چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
برنامه ریزی یک چالش مهم در زندگی هر انسان

طی هفت هشت سال گذشته، کار در دنیای نرمافزار و برنامهنویسی برای زندگی شخصی من بسیار الهامبخش و آموزنده بوده است و مرتبا در طول زندگی روزمره با شرایطی روبرو شدهام که متدها و شیوههای تجزیه و تحلیل مهندسی به طرز عجیبی در گرهگشایی از مشکلات زندگی عادی نیز به کارم آمده است. یکی از این درسهای آموزنده و بسیار مهم، مساله پیچیده و بغرنج "برنامهریزی در زندگی" است. به راستی این یک معضل کلیدی در زندگی اغلب ایرانیهاست که شاید ریشههای فرهنگی و اجتماعی عمیقی دارد. کسی را نمیخواهم نصیحت کنم. این را از صمیم قلب میگویم. ما ایرانیها واقعا با مفهوم برنامهریزی مشکل داریم و من این واقعیت را نه فقط در اطرافیانم، بلکه در خودم هم به وضوح مشاهده میکنم. ما همیشه از برنامهریزی فراری هستیم. رک بگویم، بیزاریم. میخواهیم خودمان را گول بزنیم و فکر کنیم مشکلات و مسائل خود به خود حل میشود. کی و چگونه؟ کسی نمیداند. امید اصلی ما به مرور زمان است. امیدواریم که گذشت زمان مسائل را خود به خود حل کند. یک باور قلبی و پنهان به "روغن کاری شدن چرخهای زندگی در اثر مرور زمان" داریم. در مقابل حوادث زندگی تسلیم هستیم و ترجیح میدهیم که به جای اینکه پیشاپیش، خودمان اتفاقاتی را رقم بزنیم و از قبل برایشان نقشه بکشیم، صبر کنیم تا گذشت زمان چیزهایی را رقم بزند تا شاید تیر و تخته به هم چفت و جور شود و وضعیت خودمان، زندگیمان و محیط پیرامونمان روشن شود. بدبختانه این یک سراب است. هیچ وقت چنین نخواهد شد.
در تجزیه و تحلیل ماهیت این معضل به نکته جالبی رسیدم که با خودم گفتم خالی از لطف نیست آن را با دوستانم در میان بگذارم. یکی از مشکلات کلیدی و اساسی ما در مواجه با مساله برنامهریزی این است که همواره در کش و قوس اولویت دادن به یکی از سه موضوع زیر هستیم و در تصمیمگیری برای اینکه بالاخره اولویت با کدام است درمانده میشویم:
- نگرانیهای کوتاه مدت
(مثلا: آیا فردا می توانم فلان چک بانکی را پاس کنم؟ آیا از امتحان پس فردا نمره قبولی میآورم؟ آیا میتوانم تا آخر این ماه یک خانه برای اجاره کردن پیدا کنم؟ آیا میتوانم هفته آینده در محل کارم با همکارم کنار بیایم یا میان ما دعوا خواهد شد؟)
- نگرانیهای میان مدت
(مثلا: آیا میتوانم در کنکور سال آینده دانشگاه قبول شوم؟ آیا میتوانم وضعیت شغلیام را تا پایان امسال تثبیت کنم؟ آیا شکایتم در دادگاه از فلانی به نتیجه خواهد رسید؟ آیا میتوانم در برنامه رژیم غذایی خودم موفق شوم؟)
- نگرانیهای بلند مدت
(مثلا: آیا میتوانم به بعضی از آرزوهایم برسم؟ آیا میتوانم مستقل شوم و تشکیل خانواده بدهم؟ آیا میتوانم به وضعیت شغلی مطلوب و دلخواهم دست پیدا کنم؟ آیا میتوانم از زیباییهای توریستی ایران و جهان دیدن کنم؟ آیا میتوانم هنرمند یا دانشمند بزرگی شوم؟ آیا میتوانم عشق واقعی را در زندگی شخصیام تجربه کنم؟ آیا میتوانم در جهت اصلاح جامعه خودم قدمی بردارم؟)
مشکل ما اینست که هر سه نوع نگرانی در سرتاسر زندگی همواره به صورت همزمان وجود دارند اما هرچقدر که ما در گرداب مشکلات زندگی روزمره بیشتر غرق میشویم، به همان اندازه تعادل میان این سه نگرانی در ذهن ما به هم میخورد. وقتی که در دوران کودکی و نوجوانی هستیم دغدغههای ما از نوع "نگرانیهای بلند مدت" است. وقتی به سن جوانی میرسیم نگرانیهای ما از نوع "میان مدت" هستند و در سنین بزرگسالی نگرانیهای کوتاه مدت اولین و اغلب، تنها نگرانی ما هستند. در حقیقت هرچه بزرگتر و بالغتر میشویم بیشتر افت میکنیم و از آرمانگرایی و دوراندیشی بیشتر فاصله میگیریم و خودمان را با "شعار واقع بینی" که در حقیقت اسم محترمانهای برای "پرهیز از دوراندیشی و برنامهریزی" است فریب میدهیم.
به نظر من دلیل غرق شدن ما در چنبره مشکلات روزمره همین "واقعبینی کاذب" است. هرچه بیشتر از برنامهریزی و دوراندیشی فاصله میگیریم، در گرداب نگرانیهای کوتاهمدت بیشتر و بیشتر فرو میرویم و این وضعیت تا آنجا پیش میرود که برایمان اثبات میشود که هیچ ماموریت و چاره دیگری در این جهان هستی نداریم جز اینکه فعلا بحران امروز و فردایمان را یکجوری رفع و رجوع کنیم تا ببینیم چه میشود. به این ترتیب از طلوع آفتاب صبح تا طلوع ماه شب، برای بدست آوردن یک لقمه نان سگ دو میزنیم. آرمانهایمان ناگهان فرو میریزند، آرزوهایمان رنگ میبازد و همچون فانتزیهای کودکانهای به نظر میرسند که به کار سرگرمکردن جوانان و نوجوانان میآیند...
این یک مدار بسته است. حاضرم شرط ببندم که نتیجه قطعی چنین روشی یک چیز بیشتر نیست: چشم به هم بزنیم میبینیم پیر شدهایم و دیگر فرصت دیگری برای زیستن و پرداختن به آرزوهایمان باقی نمانده است.
اما آرمانها و آرزوهای کلی ما در زندگی غلط نیستند. اغلب آنها در پاکترین سنین و لحظات دوران نوجوانی و جوانی شکل گرفتهاند. آنچه که غلط است روش ما در اولویت دادن به نگرانیهایمان است. خیلی زود فریب نگرانیهای کوتاه مدت را میخوریم و اسیر آنها میشویم.
کلید این معما چیست؟ نظر شخصی من اینست که اصولا منشا پیدایش این بدبختیهای کوتاه مدت و رومزه همین بیتوجهی به دور اندیشی، برنامهریزی و عدم ایجاد توازن میان نگرانیهای کوتاه مدت، بلند مدت و میان مدت است. به همین دلیل است که از یک چاله در میآییم و درون چاله دیگری میافتیم. مرتبا عوامل بیرونی را بهانه ناکامیهایمان معرفی میکنیم. تقصیرها را به گردن خانواده، همکاران، جامعه و دولت میاندازیم و فراموش میکنیم که دشمن اصلی و شماره یک ما کسی نیست جز بیبرنامگی، بیفکری، کارهای هردمبیل و اقدامات حساب نشده. من خودم را به خاطر کوتهبینیهایم سرزنش میکنم. شما هم خود دانید!
http://behrooznp.com/weblog/
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست