جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
زبان ناگفتنی ها
ریسمان اتصال ما با گنجینه سرشار ژرفترین اندیشههای دینی، فلسفی و عرفانی فرهنگ ناب و بیبدیلمان، همانا زبان شعر و ادب فارسی است. بزرگترین علما، حکما و اندیشمندان فارسیزبان، عموماً اگر نگوییم بالاتفاق اهل شعر و ادب بودهاند و خیلی از عمیقترین مضامین مورد نظر، خود را از این طریق برای نسلهای پس از خود به یادگار گذاشتهاند. از حافظ، سعدی، مولوی و عطار گرفته تا خیام، باباطاهر و ابوسعید ابوالخیر و حتی ابنسینا که به عقل، برهان، قیاس و دلیل میشناسندش.
حتی از معاصران علمای ما نیز بزرگترین و باقیترینشان یعنی حضرت امام خمینی(ره) نیز اهل شعر و ادب بوده و امروز نیز بسیاری از بزرگان فلسفه و عرفان اسلامی اگر نگوییم شاعرند حداقل دستی نیز در شعر و ادب دارند. دیوان شعر حضرت امام(ره) روی دیگری از شخصیت جامع این بزرگمرد تاریخ حیات اولیاء الهی را برای ما به نمایش میگذارد؛ روی تغزلی و لبریز از لطافت هنرمندانه و شاعرانهای که خود نشان از وصل به سرچشمه عشق و عرفان ذات لایتناهی دارد.
ایشان خود در باب ارجحیت عشق و عرفان در مقابل دلیل و برهان، به ذکر گفته ابوسعید ابوالخیر درباره ابنسینا میپردازد و میفرماید: «میگویند یکی از عرفا =( ابوسعید) هم گفته است که من هرجا [با قدم مشاهده] رفتم این کور با عصا آمد. مقصودش از کور، بوعلی بوده، شیخ الرئیس بوده. مقصودش این است که آنهایی که من یافتم، او ادراک برهانی کرده است. او کور است ولی عصازده، عصای برهان زد و آمد آنجایی که من به قدم مشاهده رسیدهام. هر جا رفتم دیدم این کور هم با عصا آمده است. مقصودش از کور ابوعلی است.»۱چه بسا اگر ابنسینا همان قدر هم اهل شعر و ادب یا به قول هانری کربن «تمثیل عرفانی» نبود نمیتوانست همین اندازه هم به قلمرو ادراک شهودی عرفایی همچون ابوسعید پای بگذارد.
زبان شعر و ادب گویی منتها مرتبه کوشش اندیشمندان فارسیزبان برای بیان مافی الضمیرشان است. انگار وقتی که دیگر زبان علم و اندیشه از بیان عاجز میمانده تنها چاره و گزیر ممکن، زبان شعر و ادب و تمثیل بوده است، اما براستی چرا چنین است؟ مگر نه اینکه همواره زبان یکسویه و مستقیم یا به تعبیری زبان علمی را زبان اندیشه دانستهاند و بهره از کنایه، مجاز، ایهام و تمثیل را در مقوله فلسفه و اندیشه عیب و نقص شمردهاند؟ چطور میشود زبان شعر و هنر جایگاهی اینچنین مییابد که تنها گزینه اهل فهم برای بیان و انتقال یافتنیهای ناگفتنیشان میشود؟ مهمترین رهیافت «سیذارتا» شخصیت اصلی داستانی به همین نام از هرمان هسه، همین بحث فروبستگی زبان از بیان حقایق است: «در مقابل حقایق اضدادی وجود دارد و آن اضداد خود نیز حقایقی هستند، مثلاً حقیقتی را که یکجانبه باشد میتوان در قالب کلمات جای داد و درباره آن بحث کرد.
هر چیزی که به جامه کلمات در آمد یکجانبه است و به این جهت نیمه حقیقتی استکه از کمال و وحدانیت بهرهای ندارد... برای آنهایی که درس میدهند روش دیگری وجود ندارد ولی خود جهان که در ما و در اطراف ما وجود دارد، یکجانبه نیست....» چه بسا همین تک جانبه نبودن حقایق است که زرتشت، نیچه را از تأویلها و تفسیرهای آینده کلامش بیمناک میکند و نیچه را وامیدارد زبانی شاعرانه و استعاری و مجازگونه برای بیان یافتههای فلسفیاش برگزیند. از همین رو آخرین مرحله طریقت زرتشت نیچه، اشاره به دریافتی پسامدرن از «زبان» دارد. رسیدن به اینکه گفتار خود از بیخ و بن در راه طریقت، خطاست. واژه، مرگ معناست و آنچه با دل دریافتنی است در کلام و واژه نمیگنجد. چه بسا همین مهم، راز رویگردانی فیلسوفان اخیر از «ایده آلیسم» فیلسوفان متقدم باشد و جالب اینکه این رهیافتهای بظاهر نوی فرهنگ غرب، در فرهنگ و اندیشه ایرانی اسلامی ما سابقهای چند صد ساله دارد!
زبان شعر و تمثیل، زبان ناگفتنیهاست چون اصلاً زبان هنر زبان گفتن در عین نگفتن است. زبان هنر کوچکترین نسبتی با بیان مستقیم و یکسویه ندارد
حال پرسش این است که چه چیز زبان شعر و ادب را از دیگر گونههای زبانی مستثنا میکند، چرا نمیبایست اشکالها و آن قلتهایی که به زبان وارد آمده بر شعر و تمثیل و مجاز هم صدق کند و بر چه اساسی میتوان شعر را زبان ناگفتنیهای اندیشه دانست؟ پاسخ به این سؤال رجوع دارد به شناخت ماهیت شعر و هنر. در این مختصر، مجال پرداختن مکفی به این مبحث نیست اما مجال تبیین نسبی اصل پرسش، هست. آری زبان شعر و تمثیل زبان ناگفتنیهاست چون اصلاً زبان هنر زبان گفتن در عین نگفتن است. زبان هنر کوچکترین نسبتی با بیان مستقیم و یکسویه ندارد. اشعاری هم که بیش از بیان تمثیلی و نمادین (که بیان اصیل هنر است) بیان فلسفی یا ناصحانه دارند نظماند نه شعر. در زبان شعر و ادب یا به تعبیر روشنتر زبان نماد و استعاره، مراد از الفاظ، معنایی غیر از معنای وضعی آنهاست. میگوییم «باده» ولی منظورمان «باده» نیست.
میگوییم «مست» ولی منظورمان «مست» نیست. پس چیست؟ پاسخ در معنایی نهفته که هنرمند اغلب ناخواسته و ناخودآگاه از هر واژه اراده میکند و این معنا همیشه از جنس نمادهای وضعی کلیشهای مثل انار و لاله و آب و گل سرخ یا حتی همین باده و مست نیست. دلالت واژه بر معنا در شعر از جنس دلالت وضعی و قراردادی واژه بر معنا در زبان غیرهنر نیست. دلالت در شعر متکی بر الهام و شهود و بینش است. نه فقط مشاهده و بینش هنرمند که از آن مهمتر شهود آن کسی که بیواسطه با اثر هنرمند مواجه میشود و دل به دنیای خیال انگیز آن میسپارد. برخی برآنند که اصلاً دلالت حقیقی همین دلالت شعری است و الا دلالتهای وضعی همه اعتباری و غیرحقیقیاند.
یعنی معنای واقعی «باده» و «مست» همان است که ما نمیدانیم اما شاعر در الهام شهودی خود به آن دست یافته و ما را به شناخت آن دعوت میکند. پس «زبان شعر و ادب، زبان ناگفتنیهاست» یعنی زبان شعر و ادب، زبان حقایق است، ولی نه حقایقی نیمه و ناقص آنگونه که در رهیافت سیذارتا عنوان شد؛ بلکه حقایقی تام و کامل که ثمره همآغوشی اضدادند نه ماحصل قهر و جدایی آنها.
آزاد جعفری
پانوشت:
۱ . تفسیر سوره حمد/ امام خمینی(ره) تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۳/۱۶۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست