پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

عشق‌ات وجودم را چون فرا گیرد


عشق‌ات وجودم را چون فرا گیرد

۱) رنگارنگ ابری خواهم شد
و چون باران سبزی، زردی قرمز
به سان باران رنگارنگی فرو خواهم بارید
و تن‌ام بوستانی خواهد شد
میوه‌هایش انگور، انجیر، ریحان و لیمو
عشق‌ات وجودم را چون …

۱) رنگارنگ ابری خواهم شد

و چون باران سبزی، زردی قرمز

به سان باران رنگارنگی فرو خواهم بارید

و تن‌ام بوستانی خواهد شد

میوه‌هایش انگور، انجیر، ریحان و لیمو

عشق‌ات وجودم را چون فرا گیرد

هلالی نیمه خواهم شد.

و این گونه گرم تابستان از راه می‌آید

و گنجشک سرگشته

سایه‌سار خنکی را می‌پوید،

و به توهم سراب را می‌جوید

پس به هر سویی روان خواهد بود

و من در هرم این گرما

دوستان‌ام را می‌بینم

در کنج بی‌خیالی قهوه‌خانه لمیده‌اند

و چون همراه می‌شوم آنان را

دروازه‌های این باغستان خیالی

گشوده می‌شوند در برابرم

۲) دلبندم

کتاب دستان‌ات پادشاه کتاب‌های جهان است

و در آن قصیده‌هایی زرنوشت

سخنانی قاب‌شده در تابلوهای زیبای معرق

حکایت‌هایی از مجالس شعرخوانی

و داستان‌هایی از میهمانی‌های شراب‌خواری

دلبندم

دستان‌ات موسیقایی‌ست، شادی‌آفرین و طرب‌انگیز

دستان‌ات بستری‌است از پر

که چون خسته شوم بر آن، آرام گیرم

دلبندم

دستان‌ات وزن و معنای شعر من است

بی‌‌ آن‌ها نه دیگر شعری‌ست و نه نثری

و نه اصلاً چیزی به نام ادبیات

دلبندم

کتاب دستان‌ات اگر چه کوچک است

اما برای من دانشنامه‌یی‌ست بزرگ

و از آن بسیار آموخته‌ام

مانند سختی سنگ‌های معدنی دمشق

یا زیبایی گره‌های بافندگان به تار و پود ابریشمی

و کتاب دستان‌ات به من آموخت

چه‌گونه انگشتان یک شاعر می‌نویسد شعرهایش را

و چه‌گونه به پرواز در می‌آیند تکه پنبه‌های چیده نشده.

کتاب دستان‌ات برای‌ام یادگار شاهکارهای عرب

چون «الاغانی»، «طرق الحمامه» و «مجنون الیزا»ست

و شعرهای شاعرانی چون لورکا و پابلو نرودا

آنان که در میان ستارگان غمنامه‌ها سروده‌اند

دلبندم

کتاب دستان‌ات چون گلخانه‌ی مادرم

با گل یاسمین آغاز و با همان پایان می‌یابد

دستان‌ات کتاب عرفان و مکاشفه

و سماع در حلقه‌ی درویشان اصیل است

هر گاه خواندن کتاب دستان‌ات را آغاز کردم

به فرستادن صلوات بر پیامبر پایان یافت

و دستان‌ات نوری‌ست که آسمان را روشن می‌سازد

دلبندم

کتاب دستان‌ات راهی‌ست به خداوند

راهی که مؤمنان بسیار به آن دل بسته‌اند

و برای دلباختگان‌ات آهنگی‌ست بسیار دلنشین

دلبندم

کتاب دستان‌ات کتاب منطق است و شعر

کتاب دینداری‌ست و دینورزی

پیشوایی که در سی سالگی برای خود بگزیدم

دلبندم

دستان‌ات هر روز میان گرسنگان

توشه‌ی فرهنگ تقسیم می‌کند

و به عشاق درس عشق می‌آموزد

و راه گم‌کردگان را همچون ستارگان است راهنما

اما من در جمع سرگشتگان‌ات

برای رسیدن به روشنایی یقین

به دنبال خواندن کتاب دستان‌ات هستم

الفاظ‌اش را نمی‌خواهم

بل‌که معانی نهفته در پس آن‌ها را می‌جویم

آموزه‌های دستان‌ات هر شامگاه

طعم شراب و شکل پیمانه‌ها را

دیگرگونه می‌سازد

همان چیزی که دائم مرغ خیال‌ام را به پرواز واداشته

و لرزه بر اندام‌ام انداخته است

و همیشه خواسته‌ام بدانم

از کدامین سو

کبوتر نشسته بر شانه‌هایم

نزد من آمده است

سخن چون به این‌جا می‌رسد

موتسارت برافروخته فریاد می‌کشد

و مرا غسل می‌دهد

با فریادهایش در رود ستارگان

و از بند مکان رهایم می‌‌سازد

پس زمانی که با دکمه‌های لباس‌ام بازی می‌کنی

چرا باید هراسان شوم

و به لذت بوسیدن سیگار

و بلعیدن دودش

پناه برم؟

رضا انصاری‌راد