش است. برخلاف اقتصاد تولیدی که ثروت، نتیجه کار و کوشش است، ثروت در دولت تحصیلدار محصول شانس، تصادف، روابط فامیلی و نزدیکی و ارتباط به منابع قدرت است. طبیعی است که در چنین وضعی، استعدادهای جامعه به جای نوآوری و خلاقیت و فعالیت های مولد، به سوی کسب درآمدهای آسان و دلالی جلب می شود. از نظر صاحب نظران، دولت رانتیر پهلوی نه تنها به دنبال تحکیم استقرار خود بود بلکه با تغییر مصرف و الگوی آموزش و باج دهی به خـودی هـا، سعی در سیاست زدایی اجتماعی به نحو وسیع کرد؛ هرچند که نتیجه نه تنها بحران مشروعیت بود بلکه شرایط را از جهت ساختاری برای تغییر نظام سیاسی مهیا کرد. به نظر می رسد که این وجه از تحلیل ساخت قدرت در ایران چندان از سوی دکتر شریعتی مورد مداقه قرار نگرفته است. آشکار است که زنده یاد شریعتی از منظری جامعه شناختی - و نه از منظر جامعه شناسی سیاسی - راهبرد خود را تعریف کرده و پی گرفته بود. هرچند که قطعاً او به ماهیت دیکتاتوری و تمامیت خواهانه رژیم شاهنشاهی واقف بود و ای بسا به همین علت و متکی بر توش و توان و هدف اصلی خویش، راهبردی را تعریف و پی گرفته بود. اما نکته قابل توجه همان جاست که دولت رانتی شاه و رژیم سرکوبگر، در نهایت اقتدار نظامی - امنیتی، به تعطیلی حسینیه ارشاد اقدام کرد و امکان ها و مجال هایی از این دست را به کل اشغال و مسدود و ممنوع کرد. واقعیت مزبور چنان عریان و خشن بود که در نهایت منجر به هجرت غریبانه و - آنچنان که در خاطرات یاران شریعتی مشخص است - غم آلود و مایوسانه او از شرایط، به خارج از کشور شد...

اگرچه «قدرت» به تعبیر فوکو در همه جا هست و « گردش می کند» و هرچند قدرت در عرصه عمومی حضوری انکار ناپذیر دارد، اما این گردش و حضور، یکسان و منظم نیست، در برخی مناطق و مقاطع، سنگین تر و به مراتب، متراکم تر از دیگر جاها و اوقات است. دولت - به ویژه دولت رانتی - چه بخواهیم و چه نخواهیم، دارای اهمیت و بازیگر سیاسی بزرگ است. متمرکز شدن بر مقوله عرصه عمومی و بی توجهی به ویژگی های بلوک قدرت، چه بسا که انرژی و زمان زیادی را از نیروهای متعهد و مسوول، به خود مشغول و معطوف کند و نتایجی در خور، به بار نیاورد. این نکته، البته به معنای بی توجهی به تقویت عرصه عمومی هم نیست، تقویت جامعه مدنی و نهادهای مدنی و عرصه عمومی، ضرورتی همیشگی و اجتناب ناپذیر است. به نظر می رسد، پروژه شریعتی را می بایست با ملاحظات و واقعیت های زمان و مکان (یا به تعبیر و تاکید همیشگی خود او؛ جغرافیای زمان و مکان) بازتعریف کرد و پی گرفت، پروتستانتیسم اسلامی، احیا و بازاندیشی در تفکر دینی، روشنگری و آگاهی بخشی و مضامینی از این دست و نیز تکیه بر عرصه عمومی و پتانسیل های بالقوه آن در ایران، یا تلاش برای تقویت و تثبیت نهادهای غیر دولتی و مستقل و عرصه عمومی، تنها با ملاحظه و تحلیل دقیق ویژگی های ساخت قدرت امکان تحقق گسترده تر می یابد.

مرتضی کاظمیان



همچنین مشاهده کنید