یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

افشین کفاش خوش اخلاق ما


افشین کفاش خوش اخلاق ما

نگاهی جامعه شناسانه به محبوبیت عجیب قطبی در فوتبال ایران

در کلاس های آموزش مدیریت، استادان یک بحث جذاب را با یک تست عجیب باز می کنند؛«اگر شما برای تعمیر کفش تان دنبال کفاشی باشید، کفاش بداخلاقی را انتخاب می کنید که حسابی در کارش استاد است یا کفاش خوش اخلاقی را که ناشی است؟» این بحث جذاب دست آخر ختم می شود به اینکه حتی اگر همه بدانند کفاش بداخلاق کفشی را بهتر تعمیر می کند اما باز هم گرایش زیادی به سپردن کفش به کفاش خوش اخلاق دارند. کفاشی که قطعاً در کارش به قدر کفاش بداخلاق مهارت ندارد. این داستان ها و اتفاقاتی است که در فوتبال ایران آن را به «انقلاب تاکتیکی» تعبیر می کنیم. در فوتبال ایران همیشه گرایشی به سمت کفاش های خوش اخلاق بوده. اصلاً کار سختی نیست کفاش های خوش اخلاق فوتبال مان را لیست کنیم، آن هم بدون صدور حکم اینکه آنها «کاربلد» بودند یا «ناشی». «میروسلاو بلاژویچ»، «مصطفی دنیزلی»، «مجید جلالی» و حتی «فیروز کریمی» به خاطر رفتارشان جایگاه خوبی بین تماشاگران فوتبال پیدا کردند. بحث آنالیز فنی آنها را فعلاً کنار بگذارید یا اصلاً بروید سراغ اینکه آنها با همین «خصوصیات فنی»، «خصوصیات اخلاقی» فعلی شان را نداشتند.

تصور کنید «بلاژویچ» بدون فن بیان، «فیروز کریمی» بدون حس طنز پردازی، «مصطفی دنیزلی» بدون شوخ طبعی و «مجید جلالی» را بدون رفتار مودبانه اش.

تصور کنید کسی را با کارنامه فنی «مجید جلالی» اما نه با اخلاق پسندیده جلالی. آیا او در بین تماشاگران فوتبال به محبوبیت می رسید؟ از سوی دیگر هم می توان «علی دایی»، «برانکو ایوانکوویچ»، «امیر قلعه نویی» و «محمد مایلی کهن» را در لیست کفاش های بداخلاق قرار داد. سرمربیانی که آنها هم اگر «بداخلاقی» شان را کنار می گذاشتند بین مردم به محبوبیت می رسیدند. روزهایی که «محمد مایلی کهن» منجی فوتبال ایران بود و پس از شش سال رکود فوتبال تیم ملی را به مقام سوم جام ملت های آسیا ۹۶ رساند، تمام فاکتورهای محبوبیت او کنار هم چیده شده بود اما تندخویی مایلی کهن مانع از این اتفاق شد. شاید اصلاً «برانکو ایوانکوویچ» بهترین گزینه برای این بحث باشد؛ کسی که توانایی تبدیل شدن به یک «قهرمان» را در ایران داشت ولی دست آخر در قامت یک «ضدقهرمان» از ایران رفت. با این مقدمه چینی بلند می رسیم به «افشین قطبی» سرمربی پرسپولیس که پس از گذراندن یک فصل دراماتیک با قرمزها «قهرمان» تماشاگران سرخ است. اما بحث اینجا است که «قهرمان» پرسپولیس سرمربی خوبی است یا او هم به خاطر گرایش همیشگی ما به کفاش های خوش اخلاق به کسوت یک «قهرمان» درآمده. از روزی که او در ایران کارش را آغاز کرد، منتقدانی بودند که قطبی را یک سرمربی توانا به حساب نمی آوردند. آنها از گذشته قطبی کد می آوردند که در تیم ملی کره جنوبی «ویدئو تکنسین» بوده و آنالیز خودش را روی فیلم رقیبان کره جنوبی به گاس هیدینک و پس از او به دیک ادووکات می داد. کسی که در جام ملت های آسیا ۲۰۰۶ وقتی خبرنگاران ایرانی برای مصاحبه با قطبی سراغ مدیر روابط عمومی فدراسیون کره جنوبی رفتند تا از او اجازه بگیرند با شگفت زدگی او روبه رو شدند و اینکه؛«مصاحبه با قطبی که دیگر اجازه نمی خواهد.» قطبی در این وضعیت به ایران آمد؛ در وضعی که رئیس جمهور ایران در یک حرکت نمادین برای بازگشت سرمایه های انسانی به خاک ایران در یک رایزنی عجیب سرمربیگری افشین قطبی در پرسپولیس را به حبیب کاشانی پیشنهاد می دهد. در وضعی که قطبی پیش از این اتفاق تنها در بهترین پست مربیگری خود دستیار اول سرمربی تیم ملی زنان امریکا بود. به هر حال قطبی پس از پایان یک فصل موفق در پرسپولیس اصلاً احتیاجی به بازگشت به آن دوران ندارد. اینکه کسی بخواهد با استناد به آن دوران قطبی را نقد کند، همانقدر غیرمنطقی است که هنگام نقد ژوزه مورینیو بنویسیم او در دورانی مترجم رابسون در بارسلونا بوده. اما الان بحث بر سر چیز دیگری است. بر سر اینکه الان تمام تماشاگران پرسپولیس «کفاش خوش اخلاق» شان را «کفاش ماهری» می دانند. باز هم بحث گرایش اجتماعی ما به سوی خوش اخلاق ها است. او با ادبیات ویژه، با احترام عجیبی که به تمام عناصر فوتبال ایران داشت و با سادگی محض به محبوبیت فوق تصوری رسید. قطبی با تحصیل در رشته مهندسی برق الکترونیک در دانشگاه UCLA امریکا وقتی به ایران آمد، در لیگی مربیگری را آغاز کرد که در آن از ۱۸ تیم ۱۲ سرمربی یا تحصیلات شان دیپلم است یا زیر دیپلم و فیروز کریمی و محمود یاوری که از تحصیلکرده ها به حساب می آیند هم در دانشکده افسری درس خواندند. اختلاف فرهنگ قطبی با دیگر هم صنفان خودش در مدت کوتاهی به چشم آمد. اما هیچ وقت اختلاف فنی او با دیگران حتی تا روز پایانی مسابقات لیگ برتر هم دیده نشد. اگر ملاک را بر این بگذاریم که چون قطبی تیمش را قهرمان لیگ برتر کرده باید برتری فنی او را نسبت به دیگران بپذیریم پس باید برتری فنی عبدالصمد مرفاوی را نسبت به دیگران بپذیریم چرا که تیمش تنها یک گام با قهرمانی لیگ برتر فاصله داشت. اصلاً مگر ملادن فرانچیچ با فولاد خوزستان قهرمان لیگ برتر نشده بود، آن هم در وضعی که ضعیف ترین سرمربی چند سال گذشته فولاد بود؟ با این استدلال ها باید برسیم به اینکه تماشاگران پرسپولیس تصور می کردند صرف اینکه قطبی «جنتلمن» است، قطعاً سرمربی توانایی است. همان طور که تماشاگران استقلال تصور می کردند چون فیروز کریمی حرف های بانمک می زد، گزینه خوبی برای سرمربیگری تیم شان است و همان طور که مجید جلالی به خاطر اخلاقیات ویژه همیشه مستحق جایگاهی که داشته، به حساب آمده.

اثبات قضیه اصلاً کار سختی نیست. مقایسه کنید تیمی را که صمد مرفاوی سرمربی آن بود و علی علیزاده در آن اوت دستی می انداخت، با تیمی که افشین قطبی سرمربی آن بود و سپهر حیدری در آن اوت می انداخت و البته مقایسه کنید انتقاداتی را که به صمد مرفاوی داشتند و تعریفاتی که از افشین قطبی می شد. می توان این طور تعبیر کرد که اگر صمد مرفاوی تحصیلات بهتری داشت و کمی به سر و وضعش می رسید و البته در کنفرانس های مطبوعاتی مودبانه تر حرف می زد، احتمالاً کسی هم چندان به اوت دستی علی علیزاده بند نمی کرد. اصلاً عکس این استدلال را هم می توان داشت. اگر قطبی این «شخصیت» را نداشت خودتان به چشم می دیدید که چه انتقادات تندی به سبک بازی پرسپولیس، به اشتباهات او در کوچینگ تیمش در مسابقات لیگ و البته ضعف مدیریت او در کنترل تیم وارد می شد اما الان تمام ضعف ها در جشن قهرمانی پرسپولیس دفن شده. به هر حال او دیگر «قهرمان» مسابقات لیگ برتر شده و هر کاری برای نقد افشین قطبی با ترکش های قهرمانی قطبی در لیگ برتر خنثی می شود اما دست کم باید برسیم به جایی که فرقی بین «انسان خوب» و «سرمربی خوب» بگذاریم. باید برسیم به جایی که در انتخاب بین کفاش خوش اخلاق معمولی و کفاش بداخلاق ماهر گاهی سراغ کفاش بداخلاق هم برویم. در کلاس آموزش مدیریت پس از پیش کشیدن این تست، استادان اضافه می کنند «انتخاب کفاش خوش اخلاق» ویژگی اخلاقی مردمان شرقی است و در بین مردمان غرب گرایش به سوی انتخاب کفاشان بداخلاق و ماهر است. نگاهی به «قهرمان»هایی که در کشورهای غربی طلوع می کنند، بیندازید. «ژوزه مورینیو» با اخلاق تندش هیچ وقت نمی تواند در ایران محبوب شود. فعلاً در ایران همه دوست دارند سمبل «اخلاق گرایی» روی نیمکت تیم هایشان بنشیند تا نابغه های فوتبال. احتمالاً با این استدلال اگر «بتهوون و «موتزارت» هم در ایران به دنیا می آمدند، به خاطر اخلاق شان هیچ وقت به محبوبیت نمی رسیدند.

در ایران تنها کسانی به محبوبیت می رسند که اخلاق را رعایت می کنند. حالا فرقی نمی کند شاعر باشند، نویسنده، کارگردان یا سرمربی فوتبال.

مهدی امیر پور



همچنین مشاهده کنید