جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

درباره الی, سناریوی زندگی


درباره الی, سناریوی زندگی

درباره الی به کارگردانی اصغرفرهادی فیلمی است که چندی پیش سینمای ایران را متلاطم کرد و به قول خود کارگردان در سینمایی که روی پرده هایش غالبا تصاویری از لودگی دیده می شود فیلمی آمدکه موجی از تفکر و سردرگمی در قضاوت را برای مخاطبانش دامن زد و به حق اصغر فرهادی جایزه خرس نقره ای را از جشنواره فیلم کن دریافت نمود

درباره الی به کارگردانی اصغرفرهادی فیلمی است که چندی پیش سینمای ایران را متلاطم کرد و به قول خود کارگردان در سینمایی که روی پرده هایش غالبا تصاویری از لودگی دیده می شود فیلمی آمدکه موجی از تفکر و سردرگمی در قضاوت را برای مخاطبانش دامن زد و به حق اصغر فرهادی جایزه خرس نقره ای را از جشنواره فیلم کن دریافت نمود.این فیلم در مقاله های جداگانه و از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است و انصافا در موردش باید بیشتر نگاشت چرا که آیینه ای است از زندگی و حالات بشر. داستان فیلم درباره چند خانواده است که برای تفریح به شمال کشور سفر می کنند.

سپیده از دختری که معلم مهد بوده و نامش الی است(و تنها همین را از او می دانند) دعوت می کند تا در تعطیلات همراه آنها باشد.قصد سپیده این است که الی را با احمد که تازه از آلمان برگشته آشنا کند.احمد به الی دل می بازد و همه چیز خوب پیش می رود تا آنکه ناگهان با ظن غرق شدن الی جهت فیلم دگرگون شده و در سوگ،تردید،انکار،فرار،نا امیدی و سردرگمی گیر می کند و با همین تردیدها به پایان می رسد. می خواهم از روی سناریویی که برای فیلم ترسیم کرده ام به بررسی ام بپردازم تا برای خوانندگان نیز شکل ملموس تری داشته باشد. فیلم را باید به دو بخش جداگانه تقسیم و تفکیک کرد. بخش نخست از ابتدا تا (تردید) غرق شدن الی،و بخش دوم از (تردید) غرق شدن الی تا پایان فیلم.در این فیلم صحنه های گوناگون در مقابل هم قرار می گیرند و اتفاقات و حالات فیلم را باید در تقابل با یکدیگر سنجید. (کلا بخش دوم در مقابل بخش اول ساخته شده است).

صحنه اول فیلم خودرویی را به تصویر می کشد که در هوای آزاد و در جاده سرسبز شمال با سرعت تمام می تازد و پیش می رودو صحنه آخر فیلم همان خودرو در آب دریا و ماسه ساحل فرو رفته و با هل دادن آن همه آدم از جایش تکان نمی خورد.صحنه دوم فیلم سپیده را به تصویر می کشد که سر از شیشه خودرو بیرون آورده وبا شور و هیجان کنترل نشدنی جیغ می کشد و شادی می کند و صحنه ماقبل آخر فیلم همان سپیده تنها بر روی صندلی گوشه اتاق نشسته و بر تردید های نااندیشیدنی و افلیج بودن انسان در قضاوت می اندیشد. بالا رفتن بادبادک به دست الی که نقطه عطف فیلم بوده و بعد از این صحنه بخش دوم فیلم که با تردید غرق شدن الی آغاز می شود، را به خاطر بیاورید.دوربین بادبادک آبی رنگ با نقطه های سفید را در پهنه گسترده آسمان به تصویر می کشد. اول اینکه خال های سفید و رنگ آبی آسمانی بادبادک خود تمثیل کوچکی از پیام این صحنه است.

بعد اینکه معلق بودن بادبادک کوچک در پهنه گسترده آسمان نشانگر کوچکی انسان و تدبیر اودر مقابل نظامآفرینش است و چندین و چند مورد از این صحنه ها که فیلم از آنها پر بوده و می بایست در مقابل هم قرار گیرند تا تصویر جامعی از حالات و اتفاقات فیلم را بنمایانند،آنگاه ما می توانیم به گره ها،تقابلات و تناقضات زندگی بشر بیندیشیم. به سناریوی فیلم برگردیم،در بخش اول فیلم که تا بالا رفتن بادبادک به دست الی ادامه دارد حوادث و اتفاقات خیلی زود واقع می شوند،زمان به سرعت می گذرد، همه خوشحالند،حتی ثانیه ای هم به کدورت و غم و غصه و پریشانی نمی اندیشند،از مسائل کوچک و ناچیز هم یک دنیا خنده می سازند، یک نوع همدلی توام با شادکامی همگانی در افراد موج می زند، می خواهند با هم لذت ببرند، مردهابا هم قلیان می کشند،زنها با هم صحبت می کنند و می خندند، آنگاه مرد و زن دور هم جمع می شوند، غذا می خورندو پانتومیم بازی می کنند،جوک می گویند و شوخی می کنند و در یک کلام با هم خوشند. همه این حالات که در بخش اول فیلم رخ می دهند،روزمرگی زندگی بشر را به تصویر می کشند. آنگاه که بشر فارغ از هرنوع تردید فلسفی و تفکر ماورایی در زندگی روزمره اش غرق است و دل به اتفاقات می بندد، البته که به تردیدها نمی اندیشد چون نمی تواند بیندیشد، البته که به ماورای روزمرگی اش نمی اندیشد که در آن لحظات نمی تواند بیندیشد.

در بخش اول فیلم همه مثل هم فکر می کنند چون فکر نمی کنند (نیچه می گوید آنجا که همه مثل هم می اندیشند در واقع کسی نمی اندیشد). و در بخش دوم فیلم هر کس قضاوتی دارد،جالب آنکه به سرعت قضاوت خود را انکاریا فراموش کرده ویا به چالش می کشد. جرقه ای باید،آری جرقه ای باید تا ما را با تفکر فلسفی،تردیدهای زندگی و ناتوانی عقل، قضاوت و منطق آشنا ساخته و بگوید زندگی همین که ما می بینیم و در اتفاقاتش، شادی ها و بی خیال هایش و روزمرگی اش فرو رفته ایم نیست، عقل پاسخگوی کاملی برای تمامی مسائل نمی تواند باشد،همیشه قضاوت به این سادگی که در زندگی روزمره مان انجام می دهیم نمی تواند صورت گیرد و تردیدهای کشنده ای می تواند وجود داشته باشد. جرقه ای که در این فیلم شاهد آن هستیم تردید غرق شدن الی است. (ازاینرو می گویم تردید غرق شدن که حتی تا پایان فیلم هم نمی توان گفت الی واقعا غرق شده است یانه). بخش دوم فیلم شروع می شود (همه این حالاتی که می گویم را برای تردیدهای فلسفی نیز در نظر بگیرید)، ابتدا شوک بزرگی به افراد وارد می شود،سپس موجی از ناباوری همه را فرا می گیرد، آنگاه انکار آغاز می شود،به دنبال آن قضاوت های گوناگون شکل می گیرد، متهم کردن و مقصر دانستن یکدیگر شروع می شود، فرار از واقعیت و قضاوت اوج می گیرد، تردیدها جنون آور می شود،افراد به جان هم می افتند،دنبال بهانه می گردند تا از این وضعیت خلاص شوند و در آخر هم تردید است که پایان بخش فیلم است.

حکما گرو فلسفه را در عبور از فطرت اول به فطرت ثانی دانسته اند،آنان فطرت اول را روزمرگی و فطرت ثانی را تفکر فلسفی معرفی می کنند.در فیلم درباره الی هم فطرت اول را در بخش اول و فطرت ثانی را در بخش دوم فیلم لمس می کنیم، و گرو آن تردید مرگ الی است. گرو فلسفه جرقه ایست که انسان را به تردید وابدارد. بیایید به فلسفه نیچه هم نگاهی بیندازیم. فردریک ویلهلم نیچه فیلسوف آلمانی در کتاب چنین گفت زرتشت به فروشد و فراشد اشاره می کند.

بگذارید دگردیسی های زندگی را از دیدگاه نیچه بررسی کنیم تا بهتر فروشد و فراشد را درک کرده و آن را به درباره الی مرتبط سازیم. نیچه معتقد است در زندگی و وجود انسان شاهد سه دگردیسی هستیم،انسان ابتدا شتر است سپس شیر و آنگاه کودک می شود. شتر یعنی روندی که انسان همچون شتر بار هر رفتار، اعتقاد، الگوی عمل و روشی را می پذیرد یا بهتر بگوییم به او می پذیرانند و انسان بدون تمایل به تغییر به همان روش ادامه زندگی می دهد،بدون آنکه بیندیشد و بر اساس دانش و باور خویش رفتار نماید. شیر یعنی روندی که انسان از زیر باری که بر دوش شتری اش گذارده اند محکم ایستاده و شانه راست کند و بر هر آنچه از باور، رفتار، کنش و واکنشی که به او آموخته اند نه بگوید و تمایل به تغییر از خودش نشان دهد وکودک یعنی آنکه انسان به هر آنچه که خود بر پایه اندیشه خویش بنا کرده و به باور خود تبدیل ساخته بله گفته و بر آن اساس رفتار نماید. حال انسانی که چندین سال شترمسلک زندگی کرده است اگر بخواهد شیر شود بایستی که تفکرات چند ساله خود را نابود سازد،فروریخته و فروبپاشد(این یعنی فروشد) تا آنگاه بتواند باورهایی براساس دانش و بینش خویش بسازد (این یعنی فراشد). به همین دلیل است که نیچه فروشد و فراشد را با هم می آورد و لازمه فراشد را فروشد می داند. در فیلم درباره الی اصغرفرهادی مخصوصا در بخش دوم فیلم دائما شاهد همین فروشدها و فراشدها هستیم. آنگاه که افراد فیلم به گذشته می نگریستند و آن را انکار می کردند، الی را برای ازدواج آورده بودند ولی هیچ از او نمی دانستند، وقتی افراد فیلم پی بردند که دانش درستی از موضوعات ندارند و در قضاوتهاشان به بن بست بر می خوردند، خود دانستند که همچون شتر نادانسته ها را بر دوش کشیدند.

و نیز نیچه قضاوت را کاملا امری نسبی دانسته که در بخش دوم فیلم به شدت با این موضوع برخورد می کنیم.اما سوال مهم اینکه با این تردیدهای نااندیشیدنی و افلیج عقل در قضاوت باید چه کرد؟ اصغرفرهادی با درایت به این سوال نیز پاسخ می گوید. همانطور که در بخش دوم فیلم و در پایان که با همان تردیدها تمام می شود شاهدیم،پاسخ این است که اتفاقا با این تردیدها نباید کاری کرد و نباید به دنبال راه حل و چاره برایشان بود، همانطور که دیده ایم کسی چاره ای بر آنها نیافته است.اصغر فرهادی با این پاسخ نیروانه بودا را نیز برای تردیدهای فلسفی و تفکرات ماورایی رد می کند (بودا با طرح نیروانه بیان می دارد که نجات هرکس در فنای اوست). از نظر کارگردان تنها باید دانست که قضاوت امری نسبی است،هیچ امری قطعی نبوده و سایه تردید همواره بر زندگی بشر سنگینی می کند.

شاید بهترین مصداق برای پیام اصغرفرهادی کلام زرتشت باشد که همواره می گوید باید زیست و دانست. زرتشت که معتقد به زندگی اجتماعی سرشار از همدلی ، همنوع دوستی،شادکامی،سرور،زمین دوستی، طبیعت گرایی، عشق، محبت، صمیمیت و همراهی جشن و آیین است،چه زیبا می گوید که باید زیست و دانست.

نویسنده : سعید رفیعی