یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

از دسـت دادن و بـاقـی قـضـایــا


از دسـت دادن و بـاقـی قـضـایــا

نگاهی به داستان فیلم لانه خرگوش

دست‌هایش را در خاک سیاه می‌کند؛ خاک‌ها را بر تن باغچه می‌ریزد و گل‌ها را در میان تنشان خرد می‌کند. چشم‌هایش خیره به گل‌هاست اما خودش نه...

- بکا... بکا...

زن همسایه است که صدایش می‌کند.

- دارم همه چیز رو به زندگی برمی‌گردونم.

حالش به نظر خوب می‌رسد؛ آرام است و لبخندی بر لب‌هایش دارد اما دعوت زن‌ همسایه را برای میهمانی رد می‌کند و دوباره چشم‌هایش خیره می‌شود... زن‌ همسایه پایش را بر گلی گذاشته است. گل زیر پای زن با خاک یکی می‌شود... همه چیز آرام است و آرام نیست. همه چیز سرجایش است و سر جایش نیست... شب‌ها مرد به دیدن فیلمی می‌نشیند؛ فیلم جشن تولد یک بچه. آنها با هم به جلساتی می‌روند که در آن آدم‌های مختلف می‌نشینند و از دردهایشان می‌گویند؛ از چیزهایی که از دست داده‌اند از آدم‌هایی که دیگر در کنارشان نیستند:

- بعضی وقت‌ها به خوابم می‌آد و به من می‌گه همه چیز خوبه.

اما او (زن) حرف نمی‌زند. او این گروه را دوست ندارد... همه‌چیز آرام است و آرام نیست وقتی نشانه‌های کسی در خانه پاک می‌شوند، نقاشی‌های کودکانه روی در یخچال، کمد لباس‌ها. یکی می‌‌خواهد فراموش کند اما آن دیگری نه... مرد خاطراتش را مرور می‌کند حتی هنوز صندلی بچه را از عقب ماشین باز نکرده اما آن یکی نه... می‌خواهد همه‌چیز را پاک کند حتی می‌خواهد خانه را بفروشد تا از شر جای انگشت‌های کودکانه راحت شود.

- اون همه جا هست، جای انگشت‌هاش را همه جا می‌بینم.

می‌خواهد آرام باشد، می‌‌خواهد همه چیز آرام باشد اما هیچ‌چیز آرام نیست؛ او حتی در مقابل مهربانی مادرش که برای همدردی با او مرگ برادرش را یادآوری می‌کند، از جا کنده می‌شود.

- دنی فقط یک بچه‌ ۴ ساله بود که توی خیابان ماشین بهش زد.

همه چیز آرام است اما آرامش در هیچ کجا حتی در موسیقی آرام فیلم دیده نمی?شود و حتی در آرامش بکا (مادر) وقتی از پسری که فرزندش را در یک تصادف کشته می‌پرسد:

- حتما پدر و مادرت خیلی خوشحالند که تو نزدیک اونا هستی. نه؟

«ربیت‌هول» یا همان «لانه خرگوش» فیلمی است که این اتفاق‌ها را به تصویر می‌کشد، اتفاقی که ۸ ماه از آن گذشته اما هنوز تازه است.

درباره این فیلم و برخورد آدم‌های داستان، نقدهای روان‌شناسی بسیاری نوشته شده که هر کدام به نوعی این فیلم و نزدیک بودن به واقعیتش را و حتی جلوتر رفتن و گام گذاشتن درون آدم‌هایی که با این درد دست و پنجه نرم می‌کنند، ستوده است. نیکول کیدمن، بازیگر نقش بکا –مادری که پسرش را از دست داده و می‌خواهد به هر نحو که شده خاطره او را پاک کند، حتی جای انگشت‌هایش روی شیشه‌های خانه را- گفتگویی جالب درباره این فیلم انجام داده است. او در این گفتگو به نکته جالبی اشاره می‌کند و می‌گوید:

«این فیلم شاید از این نظر خیلی مهم است که آدم‌هایی که با این مشکل درگیر بوده‌اند، می‌فهمند در این احساس تنها نیستند.»

دست‌هایش را در خاک سیاه می‌کند؛ خاک‌ها را بر تن باغچه می‌ریزد و گل‌ها را در میان تنشان خرد می‌کند. چشم‌هایش خیره به گل‌هاست اما خودش نه...

- بکا... بکا...

زن همسایه است که صدایش می‌کند.

- دارم همه چیز رو به زندگی برمی‌گردونم.

حالش به نظر خوب می‌رسد؛ آرام است و لبخندی بر لب‌هایش دارد اما دعوت زن‌ همسایه را برای میهمانی رد می‌کند و دوباره چشم‌هایش خیره می‌شود... زن‌ همسایه پایش را بر گلی گذاشته است. گل زیر پای زن با خاک یکی می‌شود... همه چیز آرام است و آرام نیست. همه چیز سرجایش است و سر جایش نیست... شب‌ها مرد به دیدن فیلمی می‌نشیند؛ فیلم جشن تولد یک بچه. آنها با هم به جلساتی می‌روند که در آن آدم‌های مختلف می‌نشینند و از دردهایشان می‌گویند؛ از چیزهایی که از دست داده‌اند از آدم‌هایی که دیگر در کنارشان نیستند:

- بعضی وقت‌ها به خوابم می‌آد و به من می‌گه همه چیز خوبه.

اما او (زن) حرف نمی‌زند. او این گروه را دوست ندارد... همه‌چیز آرام است و آرام نیست وقتی نشانه‌های کسی در خانه پاک می‌شوند، نقاشی‌های کودکانه روی در یخچال، کمد لباس‌ها. یکی می‌‌خواهد فراموش کند اما آن دیگری نه... مرد خاطراتش را مرور می‌کند حتی هنوز صندلی بچه را از عقب ماشین باز نکرده اما آن یکی نه... می‌خواهد همه‌چیز را پاک کند حتی می‌خواهد خانه را بفروشد تا از شر جای انگشت‌های کودکانه راحت شود.

- اون همه جا هست، جای انگشت‌هاش را همه جا می‌بینم.

می‌خواهد آرام باشد، می‌‌خواهد همه چیز آرام باشد اما هیچ‌چیز آرام نیست؛ او حتی در مقابل مهربانی مادرش که برای همدردی با او مرگ برادرش را یادآوری می‌کند، از جا کنده می‌شود.

- دنی فقط یک بچه‌ ۴ ساله بود که توی خیابان ماشین بهش زد.

همه چیز آرام است اما آرامش در هیچ کجا حتی در موسیقی آرام فیلم دیده نمی?شود و حتی در آرامش بکا (مادر) وقتی از پسری که فرزندش را در یک تصادف کشته می‌پرسد:

- حتما پدر و مادرت خیلی خوشحالند که تو نزدیک اونا هستی. نه؟

«ربیت‌هول» یا همان «لانه خرگوش» فیلمی است که این اتفاق‌ها را به تصویر می‌کشد، اتفاقی که ۸ ماه از آن گذشته اما هنوز تازه است.

درباره این فیلم و برخورد آدم‌های داستان، نقدهای روان‌شناسی بسیاری نوشته شده که هر کدام به نوعی این فیلم و نزدیک بودن به واقعیتش را و حتی جلوتر رفتن و گام گذاشتن درون آدم‌هایی که با این درد دست و پنجه نرم می‌کنند، ستوده است. نیکول کیدمن، بازیگر نقش بکا –مادری که پسرش را از دست داده و می‌خواهد به هر نحو که شده خاطره او را پاک کند، حتی جای انگشت‌هایش روی شیشه‌های خانه را- گفتگویی جالب درباره این فیلم انجام داده است. او در این گفتگو به نکته جالبی اشاره می‌کند و می‌گوید:

«این فیلم شاید از این نظر خیلی مهم است که آدم‌هایی که با این مشکل درگیر بوده‌اند، می‌فهمند در این احساس تنها نیستند.»

دست‌هایش را در خاک سیاه می‌کند؛ خاک‌ها را بر تن باغچه می‌ریزد و گل‌ها را در میان تنشان خرد می‌کند. چشم‌هایش خیره به گل‌هاست اما خودش نه...

- بکا... بکا...

زن همسایه است که صدایش می‌کند.

- دارم همه چیز رو به زندگی برمی‌گردونم.

حالش به نظر خوب می‌رسد؛ آرام است و لبخندی بر لب‌هایش دارد اما دعوت زن‌ همسایه را برای میهمانی رد می‌کند و دوباره چشم‌هایش خیره می‌شود... زن‌ همسایه پایش را بر گلی گذاشته است. گل زیر پای زن با خاک یکی می‌شود... همه چیز آرام است و آرام نیست. همه چیز سرجایش است و سر جایش نیست... شب‌ها مرد به دیدن فیلمی می‌نشیند؛ فیلم جشن تولد یک بچه. آنها با هم به جلساتی می‌روند که در آن آدم‌های مختلف می‌نشینند و از دردهایشان می‌گویند؛ از چیزهایی که از دست داده‌اند از آدم‌هایی که دیگر در کنارشان نیستند:

- بعضی وقت‌ها به خوابم می‌آد و به من می‌گه همه چیز خوبه.

اما او (زن) حرف نمی‌زند. او این گروه را دوست ندارد... همه‌چیز آرام است و آرام نیست وقتی نشانه‌های کسی در خانه پاک می‌شوند، نقاشی‌های کودکانه روی در یخچال، کمد لباس‌ها. یکی می‌‌خواهد فراموش کند اما آن دیگری نه... مرد خاطراتش را مرور می‌کند حتی هنوز صندلی بچه را از عقب ماشین باز نکرده اما آن یکی نه... می‌خواهد همه‌چیز را پاک کند حتی می‌خواهد خانه را بفروشد تا از شر جای انگشت‌های کودکانه راحت شود.

- اون همه جا هست، جای انگشت‌هاش را همه جا می‌بینم.

می‌خواهد آرام باشد، می‌‌خواهد همه چیز آرام باشد اما هیچ‌چیز آرام نیست؛ او حتی در مقابل مهربانی مادرش که برای همدردی با او مرگ برادرش را یادآوری می‌کند، از جا کنده می‌شود.

- دنی فقط یک بچه‌ ۴ ساله بود که توی خیابان ماشین بهش زد.

همه چیز آرام است اما آرامش در هیچ کجا حتی در موسیقی آرام فیلم دیده نمی?شود و حتی در آرامش بکا (مادر) وقتی از پسری که فرزندش را در یک تصادف کشته می‌پرسد:

- حتما پدر و مادرت خیلی خوشحالند که تو نزدیک اونا هستی. نه؟

«ربیت‌هول» یا همان «لانه خرگوش» فیلمی است که این اتفاق‌ها را به تصویر می‌کشد، اتفاقی که ۸ ماه از آن گذشته اما هنوز تازه است.

درباره این فیلم و برخورد آدم‌های داستان، نقدهای روان‌شناسی بسیاری نوشته شده که هر کدام به نوعی این فیلم و نزدیک بودن به واقعیتش را و حتی جلوتر رفتن و گام گذاشتن درون آدم‌هایی که با این درد دست و پنجه نرم می‌کنند، ستوده است. نیکول کیدمن، بازیگر نقش بکا –مادری که پسرش را از دست داده و می‌خواهد به هر نحو که شده خاطره او را پاک کند، حتی جای انگشت‌هایش روی شیشه‌های خانه را- گفتگویی جالب درباره این فیلم انجام داده است. او در این گفتگو به نکته جالبی اشاره می‌کند و می‌گوید:

«این فیلم شاید از این نظر خیلی مهم است که آدم‌هایی که با این مشکل درگیر بوده‌اند، می‌فهمند در این احساس تنها نیستند.»