جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قرآن كریم و استكبار ستیزی


قرآن كریم و استكبار ستیزی

استكبار از ماده كبر است استكبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معنی با كبر و تكبر و به معنای تعظم و بزرگی دانسته اند و گاه آن را با مفهوم تعظم و تجبر نزدیك دانسته, مخالف و مقابل با تواضع معنی كرده اند كه عبارت است از نفس را بالاتر ازحد خود بردن و به عبارت دیگر خود را بزرگ دیدن

استكبار از ماده كبر است. استكبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معنی با كبر و تكبر و به معنای تعظم و بزرگی دانسته اند و گاه آن را با مفهوم تعظم و تجبر نزدیك دانسته، مخالف و مقابل با تواضع معنی كرده اند كه عبارت است از نفس را بالاتر ازحد خود بردن و به عبارت دیگر خود را بزرگ دیدن.

علامه طباطبایی تصریح می كند كه استكبار همیشه نارواست و قید «به غیر حق» در آیه «فاستكبروا فی الارض بغیر حق» توضیحی است، نه آنكه استكبار بحق نیز وجود داشته باشد. ایشان در تعریف استكبار، فرق بین متكبر و مستكبر را نیز بیان می دارند:

«مستكبر كسی است كه می خواهد به بزرگی دست یابد و در صدد است كه بزرگی خود را به فعلیت برساند و به رخ دیگران بكشد و متكبر كسی است كه بزرگی را به عنوان یك حالت نفسانی در خود سراغ دارد و برای خود پذیرفته است.»

● انواع استكبار

۱) استكبار عبادی (استكبار در برابر عبادت خداوند):

«و من یستنكف عن عبادته و یستكبر فسیحشر هم الیه جمیعاً… و اما الذین استنكفوا و استكبر وافیعذ بهم عذاباً الیماً و لایجدون لهم من دون الله ولیاً و لانصیراً» و هركس از پرستش خدا خودداری كند ( بر خدا) بزرگی فروشد، بزودی همه آنان را به پیشگاه خود گردآورد و… و اما كسانی را كه (از اطاعت خدا) خودداری كرده، (در مقابل خداوند) بزرگی كنند، به عذابی دردناك دچار می كند و آنان در برابر خدا برای خود یار و یاوری نخواهند یافت.

الف) استكبار از عبادت و پرستش و خودداری از اظهار ذلت و خضوع در برابر خدا؛ به تعبیر دیگر، كسانی كه حاضر نیستند در برابر خدا پیشانی بندگی به خاك بسایند و اظهار ذلت و بندگی كنند، عاقبت این گونه افراد، ذلت و خواری و دوزخ است؛ «و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم. در حقیقت، كسانی كه از پرستش من كبر می ورزند، بزودی خوار و ذیل به دوزخ وارد می شوند.»

ب) استكبار از اطاعت خدا؛ كسانی هم هستند كه به ربوبیت و الوهیت خداوند معتقدند و اهل عبادت و اطاعت اند. ولی این اطاعت تا زمانی است كه با شأن آنان سازگار باشد، اما هرگاه امر خدا را خلاف شأن و مرتبه (ساختگی و دروغین) خود دیدند، از اطاعت سرباز می زنند و اظهار بزرگی می كنند.

استكبار شیطان از این نوع بود. او سالیانی دراز عبادت كرده بود ولی امر خدا مبنی بر سجده بر آدم(ع) بر او سنگین آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استكبار ورزید. همین استكبار او را از مقام قرب پائین كشید و به پست ترین درجه ذلت و خواری سوق داد.

۲) استكبار سیاسی (حكمرانی به ناحق بر مردم)

«ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفه منهم یذبح ابناء هم و یستحیی نساء هم انه كان من المفسدین»

(فرعون در سرزمین (مصر) سربرافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه كرد؛ طبقه ای از آنان را زبون می داشت، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای بهره كشی) زنده بر جای می گذاشت؛ كه وی از فساد كاران بود.) مستكبران سیاسی، كسانی اند كه حاكمیت و اداره جامعه را به دست می گیرند و بندگان خدا را كوچك، پست، نادان و صغیر و خود را قیم آنان می شمرند و بر گردن آنان سوار می شوند و آنان را به بردگی می گیرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطری، عقلی و دینی بر مردم حكم می رانند. استكبار فرعون، نمرود و همه حاكمان ستمگر در طول تاریخ از این نوع بوده است.

حضرت موسی(ع) به دلیل همین استضعاف بنی اسرائیل و به بندگی گرفتن آنان، بر فرعون اعتراض كرد، اما فرعون، نافرمانی موسی(ع) از خود را بهانه كرد و موسی(ع) صفت استكباری فرعون را یادآور شد:

«فرعون (به حضرت موسی(ع)) گفت: «آیا تو را از كودكی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را در میان ما نگذراندی و آیا تو نبودی كه آن كار زشت را مرتكب شدی و به ربوبیت من كفر ورزیدی؟!»

موسی(ع) گفت: «آیا این كه فرزندان اسرائیل را به بندگی گرفته ای، نعمتی است كه منتش را بر من می نهی؟!»

در دیدگاه فرعون و امثال او، بنی اسرائیل و دیگر بندگان خدا، بندگان آنان هستند و آنان حق دارند هر كدام را كه بخواهند بكشند و هر كدام را كه می خواهند به بردگی بگیرند و این، همان استكبار سیاسی است كه امروزه نیز از سوی قدرت های جهانی- بویژه آمریكا- بر ملل مستضعف تحمیل می شود. آنان همه امكانات ملل محروم را در اختیار خود می گیرند و سلطه سیاسی خود را بر آنها تحمیل می كنند.

۳) استكبار اقتصادی (برتری جویی اقتصادی در سایه داشتن امكانات مالی)

«ان قارون كان من قوم موسی فبغی علیهم و آتیناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوأ بالعصبه اولی القوه إذقال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین. و ابتغ فیما اتاك الله الدار الاخره ولاتنس نصیبك من الدنیا و أحسن كما أحسن الله الیك و لاتبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین»

«قارون از قوم موسی(ع) بود و بر آنان ستم كرد و از گنجینه ها آنقدر به او داده بودیم كه كلید آنها بر گروه نیرومندی سنگینی می كرد. آنگاه كه قوم وی به او گفتند: شادی مغرورانه مكن كه خدا شادی كنندگان مغرور را دوست ندارد و با آنچه خدایت داده، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نیكی كرده، نیكی كن و در زمین فساد مجوی كه خدا فساد گران را دوست نمی دارد.»

آنان كه با گردآوری ثروت، به آقایی می رسند و قطب اقتصادی می شوند و بر توده مردم تفاخر می كنند و به بغی و فساد، روی می آورند، مستكبران اقتصادی اند. قارون نمونه اعلای این گروه است. قرآن كریم در آیات گفته شده، خود برتر بینی و تحقیر توده مردم را از سوی قارون بیان می كند و در ادامه همان آیات كریم متذكر می شود كه قارون در برابر تذكرات قوم، چنین پنداشت كه این اموال، در سایه علم و اندیشه خودش گرد آمده است؛ در صورتی كه خداوند می فرماید ما بسیار از كسانی را كه پیش از او و قوی تر بودند، نابود كردیم. اما قارون نیز متذكر نشد و خود واموالش به زمین فرو رفت و هیچ كس نتوانست به كمك او بیاید.

در زمان كنونی ما نیز بسیاری از شركت های اقتصادی و غول های تجاری در سراسر جهان وجود دارند كه در سایه قدرت نظامی بسیاری از كشورها، به دیگر ملل محروم ظلم می كنند و اموال و سرمایه های آنان را به بهای ناچیز از دستشان گرفته و به حساب های مالی خود سرازیر می كنند، اینان همان مستكبران اقتصادی اند.

ـ پیام ها

۱) قارون با قوم خود، یعنی بنی اسرائیل، رفتاری ظالمانه و مستكبرانه داشت.

۲) ثروت افسانه ای قارون، موجب طغیانش در برابر خداوند و ملت خود شد.

۳) ثروت فراوان و نخوت آفرین، زمینه ساز سنگدلی و بی رحمی است.

۴) بخشی از دارایی ها باید در راه آبادانی سرای آخرت مصرف شود.

۵) استكبار علمی (خود برتر بینی در سایه داشتن دانش)

«واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فكان من الغاوین»

بخوان بر آنان سرگذشت آن كس را كه آیات خود را به او دادیم، ولی او از لباس آیات ما به درآمد و شیطان او را تعقیب كرد و از گمراهان شد.

كسانی كه به مراتب و درجات علمی می رسند و آن مرتبه علمی در آنان غرور ایجاد می كند و آنان را به استكبار می كشاند، دارای این گونه از استكبارند. نام های نمونه هایی از این مستكبران نیز در قرآن كریم آمده است. از جمله آنها بلعم بن باعورا است كه آیه مورد بحث، به او اشاره می كند. خداوند، آیات توحید خود را به بلعم نمایانده بود، به گونه ای كه حقیقت برایش آشكار ومتجلی شده و هیچ شك و شبهه ای برایش نمانده بود، ولی او از روی استكبار و هواپرستی به جبهه كفر فرعونی پیوست و در برابر موسی (ع) قرار گرفت و از لباس حق به درآمد.

نمونه دیگر مستكبر علمی، ولید بن مغیره است. او از بزرگان قریش و عالمان آنان بود كه خود در مسجدالحرام سخن پیامبر اسلام(ص) را شنیده و تحت تأثیر قرار گرفته بود و حتی میان مردم شایع شده بود كه اسلام آورده است. بزرگان قریش نزد او رفتند و نظرش را درباره قرآن كریم جویا شدند، قرآن كریم عكس العمل او را در برابر این پرسش قریشیان چنین زیبا بیان می كند:

«او (برای مبارزه با قرآن كریم) اندیشه و مطلب را آماده كرد، مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده كرد، باز هم مرگ بر او باد! چگونه مطلب (و نقشه شیطانی خود) را آماده كرد! سپس نگاهی افكند و بعد چهره در هم كشید و عجولانه دست به كار شد آنگاه پشت (به حق) كرد و تكبر ورزید و سرانجام گفت: این (قرآن كریم) جز افسون و سحری همانند سحرهای پیشینیان نیست. این تنها سخن انسان است (نه گفتار خدا).

سامری نیز نمونه دیگری از این گروه بود كه با بدعت های خود، دین ساختگی به بشر ارائه و پس از تلاش های حضرت موسی(ع)، پیروان وی را به تفرقه و گمراهی دچار كرد.

▪ ویژگی های فرهنگ استكباری

بهترین راه شناخت فرهنگ استكباری از دیدگاه قرآن كریم شناخت چهره های شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طریق خود قرآن كریم است. و «ابلیس» سردمدار بزرگ جبهه استكبار است كه برای نخستین بار این علم را برداشت و پیشوایی مستكبران را بر عهده گرفت. مهمترین ویژگی های مستكبران، از نظر قرآن كریم، چنین است:

۱) خودبرتر بینی

«قال یا ابلیس ما منعك ان تسجد لما خلقت بیدی استكبرت ام كنت من العالین. قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین.»

(خداوند) فرمود: «ای ابلیس، چه چیز تو را مانع شد كه برای چیزی كه به دستان قدرت خویش خلق كردم سجده آوری؟ آیا تكبر كردی یا از برترین ها بودی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»

از پاسخ شیطان برمی آید كه استكبار، از توجه به خویش و خود را محور پنداشتن، ناشی می شود. علامه طباطبایی با استفاده از این آیات می نویسند:

«همه گناهان در تحلیل نهایی به ادعای انانیت و ستیز با كبریایی حق تعالی برمی گردد، در حالی كه بنده مخلوق حق ندارد كه در برابر آفریدگار خویش، به خود اعتماد كرده، بگوید: «من». با این كه عظمت حق سراپرده هستی را فراگرفته و همه در پیشگاه او خاضع و ذلیل اند. اگر شیطان مجذوب خود نشده بود و فقط به خویش توجه نداشت و سایه خداوند قیوم را بر خویش مشاهده می كرد، انانیت و خودبینی اش شكسته و در برابر فرمان الهی خاضع می شد.

امام صادق(ع) می فرماید: «هر كس بر آن است تا برای خود، برتری بر دیگران ببیند، از مستكبران است.»

۲) فخر و مباهات بر امتیازات مادی

«و قالوا نحن اكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذبین» (متوفین به پیامبران«ص») گفتند: ما بیش از شما مال و فرزند داریم و در آخرت نیز عذاب نخواهیم شد.

مستكبران به داشتن اموال و فرزندان بیشتر مباهات می كنند و آن را نشانه كرامت ذاتی خود می پندارند و حتی معتقدند كه چون خداوند آنان را در این دنیا گرامی داشته، در قیامت نیز جایگاهی والا خواهند داشت:

«و هرگاه پس از ناراحتی ای كه به او رسید رحمتی بدو بچشانیم، می گوید: «این به دلیل شایستگی و استحقاق من بوده است و گمان نمی كنم قیامت برپا شود و (به فرض كه قیامتی باشد) هرگاه به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او پاداش های نیكوتر است.» (فصلت - ۵۰)

در بینش مستكبران ، همه ارزش ها با محك مادیات سنجیده می شود و یگانه معیار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان حقانیت است و نبودنش از هیچ ارزشی خبر نمی دهد. از این رو، اعتراض این گروه به فرماندهی حضرت طالوت آن بود كه از او برای ریاست رهبری شایسته تریم و او لیاقت این مقام را ندارد، زیرا از ثروت بی بهره است: «از كجا او سزاوار بزرگی و ریاست برماست، در صورتی كه ما شایسته تر از اوییم و او مال فراوان ندارد؟!» (بقره - ۲۴۷)

و اعتراض آنان به پیامبران این بود كه چرا دستبندهای طلایی ندارد! از نظر آنان والاترین انسان ها، با محكم ترین براهین نیز چون گنجینه طلا ندارند، نمی توانند در منصب رهبری و هدایت قرار گیرند.

علیرضا معاف


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.