جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کمانم را قسطی خریدم


کمانم را قسطی خریدم

حجت الله واعظی نماینده تیروکمان ایران یک روز قبل از مرحله حذفی المپیک

حدوداً یک سال قبل از المپیک سهمیه گرفت اما در اوج بودنش دیری نپایید و آنقدر در سراشیبی افتاد که نه تنها او را در آخرین اعزام برون مرزی تیم ملی نبردند، بلکه حتی آن اواخر صحبت از این بود که سهمیه اش را بگیرند و به کماندار دیگری بدهند.

اما حجت الله واعظی که زمانی می گفتند، ورزشکار مورد علاقه رئیس فدراسیون است آنقدر برای به دست آوردن حقش جنگید که نهایتاً خودش با کاروان ورزشی ایران در المپیک پکن همراه شد. تیرانداز ۳۱ ساله تیم ملی تیر و کمان که از سال ۷۵ کمان به دست گرفته، نحیف تر از همیشه به نظر می رسید که البته خودش می گفت از غصه المپیک است. واعظی تا چند هفته قبل از المپیک حتی از اعزامش هم مطمئن نبود و ناآرام به نظر می رسید اما سعی می کرد خونسردی اش را حفظ کند. او فقط به دنبال این بود که حقش را بگیرد و راهی پکن شود؛ حقی که البته به آن رسید. او فردا در شرایطی در مرحله حذفی المپیک به مصاف نفر پانزدهم مرحله رده بندی می رود که خودش در آن مرحله عملکرد ضعیفی داشت تا جایی که در بین ۶۴ شرکت کننده، عنوانی بهتر از شصت و سوم به دست نیاورد تا کار سختی در مرحله حذفی داشته باشد.

شرایط او حالا دقیقاً مثل مسابقاتی است که توانست سهمیه المپیک را به دست آورد، در مرحله مقدماتی بد کار کرده و با قرار گرفتن در قعر جدول، در مرحله حذفی باید با کمانداران قدرتمند بالای جدول روبه رو شود. در مسابقات آلمان همه چیز مثل خواب و خیال پیش رفت و او خود را بالا کشید. حالا باید دید باز هم بخت با ملی پوش ایرانی یار هست یا او باید در همان راند اول با المپیک خداحافظی کند.

▪ چرا مثل بقیه المپیکی ها شناخته شده نیستی؟

ـ سعی کردم تو دید نباشم. دنبال حاشیه نیستم.

▪ یعنی هر کس مشهور می شود با حاشیه سازی مشهور شده؟

ـ نه، به خاطر رشته مان هم هست. اگرچه تاریخ و سابقه قدیمی دارد اما فدراسیون نوپا است. آنهایی که شناخته شده هستند، معمولاً از نام فدراسیون و سابقه رشته شان هم استفاده کرده اند.

▪ تعریف می کنی چطور کماندار شدی؟

ـ کوچک که بودم تحت تاثیر کارتون رابین هود با چوب حصیر و کش بازی می کردم. با تشتک و در خودکار قوطی ها را می زدم. بزرگ تر که شدم خواهرم گفت چنین رشته یی وجود دارد و من را به یک باشگاه تیراندازی معرفی کرد.

▪ باید وسیله می خریدید؟

ـ الان خیلی راحت می شود کمان خرید، اما آن موقع حتماً باید در خارج از کشور آشنا داشتی تا برایت می خرید و می فرستاد ایران. باشگاهی که کار می کردم کمان چوبی داشت اما از پدرم پول می گرفتم که تیر بخرم. انگیزه ام خیلی زیاد بود و هفته یی سه جلسه و هر بار حدود یک ساعت و نیم تیر می انداختم. به خاطر همین در عرض دو ماه به جایی رسیدم که مربی تیم ملی به من پیشنهاد داد به تیم بپیوندم.

▪ نه که نگفتی؟

ـ اولش نه. اما رفتم سر تمرین تیم ملی، دیدم آنها کمان ندارند. خودم هم که کمان نداشتم. پس برگشتم در همان باشگاه. البته باشگاه که نه، یک پارکینگ بود که در آن تمرین می کردیم.

▪ تا کی فقط در آن باشگاه کار می کردی؟

ـ مدتی بعد تیر انداختن را کنار گذاشتم. کسانی که کمان خریده بودند خودشان را کشیده بودند بالا و من آن موقع شرایط خرید کمان را نداشتم. به خاطر همین گذاشتم کنار و فقط به عنوان مربی و داور با انجمن تیر و کمان همکاری می کردم. بعد که فدراسیون شکل گرفت به من توصیه کردند باز هم شروع کنم.

▪ بالاخره کی کمان خریدی؟

ـ تقریباً سال ۸۲ یا ۸۳ بود. یک کمان قسطی خریدم که البته باز هم بخشی از هزینه اش را پدرم پرداخت کرد. دوستانم هم تیرهای دست دوم شان را می دادند به من. این طوری دوباره تمرین را شروع کردم تا جایی که مربی کره یی تیم ملی از کارم خوشش آمد و خواست که تست بدهم. در واقع سه سال است حرفه یی کار می کنم و حدوداً دو سال است که به اسم من را می شناسند.

▪ می گویند حجت واعظی ورزشکار مورد علاقه رئیس فدراسیون تیر و کمان است.

ـ آقای صفایی اگر می خواست سوگلی داشته باشد، پسر خودش در اولویت بود.

▪ حتی گفته می شود اینکه دبیری هیات استان تهران را هم با توجه به همین رابطه حسنه ات با رئیس فدراسیون به دست آوردی.

ـ اتفاقاً برعکس، من اصلاً نمی خواستم این سمت را قبول کنم. مخصوصاً حالا که سرگرم تیم ملی هستم اصلاً به کارهای هیات نمی رسم اما نمی دانم چرا رضایت نمی دهند که کنار بروم.

▪ با این حال حرف و حدیث پشت سرت زیاد است.

ـ من در هر محیطی بوده ام ازم تعریف کرده اند چون سعی کرده ام با محیط مهربان باشم. احترام بگذارم تا احترام ببینم. دشمن هم ندارم اما به هر حال گاهی اوقات بچه ها حرف هایی می زنند و به قولی زیرآب زنی می کنند. اما برای من زیاد هم بد نشده، کمک کرده که شناخته شوم. به همین خاطر ازشان متشکرم.

▪ خودت تصور می کردی المپیکی شوی؟

ـ یک اتفاق باور نکردنی بود. به خودم می گفتم یعنی من در چنین سطحی هستم؟

▪ از مسابقه یی که سهمیه گرفتی می گویی؟

ـ قبلش خوب آماده بودیم. مسابقات آلمان اولین سری از رقابت های اهدای سهمیه المپیک بود، اما وقتی رفتیم آنجا شرایط تغییر کرد. مسابقه طولانی شد و چند روز طول کشید. تغذیه ما هم بد بود و کنسروها کار دست مان داد. روز مسابقه حالم خیلی بد بود و فشار عصبی هم آزارم می داد. با حالی که من داشتم دور اول را خراب کردم.

▪ صد و چهاردهم شدی، درست است؟

ـ بله، میلاد وزیری چهلم شده بود. ۱۲۸ نفر می رفتند مرحله دوم که من هم جزءشان بودم. اما در بخش تیمی که با جمع امتیاز نفرات، امتیاز تیم مشخص می شود، جزء ۱۶ تیم اول نبودیم، حذف شدیم و سهمیه سه نفره تیمی را از دست دادیم. در صورتی که اگر در بین این ۱۶ تیم قرار می گرفتیم با یک برد سه تا سهمیه می گرفتیم.

▪ در انفرادی هم فکر نمی کنم کسی روی تو حساب می کرد.

ـ نه، امیدشان به میلاد بود چون قرعه خوبی هم داشت اما من همان اولش خوردم به کماندار ژاپنی که پانزدهم جدول بود. همراهان تیم می گفتند کاری به حجت نداشته باشید. حریفم خیلی خوب کار می کرد و من فقط می خواستم سعی کنم کمی خودم را به او نزدیک کنم. اما در مسابقه انگار جابه جا شدیم. او خراب کرد و من عالی بودم. بعدش دیگر حریفان از من می ترسیدند. چون از ته جدول آمده بودم و نفر بالای جدول را حذف کرده بودم. نمی دانید حریف بعدی ام چقدر استرس داشت. برایش دعا کردم از زیر فشار بیرون بیاید و راحت باشد اما به هر حال او هم باخت.

▪ میلاد وزیری کی حذف شد؟

ـ فکر می کنم در همان مراحل اول بود که به چین خورد و حذف شد. بعد از آن من فقط سهمیه را می دیدم. اصلاً برایم مهم نبود حریفم کیست. حریف آخرم از رومانی بود. مربی ام و بقیه بچه ها پشت سرم بودند. بعد از هر تیر صدای مربی ام را می شنیدم که مدام می گفت خوب است، خوب است. هر لحظه هم صدایش هیجان انگیزتر می شد. وقتی آمدم بیرون، تازه فهمیدم شاهکار کردم. از ۶۰ امتیاز ۵۹ تا گرفتم. حتی مربی رومانی هم بهم تبریک می گفت. رفتم بین ۱۶ نفر و سهمیه را گرفتم.

▪ و بازی بعد را هم که باختی.

ـ بله، حریفم یک کماندار کره یی و نفر اول جدول بود. قهرمان المپیک و جهان. اما به هر حال سهمیه گرفته بودم و خیالم راحت بود.

▪ می گفتند قبل از المپیک افت کردی. مسابقه قبل از المپیک اعزام نشدی.

ـ گردنم آسیب دید و پیگیر درمان بودم اما باور کنید عده یی خوشحال بودند. می گفتند آسیب دیده و دیگر برنمی گردد. مربیان هم که کاری به کارش ندارند و خودش دارد خودش را خراب می کند. نمی دانم شاید تمام اینها امتحان الهی بوده است اما من مسابقات فرانسه را به دلیل مسائل حاشیه یی از دست دادم که شاید درست نباشد در موردشان صحبت کنم. مسوولان توجه شان به من کم شده بود. با من مثل یک المپیکی رفتار نمی کردند و من هم افت کردم. دست هایی بودند که دوست نداشتند من به المپیک بروم.

▪ مثلاً چه کاری کردند؟

ـ کار خاصی نکردند. اما همین صحبت ها که می گفتند شاید سهمیه به خودم تعلق نگیرد آزارم می داد.

▪ به هر حال امکانش بود کس دیگری المپیکی شود.

ـ این عادلانه نبود. آنها اگر می توانستند خودشان سهمیه می گرفتند. چرا باید از حاصل زحمت من استفاده می کردند؟

▪ مربی ات نظری نداشت؟

ـ مربی کره یی ما مربی کارکشته یی است من نمی خواهم در مورد او نظر بدهم اما اگر او مربی خوبی بود نباید قبل از المپیک من را به حال خودم رها می کرد.

▪ فکر می کردی نهایتاً خودت به المپیک بیایی؟

ـ با این سیستم و وضعیت کم کم به این نتیجه رسیده بودم که به احتمال قوی من را نمی خواهند. انگار من مرده ام و برایم دنبال ورثه می گردند. با این تفاصیل هنوز هم فکر می کنید من ورزشکار سوگلی رئیس فدراسیونم؟

▪ اگر کس دیگری را به جای تو به المپیک می فرستادند، با این مساله چطور کنار می آمدی؟

ـ من از همه بهتر بوده ام، حتی اگر در یک سطح هم بوده باشیم اولویت با کسی بود که سهمیه را به دست آورده. وقتی چیزی را با چنگ و دندان به دست آورده باشید خیلی بیشتر برایتان ارزش دارد تا بدون زحمت تقدیم تان کرده باشند. انگیزه این دو نفر قابل مقایسه نیست. من مطمئنم اگر کس دیگری که به جای من به چین می آمد نمی توانست هیچ کاری انجام دهد.

▪ با نتیجه یی که گرفتی، فکر می کنی در ادامه راه موفق باشی؟

ـ من همانی هستم که با دو ماه کار کردن نظر مربیان تیم ملی را جلب کردم. همان بار اولی که به کمان دست زدم خودم را نفر اول ایران می دانستم. من همانی هستم که در آن شرایط عجیب سهمیه را گرفته است و مطمئنم اینجا هم می توانم همین کار را تکرار کنم. هنوز وقت هست و امیدوارم بتوانم یک بار دیگر شگفتی ساز شوم. به خونسردی و خوش شانسی احتیاج دارم.

▪ نگران عملکردت در ادامه بازی ها نیستی؟

ـ اصلاً، نگرانی اصلی من در ایران بود. حرف هایی که بچه ها می زدند، آزاردهنده بود. من هیچ وقت نگفتم خودم می خواهم بروم که آسیب روحی نخورند یا قهر نکنند اما آنها هر کدام ادعا می کردند که سهمیه به آنها می رسد. ایرادی ندارد. آرزو بر جوانان عیب نیست. ان شاءالله چهار سال دیگر خودشان سهمیه می گیرند. اما من زندگی ام را در این راه خرج کرده ام و نمی خواهم بگویم به بطالت گذشته است. هنوز وقت دارم و با اینکه در مرحله رده بندی خوب کار نکردم، به موفقیتم در مرحله حذفی امیدوارم.

▪ حجت واعظی هم مثل اکثر کمانداران اهل شکار رفتن هست؟

ـ نه، اصلاً دوست ندارم جان حیوانی را بگیرم. شاید دلیل موفقیتم هم همین آرامش و تمرکز بالایم باشد. تیراندازی در اوجش بسیار لذت بخش است و احتیاجی به این تفریحات ندارم تا هیجان انگیزش کنم.