یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا

تأمّلی بر مفهوم اجتماعی


تأمّلی بر مفهوم اجتماعی

از این بررسی این نکته آشکار می شود که جایگاه و خاستگاه مفهوم اجتماعی در ذهنیّت جامعه شناختی Sociological Subjectivity جای گرفته است این رویکرد به اقتضای منزلت مستتر ایده و معنا در اندیشۀ شناختی جامعه به مثابه شکل عینی و انضمامی زندگی جمعی , گویای فهم و اولویت ذهن جامعه در مقام کنکاش عمقی, درونی آن است

▪ اندیشۀ دورکیم

موضوع مرکزی اندیشۀ دورکیم یعنی مناسبات افراد با اجتماع ، رهیافت درونی مقصد این نوشته را بنا می نهد .

افراد در این نگرش حامل " هستی فردی " و اجتماع ، حامل " هستی اجتماعی " می باشد . از همین منظر هستی اجتماعی به واسطۀ نوعی مضمون - ساخت نضج یافته است .

مضمون ( محتوا ) در این پیکرۀ معنایی واجد مفهوم " وجدان یا اجماع جمعی " ( ناظر بر وحدت انسجام یافتۀ اجتماعی ) و ساخت ( فرم ) گویای توضیح نظم " همانند - متمایز " ( مکانیکی - ارگانیکی ) است .

در این بیان ، دورکیم " وجدان یا روح جمعی " را بر پایۀ مجموعه پارامترهای فرهنگی به تقسیم : فرمانها ، ممنوعیّات ، ارزشها و مقدّسات به مثابه عامل پیوند در اجتماع معرّفی می نماید .

او سپس به بیان صفت های دیالکتیکی " فرد - جامعه " در این منظومه می پردازد که دستگیری خاصّی از بیان " جامعه " و خاصّه " اجتماعی " نمی کند و بیشتر به انشاء و تطبیق دو رویکرد متفاوت در مناسبات اجتماعی برآمده است ، آنهم در جایگاه تبیین نقش فرد در هنگامۀ جامعه .

فلذا علاوه براین توضیح خاص و هماهنگ ، نوع انگارۀ مسلّط بر تاریخ اندیشۀ دورکیم و معاصرانش ، بازنمای نوعی کل گرایی در تمامی سطوح تبیین مقام نظری مفهوم جامعه و متعاقباً مقسومات اجتماعی است . این پارادایم ، معرّف اصل تقدّم " نوع اجتماعی " بر " نمود فردی " است که لزوم نگرش و التزام ساخت گرا را دراین اندیشه متذکّر می شود .

بر همین منوال ، بازتعریف کل از منظر اجزا برای مفهوم اکتسابی و عارضی " اجتماع " در تقابل محوری اندیشۀ دورکیم ( فرد - جامعه ) بر مبنای " تعریف خاص " ِ اجزای یک کل که منعکس کنندۀ مفهوم آن کل است ، با دو مؤلّفۀ بنیادی مأخوذ از " مضمون - ساخت " مذکور یعنی " تعامل " و " توافق " در بیان تحلیلی ِ مقصد نوشتار ملحوظ می شود . " تعامل " ناظر بر ساخت و " توافق " ناظر بر مضمون می باشد .

این همه امّا ، تلاش نظری - مفهومی کلان در باب انشاء منظر " اجتماع " در ملاحظات خاصّ انتزاعی است که وظیفۀ انضمامی اش بر عهدۀ " جامعه " به مثابه واقعیّت عینی ، نمود مستقیم و مستمر می یابد .

نکتۀ آخر در این بخش ، اشاره به اولویت بندی " تعامل - توافق " به مثابه مضمون - ساخت مرکزی و مغزی مفهوم اجتماع و اجتماعی است . همچنان که دورکیم در تقسیم بندی نخست در مضمون - ساخت پیشین ، تمرکز مطالعاتی و توجّه نگرشی خود را بر " وجدان جمعی " نهاد ، اکنون نیز این مداقه را روانۀ ضلع " محتوایی " تحلیل نهایی یعنی اصل " توافق "ِ مستحصَل ساخته و نتیجۀ واپسین اجتماع را همچنان که باورنهفته در" مرام کارکرد گرایانه "

( Functional manner ) تبیین می کند ، در" وفاق " جستجوگر است .

حجم ادبیّاتی - لفظی متراکم در نوشتار پیشگامان کلاسیک جامعه شناسی که حاوی رویکرد ارگانیستی ، کل گرا ، تکاملی ، تاریخی ، پوزیتیویستی ، اثباتی و تجربی است وبه نوعی سوسیالیستی و حامی حقوق جمع می نماید ، این استنباط را به استدلال می رساند .

▪ اندیشۀ وبر

وبر به اعتبار مداقه در مفهوم " ذهنیّت " در تفکّر، تحلیل و تبیین جامعه شناختی ، پیرو اصول شناختی - روشی " تفهّم " ، منظر و مطمح اندیشه اش را بر " معنای ذهنی " استوار می سازد . بر همین منوال جستجوی همارۀ " معنا " در محصَّلات فکری او قطب نمای شناخت و نزدیکی پویش درون کاوانۀ تجلیّات اجتماعی است .

بر این مبنا ، بنای نظری او همانا مضمون - ساخت فلسفی " ایده - مادّه " به مثابه عناصر مغزی " ذهنیّت - عینیّت " ( Subjectivity - Objectivity ( ، پای " انگیزه - کنش " را تؤامان به تحلیل های اجتماعی می گشاید . فلذا در بیان مفهوم جامعه و اجتماعیّات ، " کنش متقابل " ( ( Interaction به مثابه " تنظیم و کنش ذهنیّات عامل بر اساس یکدیگر " ، نقش بنیادی و محوری می یابد .

وبر سپس در توضیح " کردار" به دو نوع رفتار متمایل می شود ، او رفتار انسانی را از منظر کنش میان فرد یا افراد عامل بر اساس معنای ذهنی و رفتار اجتماعی را بر پایۀ همین کنش با اضافات جهت گیری و ارتباط با دیگری یا دیگران تبیین و پرداخت می کند .

بر این اساس و به واسطۀ تطیبق این دو نوع رفتار ، معنای مأخوذ " اجتماعی " در بیان

" معنای ذهنی عامل مرتبط " به اعتبار " جهت گیری هدفمند " ، بازیابی می شود .

او در ادامه ، به واسطۀ رویکرد سنخ شناختی (Approach Typological ( ، رفتار اجتماعی را بر اساس دو فرآیند " جماعتی شدن " ( Communalization) و " جامعه ای شدن " ( Aggregation ) به تفکیک نوع پیوند ( عاطفی - عقلانی ) می پوید .

▪ اندیشۀ پارسونز - چلبی

بر اساس نظریۀ پارسونز که چلبی بر مبنای آن نظم اجتماعی را بسط و انشاء داده است ، معنای " اجتماعی " از رهیافت ادراک مجموعه مقولات مرتبط شامل " افراد " ، " تعاملات " و " ما " استحصال می شود . در این پیکره مسیر پیدایش جامعه در سطوح خرد تا کلان بر منوال فردیّت ، ادخال ، شخصیّت و تعامل تا " ما " به مثابه هویّت مستقل اجتماعی فراهم می آید .

نگرۀ بنیادی این تألیف ، بر پویش انسجام ( Integrity ) در فرآیند تشکّل و تجمّع

( Association ) در ساختار خرد - کلان حیات سیستماتیک عنصر " جامعه " ( Society ) قرار یافته است . آنچه به عنوان نظم در این بینش تجلّی می یابد ، شکل تداوم مبادله ای تمامی اجزاء دخیل با فرمت های تقارن و تجانس اِجیلی ( AGIL ) در اشکال و مقیاس خرد - میانه - کلان است . بر همین اصل ، جامعه به عنوان شبکۀ n ام از شبکه های روابط اجتماعی معرّفی می گردد .

" ما " به مثابه عنصر اصلی و نهایی تحدید مفهومی " جامعه " به اعتبار تبیین " اجتماعی " ، خود به سبب پاره ای ملاحظات رو به تجمیع و توحید ، در جایگاه " کلّ "ِ مأخوذ از تعاملات با صبغۀ اظهاری ( تعامل به مثابه هدف ) ، بیانگر اصلی مفهوم " اجتماعی " در معنای

" انگاره های منظّم و نسبتاً پایدار تعاملات " ِ بینا فردی ( در سطح خرد ) و بینا گروهی ( در سطح کلان ) می باشد .

چلبی در کتاب معروف خود ( جامعه شناسی نظم ) می نویسد :

" ... همچنان که از سطح خرد دور می شویم ، شبکه هایی با مراتب مختلف از افراد و " ما " ها ( یا گروه ها ) و تعاملات آنها مطرح می شود . " ( بیان ایجابی مفهوم " اجتماعی " )

و در جای دیگر متذکّر می شود :

" ... " ما " با از دست دادن بُعد اجتماعی خود و همزمان با از دست رفتن هویّت جمعی افراد نسبت به ما ، تبدیل به نوعی " تجمّع " ( Aggregate ) می شود . " ( بیان سلبی مفهوم

" اجتماعی " )

این " ما " همان مؤلّفه ایست که پارسونز در تفکیک حوزه های کارکردی جامعه ( در مقیاس کلان ) در قالب الگوی اِجیل ، به حوزۀ " اجتماعی " با کارکرد " انسجام " یا یگانگی

(Integration ) به طور مستقیم مربوط می داند . از آنجا که او صفت " اجتماعی " را در معنای اختصاصی در این محل به کار برده و سپس در دیگر حوزه های مدلش به سایر مقولات مرتبط تسرّی داده و همانند دیگر جامعه شناسان به استخدام می گیرد ، بخشی از اندیشۀ او در این باب دچار خلط و همپوشانی ( Overlap ) می گردد .

ـ مقایسه

دورکیم " اجتماعی " را بر " تعامل - توافق " ِ اجزاء آن ( افراد جامعه ) می نمایاند و بر "توافق" و محصول نهاییش " وفاق " به منزلۀ روح و روان جامعه ( وجدان جمعی ) تأکید می ورزد . وبر " اجتماعی " را در مجموعه کنش متقابل هدفمند و معنادار بررسی می کند و جامعه را برآمده از سلسله رخدادهای ارتباطی توسّط ذهنیّات عامل و انتقال معانی ذهنی از این رهگذر در اثر تکرار نمادین قلمداد می کند و به بازخوانی ، روانکاوی و پشت خوانی رفتار از رهیافت تفهّم به واسطۀ اضافۀ تبیین تفسیری به تبیین تعلیلی تأکید می ورزد .

سر آخر ، در اندیشۀ " پارسونز - چلبی " ، این عنصر " ما " ست که به مثابه عنصر اصلی و اساسی هویّت و هستی اجتماعی به تکرار منظّم و پایدار تعاملات بینا فردی و بینا گروهی در سطوح خرد - کلان و با صبغۀ اظهاری پدیدار می شود .

از مقایسۀ این سه برداشت نمونه از معنای " اجتماعی " در این سه دیدگاه ، این نتیجه به دست می آید که هر سه ، آن چیزی را اجتماعی می نامند که برآیند تعاملات معنوی افراد اجتماع با هم است، یعنی خوانش این مفهوم از ادبیّات موضوعی جامعه شناختی ، حاوی و حامل رویکرد ذهنی ( Subjective Approach ) به مقولۀ جامعه است .

این ذهنیّت ( Subjectivity ) در بیان دورکیم به فضای مشترک ارزشی - باوری ( فرهنگ ) در قالب کارکردی اجتماعی مسلّط ( وجدان جمعی ) ، در بیان وبر به معانی ذهنی پشت رفتار اجتماعی ( به مثابه انگیزش رفتاری ) در قالب اجرایی متقابل ( به مثابه کنش رفتاری ) و در بیان پارسونز - چلبی به تجلّی متکثّر مجموعه تعاملات اظهاری ( تعامل به مثابه هدف ) اطلاق می شود .

بازخوانی معنا گرا ، ذهنی و ایده محور مفهوم " اجتماعی " و تکیه بر قطب مضمونی - محتوایی در " مضمون - ساخت " های :

(وجدان جمعی - ساخت اجتماعی ( همانند / متمایز ) ) یا ( توافق - تعامل ) ... ( دورکیم )

(انگیزش ( معنای ذهنی ) - کنش ) .......... ( وبر )

(تعامل اظهاری - تعامل ابزاری) ............ ( پارسونز - چلبی )

▪ نتیجه

از این بررسی این نکته آشکار می شود که جایگاه و خاستگاه مفهوم " اجتماعی " در ذهنیّت جامعه شناختی ( Sociological Subjectivity ) جای گرفته است . این رویکرد به اقتضای منزلت مستتر ایده و معنا در اندیشۀ شناختی " جامعه " ( به مثابه شکل عینی و انضمامی زندگی جمعی ) ، گویای فهم و اولویت ذهن جامعه در مقام کنکاش عمقی، درونی ِ آن است .

بازتاب این همه در گرایش فلسفی - شناختی به جامعه نهفته است . از همین روست که آنچنان که در مقدّمۀ این نوشتار آمده است ، ایجاب شناخت دقیق موضوع این پژوهش به رفتار درون کاوانۀ محقّق در بررسی مضمون - ساخت متصوّر جامعه ، منوط و مبذول است . همان که در مکش عصارۀ مفهومی و درون - بافتی تؤامان " جامعه - شناخت " اجتماعی از بستر آرای این سه اندیشمند ، خود را به تجلّی " اجتماعی به مثابه معنا " در مقام " مضمون " در صور" ساخت " به انحاء فرهنگی - فضایی،ِ منضَمَم ، در بهای نوعی باور نسبت به باور ، بازگوست .

نکتۀ مهم امّا ، پیوند بطنی و دیالکتیک " درون ، بیرون " ( ذهن - عین ) به آرایش " مضمون - ساخت " در ماهیّت عناصر موجود ( انسان - جامعه ) به مثابه واحد شناختی است ، به سبب پویایی طبیعی و مستمر دیالکتیک مذکور در بطن تمامیّت واحد ( تا زمان برقراری انسان - جامعه)، حرکت به سمت رهیافت شناختی تفسیری ( معناگرا ) و یا تعلیلی ( اثباتی ) ، هر یک موجد نوعی تحیّر است ، همچنان که بیان آزاد تدقیق ترجیع " اجتماعی " این چنین رخ می نماید .

پیوست:

آرون ، ریمون . مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی ، ترجمۀ باقر پرهام ، انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ، پاییز ۱۳۸۲ . صفحات ۳۶۱ تا ۳۷۴ .

وبر ، ماکس . مفاهیم اساسی جامعه شناسی ، ترجمۀ احمد صدارتی ، نشر مرکز ، تهران ، اسفند ۱۳۸۳ . صفحات ۳۳ تا ۸۱ و ۱۰۹ تا ۱۱۴

چلبی ، مسعود . جامعه شناسی نظم ، نشر نی ، تهران ، ۱۳۸۴ . بخش اوّل ، صفحات ۱۱ تا ۵۰ .

منابع:

۱) آرون ، ریمون . مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی ، ترجمۀ باقر پرهام ، انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ، پاییز ۱۳۸۲ .

۲) وبر ، ماکس . مفاهیم اساسی جامعه شناسی ، ترجمۀ احمد صدارتی ، نشر مرکز، تهران ، ۱۳۸۳ .

۳) چلبی ، مسعود . جامعه شناسی نظم ، نشر نی ، تهران ، ۱۳۸۴