چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

تنفس آزاد در دنیای پلاستیکی


تنفس آزاد در دنیای پلاستیکی

یادداشت داریوش مهرجویی درباره «جروم دیوید سلینجر» و اقتباس سینمایی از آثارش

سال ها قبل «احمد کریمی» با ترجمه رمان «ناطوردشت» نویسنده یی را به ایرانیان معرفی کرد که بعدها به یکی از محبوب ترین نویسندگان امریکایی که آثارشان به فارسی ترجمه شده بود، بدل شد. این نویسنده «جروم دیوید سلینجر» بود که اکنون نه فقط به دلیل آثارش که به دلیل شیوه زندگی اش که با نوعی غیاب و انزوای خودخواسته مشخص می شود، یکی از مشهورترین و پرطرفدارترین نویسندگان دنیا است، هر چند سال هاست اثر تازه یی منتشر نکرده است. بعد از «ناطوردشت» مجموعه قصه «دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم» با ترجمه «احمد گلشیری» دومین کتاب منتشرشده سلینجر در ایران بود. بعدها آثار دیگرش هم مثل «فرنی و زویی»، «بالا بلندتر از هر بلندبالایی»، «جنگل واژگون» و «تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجاران» به فارسی ترجمه شدند و اخیراً نیز دو مجموعه قصه اش به نام های «نغمه غمگین» و «هفته ای یه بار آدمو نمی کشه» اولی با ترجمه «بابک تبرایی» و «امیر امجد» و دومی با ترجمه «امید نیک فرجام» و «لیلا نصیری ها» توسط انتشارات «نیلا» منتشر شدند و این بهانه یی شد برای بازخوانی «سلینجر» و تاملی درباره جایگاه او در تاریخ ادبیات جهان.

داریوش مهرجویی با ساختن فیلم «پری» براساس داستان فرنی و زویی سهم ویژه یی در شناساندن جروم دیوید سلینجر به ایرانیان دارد. سال های تحصیل داریوش مهرجویی در رشته فلسفه دانشگاه یو سی ال ای مقارن است با انتشار آثار سلینجر و چند رمان سال بلو و همچنین فضای خاص فکری دهه ۶۰ در یکی از مهم ترین مراکز علمی و دانشگاهی امریکا. در مورد فضای خاص آن دوران و نگاه جامعه دانشگاهی امریکا به سلینجر و دلایل علاقه او سوالاتی پرسیدیم که داریوش مهرجویی به صورت کتبی به آنها پاسخ داد.

در سال های آغازین دهه ۶۰ نه یک کتاب و دو کتاب بلکه بسیاری از کتاب ها و رساله ها مورد توجه و نقد و نظر بود. در میان رمان نویسان بیش از همه نویسنده های اروپایی چون ژان پل سارتر، آلبر کامو و سولژنیتسین و از امریکایی ها هم نورمن میلر، جان آپدایک، فیتزجرالد و همچنین همینگوی، فاکنر، سینکلر و... مورد توجه قشر کتابخوان بودند. «سال بلو» با «The victim» و«مرد آویخته» ]در ایران با عنوان مرد معلق منتشر شده است[ مطرح شد و بعدها «هرتزوگ» و «هامبولت گیفت» او واقعاً معروف شد. اما این رونق به رمان نویسی منحصر نمی شد.

در تئاتر هم نفوذ تئاتر پوچی که بیشتر در تئاتر اروپا ریشه داشت، بکت و یونسکو که سرکردگان تئاتر پوچی بودند و در امریکا هم ادوارد آلبی به این حوزه شور و ولوله می بخشید و در زمینه سینما دوران نوول واگ فرانسه، برگمان ، آنتونیونی، فلینی، گدار و برسون بود. آنها پشت سر هم فیلم می ساختند. مجموعه آنچه گفتم نشانه های انفجار حسی و هشیار جدید معنوی بود.

که به شکل گیری نهضت های free speech ختم شد. دعواهای دانشجویان برکلی که به انفجار نهضت های غریب هیپیسم، آن هم در امریکای شسته رفته و پلاستیکی انجامید را هم فراموش نکنید. در این دوران سلینجر را بیشتر با ناطور دشت می شناختند. کتاب های دیگر او به تدریج مورد توجه واقع شد ولی «فرنی و زویی» را چندان در نیافتند. من از هرتزوگ اقتباس نکردم. فقط در چاپ فیلمنامه «هامون» از آن کتاب هم مثل بوف کور هدایت و زندگی کیرکه گارد به عنوان منابع الهام یاد کردم و نه اقتباس. هامون تا چه حد اقتباسی از بوف کور است؟ از قضا اینکه این همه در باب مساله اقتباس یا برداشت آزاد و غیره صحبت می شود ولی تاکنون هیچ یک از منتقدان و مورخان سینمایی ما این زحمت را به خودشان نداده اند که درباره این چند فیلم؛ گاو، دایره مینا، سارا، پری، آقای هالو و درخت گلابی که من از منابعی نظیر نمایشنامه، داستان کوتاه یا رمان استفاده کرده ام تامل و تعمق کنند و به یک تحلیل مقایسه یی ساختاری و مفهومی بپردازند تا معلوم شود فرق اقتباس مستقیم از یک اثر، با بازنگری و متحول ساختن شخصیت ها و مفاهیم و تبدیل آن به یک مدیوم دیگر در آوردن آن اثر در چیست؟ و این تحولات چگونه رخ داده؟ و مولف در این میان با اثر اصلی چه کرده است ؟ یعنی کار بررسی که در مورد برداشت های شکسپیر از داستان ها و نمایشنامه های گمانم قدیمی کرده اند یا اغلب فیلمسازان معتبر دنیا مثل برسون، آنتونیونی، ولز، هیچکاک و غیره...حالا برگردیم به سلینجر و برداشت آزاد من از این اثر. می دانید در حوزه هنر، جغرافیا بی معنی است، انسان است که معنا می یابد و انسان در همه جای کره زمین از نظر ویژگی های اصولی و اساسی یکسان است و یکسان عمل می کند. پس وقتی شما با مقوله مرگ، عشق، حسادت، خیانت و بعد در پله یی رفیع تر با پرسش های بزرگ هستی شناختی و جهان ماورایی روبه رو هستید دیگر مقوله جغرافیا به کلی محو می شود... ولی در مورد سبک و سیاق سلینجر من آنقدرها هم سلینجرشناس نیستم. گرچه همه آثار او را که تاکنون چاپ شده و چندان هم زیاد نبوده؛ دو رمان و سه چهار مجموعه قصه خوانده ام اما چه چیزی در اوست که مرا جذب خود می کند- که این قضیه مفصلی است ولی اجمالاً می شود گفت همان روح شاعرانه و طناز و عمیق نگر اوست.

شخصیت هایی خلق می کند که همگی به نحوی ورای آدم های میان مایه و سطحی قرار می گیرند، و با چیزی، فکری، حسی، غیرعادی طرفند و اغلب رنجیده و انتقادی به جامعه و افراد دور و بر خود نگاه می کنند؛ خصوصیتی که بسیار در روانشناسی ما مردم شرقی ایرانی می بینیم.