سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
شناختدرمانی و دکترای لوبیاپلو!
![شناختدرمانی و دکترای لوبیاپلو!](/web/imgs/16/87/pn6jj1.jpeg)
آموختن شناختدرمانی آسان است اما وقتی پای استفاده کردن میرسد، آدمیمثل من که درگیر افراط و تفریطهای ذهنش شده، اغلب یادش میرود قبل از اینکه حرف تندی بزند، فکر تلخی بکند یا رفتار زشتی نشان بدهد، کاغذ و قلم بردارد. شناختدرمانی به طور خلاصه یعنی مبارزه با حکومت هیجانهای آنی و تصمیم و تعمیمهای احساسی.
در اولین جلسه مشاوره، دکتر توضیح داد که هر اتفاقی برای یک فرد مبتلا به اختلال دوقطبی، هیجانهایی شدیدتر از آدمهای دیگر همراه دارد. اتفاق، گیریم سوختن ناهار، باعث میشود فکر کنم چقدر دستوپاچلفتی و حواسپرت هستم، آشپز بدی هستم، بلد نیستم غذا بپزم، خنگم و اصولا هیچ کاری را درست انجام نمیدهم. ذهنی که دایم در نوسانهای خلقی و عاطفی غوطه میخورد، من را از یک تکه مرغ سیاهشده یا یک قابلمه برنج دودگرفته میرساند به آدمی که «هیچ» کاری بلد نیست. وقتی هم که افسرده باشم، همه این افکار به طور دردناکی دلچسب میشوند. یادم میرود در این ماه، ۲۸ ناهار درست کردم که همه عالی بودند، لوبیا پلوهام لنگه ندارند بس که خوشمزهاند. پس اگر جلوی آشپز بد اینها را بنویسم، دو امتیاز مثبت دارم، یک امتیاز منفی. خب، من آشپزی هستم که نمرهاش مثبت یک است. پس هیچ کاره نیستم. معمولی هستم. بعد مینویسم که من خنگم و هیچ کاری بلد نیستم و زیرش دلایلم را مینویسم. مثلا اینکه رانندگی بلد نیستم ناراحتم میکند؛ یک بار آییننامه رد شدهام، دوبار هم امتحان شهر. فکر کردم ضعیف و حواسپرتم. به علاوه، میترسم که راننده خوبی نشوم، از اینهایی باشم که همیشه ۱۰ نفر پشت سرشان بوق میزنند. میترسم آبرویم برود. برای همین هم دیگر سراغش نرفتم. آییننامه را توی اتوبوس و تاکسی حفظ میکنم. برای امتحان شهر، چند جلسه معلم میگیرم، چند شب هم با پویا میرویم تمرین که راه بیفتم. اما با ترسم چه کار کنم؟
در جلسه دوم، بنبست شناختدرمانی را به دکتر نشان دادم. هیچ راهحل عملی وجود ندارد که تضمین کند من راننده خیلی خوبی از آب دربیایم. دکتر روی سربرگ نسخهاش نوشت: «صفر و یک، سیاه و سفید، خوب و بد، زشت و زیبا» و بعد پرسید: «به نظرت تو در زندگی زناشوییات خوشبختی؟» سوال سختی بود. گفتم: «همدیگر را دوست داریم اما پویا خیلی آرامتر از من است و این من را حرص میدهد. در عوض، داد و بیداد نداریم. با خانواده من صمیمیاست. از وقتی مریض شدهام بیشتر توی خودش میرود اما خب در مجموع...» دکتر حرفم را قطع کرد و گفت: «بله، در مجموع زندگی شما یک نمره مثبت گرفت. نه صفر شد، نه منفی. گیریم که تو راننده رالی هم نشوی یا چند ماهی همه توی خیابان مسخرهات کنند. ممکن است تصادف کنی یا جریمه بشوی. در عوض، مترجم خوبی هستی. اصلا دکترای لوبیاپلو داری!» من خندیدم، در حالی که از فکر برگشتن به خانه و مبارزه با وسوسه بریدن تنم بغض داشتم. پرسیدم: «چطور با این فشار مبارزه کنم؟»
آبنوس مصلحی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان حرم شاهچراغ ایران دولت چهاردهم پزشکیان دولت ترور انتخابات رئیس جمهور سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری مجلس شورای اسلامی
شاهچراغ تیراندازی شیراز تهران شهرداری تهران هواشناسی شورای شهر تهران علیرضا زاکانی وزارت بهداشت بازنشستگان پلیس راهور قتل
قیمت خودرو حقوق بازنشستگان قیمت دلار ایران خودرو ترافیک سایپا خودرو قیمت طلا قیمت دولت سیزدهم برق دلار
کربلا لیلی رشیدی تعزیه تلویزیون مهران غفوریان امام حسین دفاع مقدس سینمای ایران سینما سریال مداحی
فناوری دانشگاه تهران دانش بنیان
دونالد ترامپ رژیم صهیونیستی فلسطین ترامپ غزه آمریکا ترور ترامپ اسرائیل جنگ غزه روسیه جو بایدن ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال رامین رضاییان یورو 2024 لیونل مسی تیم ملی اسپانیا تیم ملی انگلیس باشگاه پرسپولیس مهدی طارمی نقل و انتقالات لیگ برتر
همستر کامبت دیابت هوش مصنوعی ناسا کد مورس ایلان ماسک اینترنت اپل
تب دنگی رژیم غذایی ویتامین دی گرمازدگی مغز کاهش وزن تغذیه سالم