پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بیعت نمی کنم


بیعت نمی کنم

سال ۶۰ هجری است ۲۰ سال است معاویه به عنوان امیرالمومنین بر سرزمین اسلامی حکومت می کند

سال ۶۰ هجری است. ۲۰ سال است معاویه به عنوان امیرالمومنین بر سرزمین اسلامی حکومت می کند. در این ۲۰ سال امام حسین(ع) خارج از نظام حکومتی به فعالیت های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مشغول است. در یکی از بندهای صلح نامه معاویه و امام حسن(ع) در سال ۴۰ هجری، معاویه تعهد کرده بود بعد از خود جانشینی برنگزیند و امر حکومت را به خود مسلمین واگذارد که هر که را خواستند برگزینند.

اما زمانی که معاویه از نظر جسمی وضعیتش به وخامت گرایید و بوی مرگ شنید، ضمن اعلام جانشینی فرزندش یزید و بیعت گرفتن از مردم شام برای وی رموز سلطه بر مخالفان را به او آموزش داد. معاویه بسیار زیرک و مکار بود. اگر سیاستمداری را از ارزش های اخلاقی و انسانی جدا بدانیم و در فنونی برای حفظ قدرت خلاصه کنیم او یکی از سیاستمداران برجسته است. این هوشیاری او را از تحلیل و روانشناسی او از ملل مختلف می توان دریافت.

● برخورد با مردم و نخبگان

معاویه درباره دو موضوع با یزید صحبت می کند؛ مردم و نخبگان.

در آن زمان سرزمین های زیادی تحت سیطره خلافت دمشق بودند. مردم شام، عراق، بخشی از آفریقا، عربستان و ایران همه یک امپراتوری بزرگ را تشکیل می دادند که تحت لوای خلافت اسلامی اداره می شد. اما معاویه مردم را یک کل یکپارچه نمی بیند. به تفاوت های قومی، ویژگی های اخلاقی و روانشناختی آنها و گرایش های مختلف شان توجه دارد و از آنها برای سلطه و چتر امنیتی خود بهره می گیرد. لذا درباره شیوه برخورد با سه دسته از مردم با یزید سخن می گوید؛ مردم حجاز یا عربستان، مردم عراق و شام.

درباره مردم عربستان می گوید؛ «به مردم حجاز توجه کن که اصل تو هستند. هر کس از آنها نزد تو آمد گرامی دار و هر کس غایب باشد احوالپرسی کن.» او خصوصیت این قوم را در این می بیند که نیاز به تکریم و دلجویی دارند. با محبت ظاهری رام می شوند. شاید در مراودات روزمره دیده باشید کسانی را که با اندکی محبت سخت مجذوب می شوند و حاضرند همه گونه فداکاری کنند. اینان معمولاً آدم هایی احساساتی و کمتر عقلانی و تا حدی خودکم بین اند. معاویه چنین خصایلی را برای مردم حجاز آن زمان تصویر می کند و به یزید می آموزد که چگونه آنها را رام کند.

اما درباره مردم عراق دیدگاهی متفاوت دارد و شیوه برخورد با آنها را نیز متفاوت می داند؛ «اهالی عراق را هم منظور نما، اگر خواهند هر روزی حاکمی از آنها عزل کنی، دریغ مکن. عزل یک حاکم آسان تر از رویارویی با صدهزار شمشیر کشیده است.» در نگاه معاویه مردم عراق اهل جنگ و ستیزند. واقعیت تاریخی هم این بود. مثلاً در کوفه مردان جنگی زیادی بودند. خانواده هایی که شهید داده بودند یا در جنگ ها آسیب دیده بودند در این شهر بیش از سایر شهرها بودند.

طبعاً با چنین مردمی باید رفتاری متفاوت با اعراب مکه و مدینه یا بادیه نشین کرد. معمولاً مردمانی با این سوابق به راحتی تن به حاکمیت نمی دهند. خود را در قدرت سهیم می دانند و به نوعی حاکمیت را مدیون خویش می شمرند. توقع دارند نظریات و عقایدشان در نظر گرفته شود. در عین حال معاویه می داند چنین مردمی در رای و نظر ثبات ندارند و به زودی رای شان تغییر می کند. سفارشی که به یزید می کند بسیار تامل برانگیز است؛ «در مقابل نظرات و آرای آنان مقاومت نکن و حاکم را با رای آنان بر کار بگمار.»

اما تحلیل معاویه از مردم شام هم جالب است. مردم شام اسلام را از زاویه معاویه شناخته بودند. از ابتدا او بر این سرزمین حاکم بود و آنها با تبلیغات و روایت معاویه مسلمان شده بودند. طبیعی بود که آنها نسبت به معاویه گرایش بیشتری داشته باشند. معاویه به یزید می نویسد؛ «اهل شام را منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تواند. اگر از دشمنی در هراس افتادی از آنها یاری جو و چون به مراد رسیدی آنها را به وطن برگردان، زیرا اگر در بلاد دیگر بمانند اخلاق شان برگردد.»

این مطلب نشان می دهد معاویه مردم شام را در یک حصار فکری بسته نگه داشته است. به نحوی که از دیدگاه سایر مسلمانان باخبر نیستند و احتمالاً از بسیاری حقایق اطلاعی ندارند. معاویه آنها را با ایزوله کردن از سایر ملل در چنبره حکومت خود حفظ می کرده است. در آن دوران رسانه یی برای اطلاع رسانی نبود. تنها ارتباطات انسانی و رودررو بود که امکان تبادل نظر و پیام رسانی را فراهم می کرد. معاویه به یزید سفارش می کند از اینکه طرفدارانش در شام با مردم سایر سرزمین ها هم کلام شوند و از عقاید و فرهنگ و مسائل آنان مطلع شوند ممانعت به عمل آورد.

● شخصیت های ریشه دار و بی اعتباری حاکمیت

اما تنها مشکل حکومت یزید مردم نبودند. شخصیت های زیادی بودند که خود را صالح تر از یزید و معاویه می دانستند. طبیعی بود که تن به حاکمیت فردی مثل او نمی دادند.

معاویه در همین زمینه پیش بینی می کند اساسی ترین خطر برای استقرار حکومت یزید نخبگان و شخصیت های برجسته یی هستند که زیر بار بیعت با وی نخواهند رفت. برخی مورخان نام چهار تن را نام برده اند که عبارتند از حسین(ع) بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر. اما شیخ عباس قمی در نفس المهموم معتقد است عبدالرحمن بن ابی بکر در زمان معاویه درگذشته است. او نام سه تن دیگر را درست می داند ضمن اینکه ایشان معتقد است در زمان مرگ معاویه یزید در شام نبود و معاویه دو نفر را مامور کرد که نصایح ذکرشده را به وی برسانند. دو تن از سه نفری که معاویه خطر آنها را به پسرش گوشزد می کند، فرزند دو خلیفه قبل از معاویه هستند.

عبدالله فرزند عمر بن خطاب خلیفه دوم است و حسین(ع) فرزند خلیفه چهارم. عبدالله بن زبیر هم با توجه به سوابق پدرش زبیر که از مسلمانان دوران پیامبر بود، وجاهت خاصی نزد مردم داشت. به نوعی همه پیشکسوتان و خانواده های ریشه دار در اسلام با یزید سر مخالفت داشتند. اجماع این سه تن علیه یزید می توانست مشروعیت او را زیر سوال ببرد. یادگار عمر خلیفه دوم و علی خلیفه چهارم و زبیر صحابه پیامبر برای مقابله با یزید در یک جبهه قرار می گرفتند. صف آرایی این شخصیت های ریشه دار در برابر یزید بی ریشه و ناشایسته، اعتبار حاکمیت وی را نزد مردم خدشه دار می کرد. طبیعی است که معاویه از این زاویه احساس خطر کند. او برای مهار کردن این سه تن چاره جویی می کند و فراخور هر کس به فرزندش راه نشان می دهد. تحلیل او از این شخصیت ها نیز از تیزهوشی معاویه خبر می دهد. او عبدالله بن عمر را مردی عابد و منزوی معرفی می کند که اگر مخالف دیگری نباشد تن به بیعت می دهد. اما درباره دو تن دیگر به یزید هشدار می دهد که حسین(ع) بن علی را اهل عراق به خروج وامی دارند. اگر او خروج کرد و تو بر او پیروز شدی از او درگذر و دیگر متعرض او نشو. عبدالله بن زبیر در کمین توست و اگر بر او مسلط شدی او را از بین ببر.

● بدعت و انحراف در شیوه حکومت داری

از دوره یزید و به دست معاویه دو انحراف بزرگ در شیوه حکومت داری مسلمین پدید آمد که بعدها هم ادامه یافت.

۱) موروثی شدن حکومت، درحالی که مطابق روش خلفای راشدین این مردم بودند که خلیفه را برمی گزیدند. مبنای تعیین خلیفه شایسته سالاری بود. هر زمان چه از طریق شورا و چه انتخاب عمومی کسی را که شایسته یا مناسب تر می دیدند برمی گزیدند. به جز عمر که توسط ابوبکر انتخاب شد، خود ابوبکر توسط بخشی از مردم برگزیده شد و عثمان توسط شورایی مرکب از نخبگان یا خبرگان قوم. علی(ع) نیز با اجماع و اصرار مردم به خلافت دست یافت. اما معاویه پسر خود را که هیچ گونه شایستگی یا برجستگی نداشت به جانشینی خود برگزید.

۲) بیعت و اطاعت اجباری دومین روش انحرافی بود که توسط یزید باب شد. طبق روال عمل شده در گذشته بیعت با حاکم اجباری نبود. کسانی بودند که با حکومت موافق نبودند اما کسی حق نداشت متعرض آنان شود، یا آنان را از حقوق اجتماعی محروم کند.

یزید پس از مرگ پدرش، نامه یی به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نوشت و از او خواست برای خلافت وی از مردم مدینه به خصوص حسین(ع) بن علی و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد و اگر از این کار سر باز زدند سرشان را از تن جدا کرده برای وی بفرستد.

ولید گرچه پسرعموی یزید بود اما چون او هتاک و قدرت طلب نبود. او از اینکه دستش به خون حسین(ع) بن علی آلوده شود ابا داشت. او در واقع فرمانداری بود که از زمان معاویه مانده بود. معاویه می دانست به مصلحتش نیست که با خاندان علی(ع) درافتد. گماردن چنین فرمانداری میانه رو در مدینه از همین سیاست نشات می گرفت.

اما در کنار چنین فرمانداری افرادی نیز بودند کاملاً خشونت گرا و تندرو که با علی و یاران و فرزندانش دشمنی دیرینه داشتند. مروان بن حکم که خود و پدرش از تبعیدی های زمان پیامبر بودند و همواره درصدد توطئه و فتنه گری بودند در دوره عثمان اعاده حیثیت شده و در حاکمیت راه نفوذی پیدا کردند. ولید برای تصمیم گیری از مروان مشورت خواست. مروان گفت حسین(ع) را احضار کن او بیعت نمی کند و تو سرش را از تن جدا کن. اما ولید آرزو کرد به چنین جایگاهی نرسد. این مکالمات تاریخی نشان می دهد حاکمیت یزید سیستمی یکپارچه و یکدست نیست. عده یی تندرو و میانه رو در آن هستند. این شکاف در طول برخورد با امام حسین(ع) شفاف تر شده و همچنان به چشم می خورد. اما تندروها با اعمال خشونت و برخورد شدیدتر می کوشند بر اوضاع مسلط شوند.

● شیوه برخورد امام حسین(ع)، اپوزیسیون قانونمدار و هوشیار

زمانی که مامور ولید، امام و عبدالله را به دارالاماره احضار کرد، هر دو در مسجد بودند. هنوز خبر مرگ معاویه پخش نشده بود. امام حسین(ع) به فرستاده والی گفت تو برو من خود می آیم. این دو معترض خلافت با یکدیگر گمانه زنی کردند. به این نتیجه رسیدند که معاویه مرده و ماجرای احضار به این مساله مربوط است.

امام حسین(ع) چه باید می کرد؟ شم سیاسی می گفت فتنه یی در کار است. این احضار بی جهت نیست. اگر معاویه مرده باشد ممکن است بخواهند برای دیگری مثل یزید بیعت بگیرند. یا دست به دستگیری وسیعی بزنند تا بر اوضاع مسلط شوند. طبیعی است آنها که در قدرتند به این سادگی حاکمیت را از دست نمی دهند.

می توان به احضار والی حکومت اعتنایی نکرد و به دارالاماره نرفت و برای مقابله با آنان آماده شد. عبدالله بن زبیر به این روش متوسل شد. نزد ولید نرفت و فردای آن روز شبانه از مدینه گریخت و از بیراهه به سمت مکه رفت. ولید متوجه فرار او شد و تعدادی مامور فرستاد او را دستگیر کنند و بازگردانند اما ماموران او را نیافتند.

روش دوم این بود که خوش بینانه به سراغ ولید می رفت تا در آنجا متوجه شود چه اتفاقی افتاده است و از او چه می خواهند.

اما امام حسین(ع) هیچ کدام از این روش ها را انتخاب نکرد. او در ۲۰ سال گذشته که معاویه حاکم بود بنا به عهدنامه معاویه با امام حسن در پی نفی و براندازی حکومت نبود. فعالیت های علنی و آشکار داشت و در برخی موارد نیز با حاکمیت درگیری و اختلاف پیدا می کرد اما موجودیت آن را ندیده نگرفت. آن روز نیز که مامور حکومت او را به منزل ولید فرماندار مدینه فراخوانده بود امام از آن خط مشی عدول نکرد. در عین حال هوشیاری خود را حفظ کرد. امام حسین(ع) ۳۰ تن از یارانش را مسلح به شمشیر با خود همراه کرد و به آنها گفت نزدیک محل مذاکره آماده باش باشند، چنانچه صدایی از درون برخاست آنها به داخل عمارت هجوم بیاورند و مانع کشته شدن ایشان شوند.

● مذاکرات و بیعت اجباری

در داخل عمارت علاوه بر ولید بن عتبه مروان بن حکم نیز به عنوان مشاور وی حضور داشتند. ولید به امام حسین(ع) ماجرای مردن معاویه و جانشینی یزید و لزوم بیعت کردن با وی را اعلام کرد. امام حسین(ع) به او گفت بیعت پنهانی که شما را راضی نمی کند. فردا که شما مردم را برای بیعت فرامی خوانید من نیز موضعم را اعلام می کنم. روش جاری همین بود که امام حسین(ع) می گفت. روزی که عثمان کشته شد و مردم به خانه علی(ع) هجوم آوردند تا با او برای خلافت بیعت کنند، ایشان به مردم همین جمله را گفت که بیعت باید آشکار و در حضور مردم باشد، در پنهان و اندرون خانه بیعت مقبول نیست.

ولید که باطناً نمی خواست مقابل امام بایستد به این مساله راضی شد. اما مروان به او توصیه کرد اگر مرغ از قفس بپرد دیگر دست تو به او نخواهد رسید. همین جا او را وادار کن بیعت کند وگرنه سرش از تن جدا کن. اما ولید زیربار نرفت و از این کار تبری جست.

امام حسین(ع) بیرون رفت و فردای آن روز مروان را در کوچه و بازار دید. مروان او را نصیحت کرد که با یزید بیعت کند. حسین(ع) در اینجا موضع خود را علنی اعلام کرد. گفت هرگز با شخصی چون یزید بیعت نمی کنم و اگر چنین کنم یعنی باید فاتحه اسلام را خواند. چند ساعت بعد امام حسین(ع) و تعدادی از یاران و اعضای خانواده اش از مدینه بیرون آمده و به سمت مکه به راه افتادند.

منابع؛

۱- سیدبن طاووس، لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، نشر بخشایش، چاپ پنجم ۱۳۷۸

۲- عباس قمی، نفس المهموم، در کربلا چه گذشت، ترجمه محمدباقر کمره یی، انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۸۱

۳- سحاب ابوالقاسم، زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) سیدالشهداء، سحاب کتاب، چاپ دوم ۱۳۵۸