چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

معتادان از تغییر ظاهر خود بی خبرند


معتادان از تغییر ظاهر خود بی خبرند

اواسط سال ۶۷ بود که به وسیله برخی دوستان با دیو اعتیاد آشنا شدم حرکت من لاک پشتی شروع شد ولی خیلی زود سرعت گرفت

● چگونه معتاد شدم و چگونه اعتیادم را ترک کردم؟

اواسط سال ۶۷ بود که به‌وسیله برخی دوستان با دیو اعتیاد آشنا شدم. حرکت من لاک‌پشتی شروع شد ولی خیلی زود سرعت گرفت. گاهی با دوستان و گاهی هم تنهایی به مصرف مواد می‌پرداختم. حدود ۶ ماه جنگ و گریز داشتم و کسی از این موضوع اطلاعی نداشت. مرتب با خودم کلنجار می‌رفتم. نمی‌توانستم نشئه نباشم، ضمنا می‌خواستم به آبرویم هم لطمه‌ای وارد نشود. شنیده بودم مصرف میوه و شربت مانع از خراب‌شدن چهره می‌شود، بنابراین این موادغذایی را خیلی مصرف می‌کردم ولی مواد و تخریب حاصل از آن، کار خود را می‌کرد و به این اقدام‌ها کاری نداشت.

بعد از ۶ ماه، دیگر کاملا بدنم به مواد وابسته شده بود و نمی‌توانستم حتی برای چند ساعت بدون مصرف، طاقت بیاورم. اینجا بود که حس کردم واقعا مواد وارد خونم شده و ناچار و از روی اجبار، روزبه‌روز مصرف را افزایش می‌دادم. دیگر خودم را فنا شده می‌دانستم مثل اینکه با یک بند پوسیده به چاه رفته بودم و هیچ‌کاری هم از دستم برنمی‌آمد. چون شغل من کشاورزی بود و حدود یک سال در بیابان مصرف می‌کردم، هنوز کسی مطلع نبود ولی مصرفم خیلی بالا رفته بود. به طوری که از صبح که سر زمین می‌رفتم، آتش می‌افروختم و اعتقاد داشتم سیخ باید همیشه داغ باشد ولی همین آتش افروخته، زندگی‌ام را سوزاند و همین سیخ داغ، جلزولز پوست و گوشتم را درآورد. عصبانیت دیوانه‌وار، طغیان‌گری و سرکشی و... تمام وجودم را فراگرفته بود. کافی بود کسی فقط یک جمله که مطابق میل من نباشد، بگوید. دیگر هر چه می‌دید، از چشم خود می‌دید. من و همسرم در آن زمان ۲ فرزند داشتیم. همسرم متوجه تغییر حالت غیرعادی من شده و شاهد بود که بسیار بی‌قرار، بی‌حوصله، پرخاشگر و... شده‌ام. دیگر از کتک‌زدن او خسته شده بودم.

مجبور شدم حقیقت را با نیرنگ به او بگویم و اضافه کردم که: «با توجه به سنگینی شغل من، اگر مصرف نکنم، سکته می‌کنم و از بین می‌روم یا به مرض قند و هزاران کوفت و زهرمار دیگر مبتلا می‌شوم. اگر دوست ‌داری شوهرت را از دست بدهی و این طفلان معصوم را با یتیمی بزرگ کنی، حرفی نیست، نمی‌کشم!» با این اراجیف همسرم را فریب دادم و جواز کشیدن مواد را در منزل به دست آوردم. چه توفیقی! من حقیقت مصرف را به او گفتم ولی فقط برای سوءاستفاده. یک معتاد یا با حقیقت کاری ندارد یا هر وقت سراغ حقیقت می‌رود که قصد سوءاستفاده از آن را داشته باشد. بیماری من فعال بود و با بی‌رحمی تمام، نقش بازی‌کردن را به من می‌آموخت و من هم مستعد فراگیری و اجرای فرامین بودم. در سال ۷۸، مصرفم به روزی ۵/۱ مثقال رسید. در همین زمان خداوند فرزند سوم را نیز به من عطا کرد. این یکی پسر بود و همیشه در گهواره خودش و در اتاق ما می‌خوابید. متاسفانه چون مصرف من هم در اتاق بود، این طفل کوچک و بی‌دفاع هم معتاد و به اصطلاح «بخوری» شد، به‌طوری که اگر یک روز در خانه نبودم، به شدت بی‌قراری می‌کرد. همسرم که از درد من و بچه اطلاع داشت، مقداری تریاک را در آتش می‌سوزاند و او را «بخور» می‌داد که موقتا آرام شود تا من برگردم. کار کردن برایم بسیار سخت شده بود و کارگران مزرعه هم حرف‌شنوی سابق را از من نداشتند، زیرا مزد آنها را سر موقع نمی‌دادم. علت هم این بود که درآمد سال آینده‌ام را با هر ترفندی، از خریداران گندم و جو پیشاپیش می‌گرفتم و خرج می‌کردم. اعتیاد چنگ و دندان خود را به من نشان می‌داد و هر روز با ناخن‌های تیزش پنجه‌ای جدید روی گونه‌های زرد من می‌کشید. تنم کوفته و چهره‌ام خونی بود.

فکرم تحت‌تاثیر مصرف مواد بود و فقط زندگی می‌کردم که مصرف کنم و مصرف می‌کردم که زندگی کنم. فکر ناقص و معتادگونه من دستور داد ۱۵ هکتار زمین زراعتی خود را بفروشم. از تمام بستگان و آشنایان دلسوز اصرار به نفروختن و از من انکار و پافشاری به فروش زمین. من فقط به پول زیادی که با فروش زمین نصیبم می‌شد، فکر می‌کردم و اینکه با داشتن این پول، چقدر تهیه مواد آسان می‌شود و نه چیز دیگر. بالاخره زمینم را فروختم و از روستا به شهر عزیمت کردم. بعد از سکنی‌گزیدن در شهر، از ترس اینکه مبادا بوی کشیدن مواد، همسایگان را مطلع کند، شروع به خوردن مواد کردم. در تهیه و ساخت نوع قوی‌تر آن استاد شده بودم. تنها نقطه سالم بدنم، معده‌ام بود که آن هم در سال ۸۲ شروع به خونریزی کرد.

به طوری که هر لحظه انتظار مرگ می‌کشیدم و از خدا می‌خواستم اگر می‌خواهد به من لطفی کند، موجباتی را فراهم آورد که زودتر بمیرم. وزن من از ۸۶ کیلوگرم به ۶۲ کیلوگرم رسیده بود و چهره‌ام دردم را فریاد می‌زد. از دیدن مردمی که می‌خندیدند و از زندگی خود لذت می‌بردند، هم تعجب می‌کردم هم عصبانی می‌شدم. در خانه همه با چشم حقارت مرا نگاه می‌کردند و کسی حوصله‌ام را نداشت. همه از من بریده بودند. نه همسر و فرزندی، نه خواهر و برادری، نه دوست و آشنایی. هیچ و هیچ و هیچ. زندگی من هیچ شده بود. تهی و سرد. پر از ترس و ناامیدی، گویی دنیا به آخر رسیده بود ولی نه، مثل اینکه کمی دیگر از دنیا باقی مانده بود. یک روز یکی از دوستان در حال بهبود، در انجمن، با من صحبت کرد و پیام بهبود را به من داد. اینکه او چه گفت و من چه شنیدم، از حوصله این نامه خارج است.

فقط احساس کردم به خوبی درد من را می‌داند و دقیقا از همان چیزی رنج برده که من اکنون از آن در عذابم. خیلی‌ها مرا نصیحت کرده بودند و با پند و اندرز و تهدید از من خواستند ترک کنم ولی نمی‌دانم چرا حرف‌های این دوست بهبودیافته جرقه‌ای در وجودم زد و باعث شد تلنگری به مغزم بخورد. با اراده خداوند، به سوی جمعی هدایت شدم که آنها را «معتادان گمنام» می‌نامیدند. ۱۴ سال و اندی از زندگی خود را تباه کردم. بهار عمر من از تاریخ ۹/۵/۸۲ شروع شده که مشغول بهبودی هستم. امید دارم پیام بهبودی من به تمام معتادانی که عذاب می‌کشند برسد و همت‌ کنند از اعتیاد نجات یابند. عباس ز، مرودشت

سیر بیماری اعتیاد در این متن به روشنی بازگو شده است. در این مطلب، با مطرح‌کردن سوال‌هایی و تشریح پاسخ پرسش‌های مطرح شده، بررسی دقیق‌تری در مورد بیماری اعتیاد خواهیم داشت.

▪ همواره این سوال مطرح است که چرا افرادی که دچار وابستگی به مواد می‌شوند، به موقع متوجه آسیب‌های ناشی از مصرف مواد نمی‌شوند و برای درمان اقدام نمی‌کنند؟

بارها شنیده‌ایم اطرافیان بیمار به وی می‌گویند چهره‌ات بسیار تغییر کرده است، لاغر شده‌ای و... ولی خود او متوجه این تغییرات نمی‌شود و برای درمان اقدامی نمی‌کند. همان‌طور که در این مورد، فرد شروع مصرف مواد را به «حرکتی لاک‌پشت‌وار» تشبیه کرده است، در بسیاری موارد با این موارد مواجه می‌شویم که «آخرین فردی که متوجه معتاد‌شدن فرد می‌شود، خود او است.» از سوی دیگر اغلب این اتهام به معتادان وارد می‌شود که خودشان نمی‌خواهند درمان شوند. بهتر است این موضوع را بدون پیش قضاوت بررسی کنیم؛ در این مورد به دو واقعیت مهم می‌توان اشاره کرد. در مغز بخشی وجود دارد که وقتی فرد دچار بیماری می‌شود، شرایط او را بررسی و وی را ترغیب می‌کند چند روزی استراحت و برای درمان اقدام کند، نقش بیمار به خود بگیرد و... در افرادی که دچار بیماری اعتیاد هستند، این بخش از مغز دچار آسیب شده است، بنابراین نمی‌توانند ارزیابی صحیحی از بیماری خود و نیازشان به درمان داشته باشند، بنابراین در حالی‌که دیگران متوجه تغییرات جدی در وضعیت او شده‌اند، خودش چنین تغییراتی را درنمی‌یابد. علاوه بر این، واکنش ما به بیماری‌های مزمن مانند چاقی مفرط، با بیماری‌های حادی مثل سکته قلبی متفاوت است. در مورد بیماری‌های حاد، فرد به سرعت برای درمان اقدام می‌کند در حالی‌که این واکنش را در مورد آسیب‌های مزمن نشان نمی‌دهد مثلا همه ما می‌دانیم ورزش نکردن یا سیگارکشیدن چه خطرهایی برای بدن دارد، ولی کمتر در عمل به این واقعیت توجه می‌کنیم. در مورد اعتیاد نیز همین موضوع صادق است. به این معنی که از آنجا که فرد به تدریج و آهسته دچار عوارض ناشی از اعتیاد می‌شود، واکنش فوری به آنها نشان نمی‌دهد. با در نظر گرفتن موارد فوق، می‌توان دریافت چرا مصرف‌کننده، اقدامی برای درمان انجام نمی‌دهد. البته علل دیگری مانند نحوه برخورد اعضای خانواده نیز باعث می‌شوند فرد برای درمان خود قدمی برندارد که در فرصت‌های دیگر به این موضوع پرداخته خواهد شد.

▪ این باورها که می‌توان با به‌کار بردن روش‌هایی کاری کرد تا مصرف مواد باعث آسیب نشود یا اینکه برخی از مواد به فرد آسیب نمی‌زنند، در بسیاری از افراد وجود دارد که خود عاملی برای حرکت بی‌مهابا به سمت مصرف مواد می‌شود. آیا واقعا شیوه‌ای وجود دارد که مصرف‌کنندگان در حالی که به مصرف مواد ادامه می‌دهند، دچار آسیب‌های ناشی از مواد نشوند؟

باورهای نادرست زیادی وجود دارد که فرد را به سمت مصرف مواد سوق می‌دهد. برخی افراد به اشتباه فکر می‌کنند فقط مواد روانگردان شیمیایی (مانند شیشه) به بدن آسیب می‌زنند و موادمخدری که منشاء گیاهی دارند (مانند تریاک)، آسیب‌رسان نیستند یا معتقدند اگر مواد خالص باشد؛ هیچ آسیبی به فرد نمی‌زند. از سوی دیگر گاهی، باورهای فرهنگی در رواج یک ماده خاص موثر هستند. مثلا در باور مردم، «لاغری» از مهم‌ترین علایم اعتیاد به مواد است. شاید همین باور از دلایل مصرف ماده‌ای مخدر به نام «نورچیزک» (یا دقیق‌تر «نورچزیک») بود. نورچیزک ترکیبی از ماده هرویین و ترکیب‌های کورتونی است. مصرف ترکیب‌های کورتونی باعث تجمع مایع میان بافتی می‌‌شود (به زبان ساده آب زیر پوست جمع می‌شود و فرد به اصطلاح پف می‌کند). همین لاغر نشدن ظاهری، باعث می‌شود دیگران متوجه مصرف مواد فرد بیمار نشوند و حتی خودش نیز بر این گمان باشد که مواد آسیبی به وی نمی‌زند. در حالی‌که مصرف کنترل نشده ترکیب‌های کورتونی، با برهم زدن سطح یون‌های خونی، می‌تواند باعث تشنج و نهایتا مرگ شود. در واقع این باور که ظاهر فرد نشان دقیقی از سلامت بدن وی است، در همه حال صادق نیست. گاهی مصرف‌کنندگان، سعی می‌کنند روش‌هایی ابداع کنند تا مصرف مواد را کنترل کنند و مانع آسیب ناشی از مصرف شوند. اما مصرف مواد باعث می‌شود فرد از مراحلی اجتناب‌ناپذیر عبور کند و تمهیداتی که فکر می‌کرده موثر خواهند بود، در عمل هیچ اثری در پیشگیری از آسیب‌های مصرف نخواهند داشت.

▪ فردی که مصرف مواد را شروع می‌کند، چه مراحلی را طی می‌کند؟ اگر اراده فرد قوی باشد، می‌تواند باعث گریز از طی این مراحل شود؟

وقتی افراد مواد مصرف می‌کنند، مراحلی را طی می‌کنند که بیش از آنکه تحت‌تاثیر اراده آنها باشند، در اثر تغییرات در سلول‌های بدن (به‌خصوص سلول‌های مغزی) ایجاد می‌شوند. بهتر است این مراحل را با دقت بیشتری مرور کنیم. در مراحل اولیه، فرد مصرف گاه‌گاه دارد. در این شرایط مصرف مواد باعث می‌شود فرد دچار تغییرات روانی و رفتاری به دنبال مصرف شود ولی هنوز احساس اجبار برای مصرف نمی‌کند ولی این میل در او وجود دارد که دوباره به مصرف بپردازد. با چند بار تکرار مصرف، وارد مرحله جدیدی می‌شود که در آن با وجودی که می‌ببیند مصرف مواد ضررهایی برایش در محل کار، مدرسه یا خانه داشته (مثلا نتوانسته منظم سرکار حاضر شود و توبیخ شده است یا دیگر نمی‌تواند به همسر و فرزندان رسیدگی کند) همچنان به مصرف مواد ادامه می‌دهد. در این مرحله ممکن است دچار مشکلات قانونی ناشی از مصرف مواد شود و اصطلاحا دچار «سوءمصرف» مواد شده است. با ادامه یافتن مصرف، فرد وارد فاز جدیدی می‌شود که در آن مجبور است برای آنکه آثار مواد در همان حد آثار گذشته باشد، مقدار بیشتری ماده مخدر مصرف کند و اگر مصرف منظم نداشته باشد، علایم ترک (مانند درد بدن، بی‌حوصلگی و افسردگی و...) در او به‌وجود می‌آید. در این مرحله، احتمالا چند بار سعی می‌کند مصرف مواد را ترک کند یا به‌صورت کنترل شده در آورد، ولی ناموفق می‌ماند و با وجودی که از آسیب‌های جدی‌ای که مصرف مواد به خانواده، روابط بین فردی و شغلش زده است کاملا آگاه است، نمی‌تواند مصرف را قطع کند. این یعنی فرد وارد مرحله‌ای شده که «وابستگی» نام دارد.

دانستن این نکته بسیار مهم است که با مصرف مواد، این مراحل به هر حال ایجاد می‌شود و ربطی به اراده و قصد مصرف‌کننده ندارد زیرا این تغییرات رفتاری نتیجه تغییراتی است که در مغز ایجاد شده است، بنابراین این موضوع که خود فرد در حالی‌که به مصرف مواد ادامه می‌دهد، می‌تواند جلوی این عوارض و تغییرات رفتاری را بگیرد، چندان صحیح نیست.

▪ آیا بیماری باعث می‌شود فرد دست به کارهایی بزند که همراه با قضاوت درست نیست یا بیماران وابسته به مواد، افرادی سست اراده هستند که صرفا مصرف مواد را بهانه‌ای برای رفتارهای خود کرده‌اند؟

بارها و بارها چنین نظرهایی را شنیده‌ایم که برای ترک‌کردن موادمخدر فقط یک جو اراده کافی است! این سوال مطرح است که آیا خصوصیت افرادی که نمی‌توانند مواد را کنار بگذارند، فقدان اراده و بی‌مسوولیتی است یا اینکه مصرف مواد آثاری بر فرد دارد که باعث می‌شود ترک مصرف دشوار باشد؟ در واقع مصرف مواد باعث می‌شود تغییراتی در مغز فرد مصرف‌کننده به‌وجود آید که باعث می‌شود بدون مصرف مواد دیگر نتواند کارکرد طبیعی خود را داشته باشد و مجبور ‌شود برای اینکه زندگی نسبتا معمولی‌ای داشته باشد، دوباره اجبار به مصرف پیدا می‌کند. رفتارهایی که در بسیاری موارد با قضاوت صحیح همراه نیست، ناشی از همین تغییرات مغزی و نهایتا اجبار به مصرف ثانویه است. می‌توان گفت افراد سالم مصرف مواد را شروع کنند، در اکثریت قریب به اتفاقشان تغییرات مشابهی در مغز رخ می‌دهد و در همه آنها ترک مواد بسیار سخت می‌‌شود. به عبارت دیگر، این موضوع که بی‌ارادگی از خصوصیات ذاتی فرد مصرف‌کننده است، از واقعیت به دور است.

دکتر فاطمه خالقی