چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
ستایش هراس گذشتگان
تقریبا بعید است از علاقهمندان و خوانندگان ادبیات داستانی فارسی باشیم و بدون پیشزمینه یا دستکم شنیدههای گنگ و ناچیز سراغ کتاب «سرطان جن» برویم. این کتاب گرچه نخستین اثر نویسندهاش به شمار میرود، اما رامبد خانلری به واسطه برگزاری جلسات ادبی و نقدهایش در جراید برایمان نامی آشنا است. ولی اجازه دهید تا حد امکان برای بررسی -هر چند اجمالی- این کتاب آشناییهایمان با نویسنده را کنار بگذاریم و اولین مجموعه داستانش را در ترازویی قرار دهیم که اگرچه نه کاملا، اما تا اندازهای مبری از جهتگیریهای نَسَبی است.
«سرطان جن» مجموعهای است متشکل از ۱۲داستان. گویا ارشاد سابق یکی، دو داستان این مجموعه را حذف کرده است اما به هر شکل ۱۲ داستانی که به دست ما رسیدهاند از وحدتی ساختاری و مضمونی برخوردارند که هر بار در ظرف زمانی و نوع روایت متفاوتی جا گرفتهاند. دلیل اشارهام به پیشزمینههایی که ممکن است قبل از خواندن این کتاب داشته باشیم از همین مقطع آغاز میشود: ما شنیدهایم که داستانهایی از یک نویسنده جوان به چاپ رسیده که تم ترسناک و معمایی دارد. اما در همین آغاز میخواهم اصطلاح ادبیات معمایی را از «سرطان جن» جدا بدانم.
اما نکته بارز که به باور من باید وقت زیادی صرف تجزیه و تحلیلش کنیم، اصطلاح «ادبیات وحشت» است -اگر چنین اصطلاحی پیش از این اصلا در ادبیات ما وجود داشته است.
تردیدی ندارم که تمام داستانهای این مجموعه را به نوعی در ارتباط با ژانر وحشت ادبی بدانم. تا جایی که حتی پس از دیدن نام کتاب هم انتظار نداشتم داستانها اینطور با جن و پری و روح و شبح پیوند خورده باشند. اما ما قبل از این خواندهایم که باید داستانهایی را در ژانر ادبیات ترسناک قرار دهیم که نخست معمایی هراسناک را پیش میکشند، سپس دستکم دوسوم حجم خود را مستقیما در جهت گرهگشایی المانهای تولید وحشت سپری میکنند و در پایان متناسب با گرایش و سلیقه نویسنده -و البته توانایی او- همهچیز در نقطهای به پایان میرسد که یا به تمام سوالاتی که برای خواننده در مسیر خواندن کتاب ایجادشده پاسخ داده میشود یا به عمد برخی از این پرسشها برای بازگذاشتن دریچه ترس -طوری که گویی نویسنده میخواهد با این کار عامل وحشت را در زندگی خود جاری کند- بیپاسخ میمانند.
در سرطان جن معماها همگی بهخوبی مطرح میشوند. اینجا باید به دو داستان برجسته این مجموعه «ایستگاه مترو برج میلاد» و «یک لقمه نان و عسل، آن هم از سر حوصله اشاره کنم. البته در نکتهای که میخواهم روی آن انگشت بگذارم داستان خلاقانه و مغتنم «از دایمآباد تا پرستیژ» هم میتوانست مثالی درخور اعتنا باشد اما این داستان به سبب پرواری قصهاش و همچنین خلق حال و هوای بدیع و دلنشین بهتر است در حوزه دیگری بررسی شود.
در «ایستگاه مترو برج میلاد» مرد جوانی را ملاقات میکنیم که بهتازگی به خانه جدیدی نقل مکان کرده. دختربچهای که در همسایگی او زندگی میکند هر روز در خانه میآید و ادعا میکند آمده دنبال دختری به نام حوریه. اما واضح است که مرد جوان دختری ندارد که بتواند حرف این همسایه کوچک را جدی بگیرد. در این داستان همهچیز در دو صفحه نخست عادی پیش میرود؛ تا جایی که اگر این داستان کوتاه به شکل مجرد به چاپ میرسید و ما انتظار ترسناک و وهمآلودبودن از آن نمیداشتیم حتی ممکن بود خیال کنیم با داستانی کودکانه و رمانتیک از وفاداری یک دختر خردسال به همسایه سابق روبهرو هستیم.
اما ژانر داستان از لحظهای که پدر آن دختربچه عجیب بزرگترین نقشش را در ماجرا ایفا میکند برای ما مشخص میشود- اساسا این ویژگی کلاسیک ادبیات وحشت که تازه از انتهای یکسوم ابتدایی به بعد است که ماجرا جان میگیرد و وهم سروکلهاش پیدا میشود به شکل محسوسی در داستانهای خانلری یافت میشود. پدر دختربچهای که صبح و شب به دنبال حوریه میگردد به راوی میگوید در تمام روز صدای عبور آب از لولهها را میشنیده و چرا او دم به دقیقه شیرهای خانهاش را بازوبسته میکند. این در حالی است که راوی تمام روز سر کار بوده و تازه به خانه رسیده. از این لحظه به بعد است که ما هم مجبور میشویم حرفهای دختربچه را جدی بگیریم و این آپارتمان را خانهای اثیری و مرموز بدانیم.
داستانهای مجموعه «سرطان جن» همگی نخستین جرقه ژانری خود را به این طریق فاش میکنند. پس از این اولین جرقه است که همهچیز طبق اصول ژانر پیش میرود. اما نباید فراموش کنیم ژانر ادبیای که از آن سخن میگوییم در ادبیات سراسر جهان خود را وقف رمان کرده و کمتر پیش میآید مجموعه داستان کوتاهی در این ژانر از نویسندههای ممالکی بخوانیم که ادبیات داستانی در آنها بسیار محبوب است. پس از همین بابت است که میخواهم یادآوری کنم ارزشیابی داستانهای «سرطان جن» با اسلوب ادبیات وحشت تنها موجب گمراهی ما میشود. در داستان کوتاه نمیتوانیم انتظار داشته باشیم المان ترس یعنی جن و پری، آدمی گوشهگیر و اسرارآمیز، خانهای متروک و پیرزنی اهریمنی پلهپله سویههای زندگی خود را برای سردرآوردن از علل رفتار خبیثانه او آشکار کند. نمیتوانیم در جراحت پیشداستان غرق شویم. پس مجبوریم با توجه به وقت کوتاهی که در اختیار داریم به جلو حرکت کنیم.
همین حرکت داستانها در طول است که «سرطان جن» را علاوه بر منظر ژانر و تم از جهت تکنیک نیز نسبت به سایر داستانهای عصر خود برجسته میکند. داستانهای این مجموعه پرسرعتاند، در تولید ترس و توهم وقت را تلف نمیکنند و به وضوح به خواننده نوع برخورد صحیح با خود را گوشزد میکنند. ما باید در داستانهای «سرطان جن» غرق شویم. باید به آنها باور پیدا کنیم تا از خواندن این مجموعه لذت ببریم. در غیراین صورت تمام تلاشهای نویسنده را قرتیبازی بیسروتهی فرض خواهیم کرد که چیزی جز کاریکاتور داستانهای ترسناک از آب درنیامدهاند. اما این نکته بسیار مهمی است. اگر یک داستان خوب نوشته نشده باشد، نمیشود از خواننده انتظار داشت که خوب آن را بخواند و جهان موجود در داستان را باور کند. خانلری در این زمینه بسیار صحیح عمل کرده است. ریشههای ایجاد ترس را عموما در گذشتهای کار گذاشته است که خود به سبب قدیمیبودن، غبار تردید و ابهام را روی خود دارند. اغلب داستانهای «سرطان جن» اگر نه آشکارا اما به زمانهای تعلق دارند که دههها با دوران ما فاصله دارد. فضاها و آدمها متعلق به گذشتههای سانتیمانتال ما هستند: خیاطی که به سبک خیاطهای گذشته و البته کمیاب امروز به کارش عشق میورزد و دقیق است. معتقدی که ۱۵سال است روضه نخوانده و از خانوادهای پدرمرده مراقبت میکند. خدمتکاری که حسرت الملوک بار میگذارد، لوطیهای قهوهخانه و پدری که در جریان آتشسوزی شکبرانگیزی جان باخته.
اما خانلری اشارهای به زمان مشخص نمیکند. گویی این آدمها در ویترین تاریخ پرسه میزدهاند و نویسندهای جوان آنها را به چنگ آورده تا در داستانهایی لازمان واردشان کند. همه میدانیم بهرهگیری مطلوب از کهن الگوهای تاریخی-هر چند تاریخ معاصر- بهشدت وابسته به نحوه ارایه زبان است. تردیدی ندارم در گفتن این مطلب که رامبد خانلری چه در روایت و چه در دیالوگها و تکگوییها آن زبان سانتیمانتال و آشنا را بهخوبی به کار برده. تا جایی که ممکن است در میانه کتاب نسبت به سن و سال نویسنده مشکوک شوید. شخصیتهای خانلری دقیقا با همان زبان تزیینی فیلمهای علی حاتمی سخن میگویند.
به همین جهت خواننده نیاز ندارد زمانی برای جاافتادن در فضای مورد نظر نویسنده صرف کند. او آنقدر خوب در استفاده از این زبان پیش میرود که حتی ممکن است گاهی در ریشهیابی منشأ لذت خود از کتاب دچار دودلی شویم: «من از حرفهایی که آدمها با هم میزنند لذت میبرم یا از وهم و ترس جاری در داستان؟» اما در همین حال و هوا است که تکنیک ساختاری خانلری دوباره خود را نمایان میکند: سروکله دومین جرقه پیدا میشود. این جرقه دوم در آخرین خطوط داستانها رخ میدهد؛ جایی که معمولا راوی یا شخصیت نخست داستان خود جملهای به زبان میآورد که به غلظت و وسعت دنیای توهمزایی که برای خواننده ایجاد شده دامن میزند.
همین مکان احتمالا میتواند یکی از معدود نقاطی باشد که به باور من مانع از قوام تمام و کمال داستانهای خانلری میشود. در چنین شرایطی است که راوی، شخصیتهای عمده، نویسنده و هر شخصیت یا المان دیگری علیه خواننده توطئه میکنند. ما درمییابیم همه آنها چیزهایی میدانند که ما نمیدانیم و قرار هم نیست که بدانیم. به همین خاطر ممکن است کمی مایوس شویم. احساس کنیم وقتمان را صرف خواندن و سر درآوردن از معمایی کردیم که اصلا قرار نبوده آن را کشف کنیم. اما جور دیگری هم میشود به این تکنیک روایی نگاه کرد. در چنین حال و هوایی است که رازی برای ما باقی میماند؛ رمزی که قطعا در حد یک راز سربهمهر نیست اما از طرفی هم نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. به همین خاطر در جریان خواندن داستانهای «سرطان جن» گاه و بیگاه از خود میپرسیم: «آیا من چیزی را جا انداختهام؟ یا حواسم پرت بوده است؟» این راز حتی با دوباره خواندن داستانها هم دست از سر ما برنمیدارد چون بارها تا کشف آن پیش میرویم و برمیگردیم. اما اجازه بدهید که ارزیابی نهایی و نکتهای که گمان میکنم دلیل اصلی جذابیت داستانهای «سرطان جن» است را آشکار کنم: خانلری با نفوذ به دل تاریخ معاصر ما آن وجهی از گذشته را مدنظر قرار میدهد که اغلب جز اشارههایی حاشیهای بهعنوان مرکز داستان در نظر گرفته نمیشوند.
خانلری زمانی را که گذشته است، برای ما ترسناک میکند؛ تاریخ را لبریز از خرافات، وهم و خیال و رمز و راز میکند. خرافاتی که بندمویی با واقعیت فاصله دارد. ما را خواه ناخواه به میراثداران مرددی بدل میکند که رنجی مشترک را تاب میآوریم. جهان نامشخص ماوراءالطبیعه را با تاریخ پیوند میزند و یادمان میاندازد که از چه گذشته رازآلودی آمدهایم. حتی زمانی که المانهای وحشتزا در زمان معاصر جاری میشوند، هویتی اثیری دارند که از گذشته باقی مانده است. اگر چنین حال و هوایی را پذیرفته باشیم، قطعا درک کردهایم که «سرطان جن» شباهتی با سایر مجموعه داستانهایی که در سالهای اخیر به چاپ رسیدهاند، ندارد. اما آیا این عدم شباهت به معنی وامدار نبودن «سرطان جن» از «روح زمانه»ی جامعه خود است؟ من اینطور فکر نمیکنم. خانلری در نخستین مجموعه داستان خود به جنزدگی «روح زمانه» اشاره میکند. این جنزدگی به شکل عارضهای در آستانه عمومیشدن عرضه میشود؛ یک بیماری واگیردار و خزنده که در تاریکی و سکوت رشد میکند، روح و روان را میخورد و زندگی را تباه میکند. «سرطان جن» به شکلی استعاری قلب «روح زمانه» را نشانه میگیرد تا ایدههای خود را در لفافه گفته باشد.
مهام میقانی
داستان نویس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست