شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
اگر به جادوی قصه اعتماد داشتیم

یکی از مشکلات تئاتر کودک، عدم اعتماد به نفس آن است. این موضوع در نمایشهای کودک بیش از هر جای دیگری خود را نشان میدهد. در اکثر نمایشهای کودک عدم اطمینان به درام و قصهای که برای کودکان تعریف میشود به چشم میخورد.
تئاترها اغلب با هراس داستان میگویند و این هراس تئاتر کودک را در دامن حشو و زوائدی انداخته که از یک سو لذت دیدن نمایش و پیگیری یک قصه خوب را از مخاطبش گرفته و از سوی دیگر روند طبیعی رشد تئاتر کودک را دچار خلل کرده است. وقتی شما به قصهای که میگویید اطمینان ندارید، و حتی جادوی قصه و درام را برای سرگرم کردن، آموزش دادن و دید بخشیدن به کودک کافی نمیدانید (در حالی که کافی و بسیار مؤثر است) مجبورید در اجرا به حاشیه اضافه کنید تا شاید به آن واسطه مخاطب را نگه دارید. این در حالی است که در اکثر مواقع همان قصه اگر خوب و دقیق و همراه با اعتماد به نفس اجرا شود نمایش جذاب و کامل خواهد بود. از سوی دیگر اضافه کردن در خیلی از مواقع به متن ضربه میزند و عناصر مثبت متن را به حاشیه میراند. حشو و زوائدی مثل حرکت و آواز، مستقیمگویی و شلوغ کاری ربطی به آنچه که از تئاتر کودک میفهمیم، ندارد. در واقع این روزها اینگونه تصور میشود که بزن و بکوب و به زور مخاطب را به دست زدن یا خندیدن واداشتن در ذات تئاتر کودک است- بگذریم که برخی گمان میکنند در ذات تئاتر بزرگسال هم هست- اما باید بدانیم که حتماً این طور نیست. الزامی وجود ندارد که تئاتر کودک را برای بهتر شدن بزک کنیم یا برای ساختن فانتزی در آن به رنگهای اغراق شده اما بیربط به متن نمایش، رو آوریم.
نمایش "آوای تار" نوشته هادی حسنعلی و کارگردانی فریبا دلیری قصه سفر یک دختر به سرزمین حشرات است. دختری که زبان حشرات را میشناسد و آن طور که جیرجیرک تارنواز میگوید، تنها انسانی است که صدای تار او را میشنود. نمایش با رعایت اصول قصهگویی و وارد کردن دو سوسک به داستان، یک قصه دراماتیک میسازد که دارای کنش، تضاد و کشمکش خوب و قابل پیگیری است. رویارویی دختر با این دو سوسک که آلودگی را با خود به سرزمین حشرات آوردهاند، تبدیل به کشمکش این درام میشود. اما این داستان سر راست میتواند فراز و فرودهای زیادی داشته باشد. بخشی از این فراز و فرودها در انتخابهای نویسنده و کارگردان و روند رشد نمایش وجود دارد. تضاد لازم برای یک درام و تئاتر جذاب کودک در رویارویی شخصیتهای متن و همچنین در شمایل اجرایی آنها دیده می شود.
صنعت "تشخیص" که در ادبیات سابقهای طولانی دارد، یکی از الگوهای آشنا، قدیمی و کارای تئاتر کودک هم هست. اگر صحنه تئاتر را در "آوای تار" نوعی صحنه برای صنعت "تشخیص" آنگونه که در تاریخ تئاتر کودک می شناسیم، بدانیم آنگاه در خواهیم یافت که چگونه تخیل و فانتزی با قصه ترکیب شده است. در تشخص دادن به موجودی غیر انسانی، "آوای تار" موفق میشود قابل لمس، باورپذیر و جذاب عمل کند و بخش عمده این موفقیت به داشتن قصه بر میگردد. اما باز هم کمبود اعتماد به نفس جلوی رشد متمرکز این روند مثبت را گرفته است. اجرا به دلیل کمبود اعتماد به نفس در جذب مخاطب به واسطه قصه، دچار شلختگی شده که بخشی از دلایل به وجود آمدن این شلختگی همراه با نکات ریشه ای و ذاتی مثبت کار در ادامه بررسی خواهد شد.
در ذات قصه "آوای تار" فانتزی وجود دارد، داستان به دلیل وجوه تمثیلی و همچنین صنایع فوق طبیعی هنری - ادبی خود، اثری است که به میزان قابل توجهی شگفتی بصری را میطلبد. نمایش خود در شکل طراحی لباس تا حدودی به این مهم نزدیک شده اما در صحنهپردازی به میزان زیادی برای افراط و زیادهروی در ساختن فضای فانتزی به شلوغی در صحنه رسیده است. نتیجه چنین روندی جا نیافتادن همان میزان فانتزی مورد نظر نویسنده هم هست. از سوی دیگر ظرفیت سن تالار هنر این همه شلوغی را نمیطلبد، خاصه اینکه گروه به دلیل استفاده از پروجکشن هیچ استفادهای از عمق نکرده و تنها پیشانی صحنه را شلوغ کرده است.
نکته مثبت دیگری که از متن نمایش میآید، یافتن ارتباط فانتزی با واقعیت است. نمایش میتواند ارتباط فانتزی خود را با واقعیت زندگی مخاطب کودکش آشکار کند. این مسئله در فهم شدن قصه و ایجاد علاقه برای پیگیری نزد مخاطب تئاتر کودک مهمتر از فانتزی و یا رنگ و جاذبههای موسیقیایی است. در واقع با ریشه داشتن داستان در واقعیت و سپس متخیل شدن آن در یک شکل آگاهانه است که ما میتوانیم به یک درام کودکانه برسیم و روند ارتباطی کار را با مخاطب، قدرتمند و طبیعی کنیم. نمایش "آوای تار" در ذات داستان، این قدرت را دارد و میتواند فانتزی خود را با نمایش ریشه آن در زندگی روزمره مخاطب، در جهت همراهی تمام عیار او بکار گیرد.
در جنس بازیها آنجا که به معرفی شخصیتها خاصه معرفی دو سوسک مربوط میشود، نمایش به جنس و البته ریتمی مناسب رسیده است. اما از سویی دیگر بازیها برای یک دست شدن هنوز احتیاج به کار دارند. آن بازیای که مثلاً شخصیت "هزار تا پا" به آن رسیده جنس درستی است؛ اما در اجرا به دلیل کم رمقی با وجود طرح مناسب در شاکله شخصیت، نقش به حاشیه رفته و هماهنگی لازم را با بازیهای دیگر پیدا نمی کند. نکته دیگر استفاده از پروجکشن برای ایجاد تخیل است که در بدو امر نکتهای است که میتواند خوب باشد و با توجه به دو دنیای اثر(دنیای حشرات و انسانها) راه کار درستی به نظر میرسد و اساساً میتواند به فعال کردن تخیل مخاطب نمایش کمک کند. اما نقص آنجاست که این ایده در اجرا به پختگی و استفادههای بجا نرسیده و هماهنگیاش با صحنه کامل نیست، بلکه نوعی تمهید گذراست که به خورد اجرا نرفته است.
مشکل عمده نمایش های کودک ناتوانی در قصه گویی است. اما "آوای تار" نمایشی توانمند در قصه گفتن است، ولی این توانایی را به قدر لازم بسط نمیدهد و به آن تکیه نمیکند، بلکه بیشتر تلاش میکند متن را به دست حواشی بسپارد. اگر تکیه کار بر قصه بیشتر میشد، بسیاری از ایدههای درست و خوب کار مثل طراحی شکل شخصیتها و یا استفاده از ویدئو پروجکشن و دیگر ایدههای اجرایی در مضمون و قصه خوب نمایش جلوه بیشتری مییافت و با اجرای متمرکزتر و تأثیرگذارتری مواجه بودیم.
علیرضا نراقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست