سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

شعر و شعور


شعر و شعور

در منابع مختلف شیعی و سنی چون بحارالانوار علامه مجلسی و وفیات الاعیان ابن‌خلکان آمده است روزی متوکل فرمان داد که امام هادی(ع) را نزد او بیاورند، وقتی امام نزد متوکل آمد، متوکل …

در منابع مختلف شیعی و سنی چون بحارالانوار علامه مجلسی و وفیات الاعیان ابن‌خلکان آمده است روزی متوکل فرمان داد که امام هادی(ع) را نزد او بیاورند، وقتی امام نزد متوکل آمد، متوکل در حال عیش و نوش بود و جام شرابی به دست داشت، پس جام شراب را به سمت امام برد و گفت: بنوش. امام امتناع ورزیده و فرمودند: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آن‌گاه متوکل درخواست نمود تا آن حضرت شعری که وی را به وجد آورد، بخواند. امام فرمودند: من کمتر شعر می‏خوانم. متوکل سماجت کرد و اصرار ورزید. در نتیجه، امام علی النقی(ع) اشعاری را که مضمونش چنین بود، بخواند:

«بر بلندای کوه‏ها شبانگاهان زندگی کردند در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنها حفاظت می‏کردند، ولی آن قله کوه‏ها برایشان سودی نبخشید.

بعد از آن عزتی که داشتند، از پناهگاه‏هایشان پایین کشیده شدند و در زیر حفره‏های قبر قرار گرفتند و چه بد منزل و اقامتگاهی است. بعد از آن که در قبرهایشان قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانگ زد: کجا رفت آن دستبندها و تاج‏ها و لباس‏های فاخر؟ کجا رفت آن چهره‏ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها، پرده‏های گرانبها آویخته شده بود؟ قبرهای آنها به جای آنها پاسخ می‏دهند: آن چهره‏ها هم اکنون محل آمد و شد کرم‏ها شده‏اند. عمرهای دراز خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش خودشان خورده شده‏اند.»

با پایان یافت خوانش شعر از سوی امام علی النقی(ع)، متوکل در حالی که اشک صورتش را فرا گرفته بود، دستور داد که بساط شراب را برچینند و امام را با احترام تمام به خانه‏اش بازگردانند.