جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

عشق مدرن در قصه ای کهنه


عشق مدرن در قصه ای کهنه

«ناسپاس» در مثلث تاریخ, عشق و روایت دینی گیر افتاده است

ساخت فیلم تاریخی کار دشواری است. نه صرفا به این دلیل که این ژانر فرآیند تولید سختی دارد و به کلی لباس، گریم، صحنه‌سازی و جلوه‌های ویژه محتاج است. دشوارتر از همه اینها آن است که بخواهی یک واقعه و رخداد تاریخی را به گونه‌ای به تصویر بکشی که هم به واقعیت تاریخی خود وفادار باشد و در تعریف آن دچار تحریف نشود و هم این‌که در عین‌حال ساختار سینمایی هم داشته باشد و برای مخاطب از حیث بصری و روایی واجد جذابیت‌های لازم باشد. این تجربه زمانی دشوار می‌شود که در این قصه تاریخی یک واقعیت مذهبی و دینی هم وجود داشته باشد. در این صورت علاوه بر سویه دراماتیک قضیه وجوه ایدئولوژیک قصه نیز به دشواری کار اضافه می‌شود.

حسن هدایت که سابقه ساخت آثار تاریخی را در کارنامه خود دارد این بار سراغ قوم یهود می‌رود و کمی از تاریخ معاصر فاصله می‌گیرد. «ناسپاس»، قصه ۲ پسرعمو به نام‌های عامیل و آشل را روایت می‌کند که هر دو خواهان ازدواج با آنائل هستند. وقوع یک رخداد غیرمنتظره آرامش و آسایش قبایل و طوایف قوم یهود را بر هم می‌زند، اما با ورود حضرت موسی روایت سمت و سویی دیگر به خود می‌گیرد.

ناسپاس در میان تصویر مذهبی، روایت عاشقانه و قصه‌ای تاریخی سرگردان است و گویی می‌خواهد هم داعیه دار یک فیلم دینی و معناگرا باشد و هم در ژانر تاریخی قرار بگیرد، اما بیش از هر چیز برقصه عاشقانه خود تاکید می‌کند. در واقع کارگردان تلاش می‌کند ملال یک روایت تاریخی را با تزریق عشق به درام بکاهد و شیرینی قصه را برای مخاطب افزایش دهد. در حالی که یک قصه تاریخی اگر واجد عناصر جذاب دراماتیک باشد به مسکن و اسانس بیرونی نیازی ندارد.

ناسپاس یک ملودرام تاریخی است که البته بیشتر با مدیوم تلویزیون تناسب دارد تا سینما. شاید اگر این قصه در غالب یک سریال یا تله فیلم تلویزیونی روایت می‌شد مخاطب بیشتری داشت تا این‌که در قالب سینما بنشیند. یکی از مشکلات اساسی فیلم به دیالوگ‌پردازی و زبانی باز می‌گردد که کارگردان برای گفتار شخصیت‌های قصه انتخاب می‌کند. جنس دیالوگ‌پردازی‌های آن امروزی است و به «نردبام آسمان» لطیفی شباهت دارد.

یکی از مشکلات اساسی ژانر تاریخی ریتم کند روایت است که موجب کشدار شدن فیلم شده و با توجه به این‌که فضای داستان به دوره تاریخی دیگری غیر از تجربه‌های روزمره مخاطب تعلق دارد سنگینی زمان بیشتر احساس می‌شود و البته فیلم هم تماشاگرانش را از دست می‌دهد. اما در ناسپاس ضرباهنگ تقریبا منطقی است و مخاطب را خسته نمی‌کند. اما در گریم و چهره‌پردازی بویژه درباره شخصیت‌های اصلی داستان یعنی پوریا پورسرخ و نیما شاهرخ‌شاهی و البته الناز شاکردوست و لیندا کیانی هیچ تمهید باورپذیری صورت نگرفته است انگار چند تا دختر و پسر مدرن شهری لباس تاریخی پوشیده‌اند و دغدغه آنها مثل دختر و پسرهای بالای شهر است.

حداقل روی صورت و مدل موهای آنها نیز اتفاق خاصی نیفتاده و خیلی جدید و امروزی است. در واقع هدایت خواسته است از سیستم ستاره‌سازی در یک اثر تاریخی بهره ببرد و قواعد سینمای تجاری را در یک کار تاریخی محک بزند. اما دست‌کم در اینجا این تمهیدات تجاری پاسخ نمی‌دهد و مهارت و قدرت بازیگری است که حرف اول را می‌زند. به نظر می‌رسد بازیگران تئاتری بیشتر از پس یک نقش تاریخی بربیایند تا بازیگران جوان و ستاره‌ای که به سینمای شهری و مدرن تعلق دارند.

قصه فیلم یک عاشقانه دختر و پسری است که در زمان حضرت موسی می‌گذرد و به ضرورت فیلم‌های معناگرا میان عشق مجازی و حقیقی در نوسان است و خوب نتیجه که قابل حدس است به واسطه لیاقت در اثبات عشق حقیقی، عشق مجازی نیز مجاز می‌شود. درست در همین لایه از داستان است که مفاهیم و پیام‌های اخلاقی وارد قصه شده و بتدریج جایگزین سویه دراماتیک ماجرا می‌شود. احتمالا و به زعم سازندگان اثر، جذابترین و پر تعلیق‌ترین فراز قصه به زنده شدن پوریا پورسرخ یکی از پسرعموها برمی گردد که پایان بندی خوشی را به نفع قهرمان داستان رقم می‌زند، اما این بخش از کار خوب از کار در نمی‌آید و خیلی گل درشت و اغراق شده به تصویر کشیده می‌شود.

ناسپاس از حیث فنی و تکنیکی به جلوه‌های ویژه کامپیوتری اتکای زیادی کرده و بخش عمده‌ای از فضاسازی‌های کار بویژه در قسمت‌هایی که به معجزه و حواشی آن تعلق دارد به وسیله ویژوال افکت انجام شده است. در واقع سازندگان فیلم تلاش کرده‌اند با بهره‌گیری از این تمهیدات رایانه‌ای، هزینه کمتری صرف دکورسازی‌های حجیم و پرخرج کنند. این فناوری‌های تکنولوژیک اگرچه از هزینه‌های گزاف آثار تاریخی کاسته و سرعت تولید این‌گونه فیلم‌ها را بیشتر کرده است، اما این عیب را هم دارد که فضاسازی کار و حس و حال تاریخی آن هم گرفته می‌شود.

ناسپاس علاوه بر وجوه تاریخی، به فرهنگ پهلوانی و مردانگی هم توجه می‌کند و شاید بتوان عنوان یک قصه مردانه را هم به آن داد. هماوردی ۲ پسرعمو برای دریافت نشان لیاقت و مردانگی تا آن‌که پیروز میدان است، حق و اجازه وصل به معشوق را کسب کند. عشق، تظاهر واحدی دارد گرچه در تاریخ‌های متفاوتی اتفاق بیفتد، اما مظاهر و نشانه‌های آن به مقتضیات تاریخ، شمایلی متفاوت می‌یابد. نشانه‌ای که ردپای آن را در ناسپاس نمی‌توان پیدا کرد.

سیدرضا صائمی



همچنین مشاهده کنید