پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

از بابی گری تا بهایی گری


از بابی گری تا بهایی گری

با آغاز دعوت میرزا حسینعلی, رقابت دو برادر بر سر فرماندهی بر «بابیان» علناً آغاز و كم كم به اوج خود رسیده تا جایی كه طرفین یكدیگر را تهدید به مرگ می كردند لذا, دولت عثمانی هر دو را به دادگاه كشانید

در بخش‏های پیشین این سلسله نوشتار در موضوع فرقه‏های انحرافی، از ادّعاهای واهی «بابیّت» زمینه‏ها و اعتقادات این فرقه، و مهم‏ترین نكات انحرافی آن درباره مهدویت و ادّعای دروغین رسالت و نبوت ـ مطالبی آمده بود. علاوه بر آن، ضمن معرّفی كتاب‏شناسی نقد بابیّت، از چگونگی سوء استفاده از عنوان مقدّس «باب» سخن به میان آمد. اینك ادامه جریان بابیّت و پیدایش مسلك جدیدی به نام «بهائیت» و نقش استعمار در حمایت از آن به اجمال پی گرفته می‏شود.

۱)سوء استفاده از آموزه‏های مهدویّت

«مهدویت» اعتقادی سازنده، متكامل و امیدبخش بود كه پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به نقل فریقین ویژگی‏های آن را بیان فرمود و امّت را به انتظار آن ترغیب فرمود. در طول تاریخ مسلمانان، همواره برخی از افراد بیماردل، جاهل و هوا پرست از این آموزه‏های آموزنده، سوء استفاده كردند و با این هدف به ادّعاهای واهی پرداختند. وقتی كه علی‏محمد شیرازی در سال ۱۲۶۰ ق خود را «قائم منتظر» خواند، ظاهرا نخستین گروندگان به او را ـ عدّه‏ای از ـ شیخیان متعصّبی تشكیل می‏دادند كه بنابر آموزه‏های سیدكاظم رشتی منتظر ظهور امام بودند؛(۱) كسانی مانند ملاحسین بشرویه‏ای كه در مسجد كوفه در انتظار ظهور اعتكاف گزیده بود و چون خبر به او رسید، نزد علی محمد رفت و با او گفت و گو كرد و دعویش را پذیرفت. علی‏محمد نیز او را «باب» خواند و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورد و با درفش‏های سیاه خروج كنند!!! علی‏محمد خود نیز برای این كه به مقتضای حدیثی كه می‏گوید: امام زمان علیه‏السلام از مكّه ظهور خواهد كرد و یارانش از خراسان بیرون می‏آید، روی به حجاز نهاد، ولی در آنها دلیریِ طرح دعوی نیافت و به بوشهر بازگشت. بابیان معتقدند كه وی در مكّه «اظهار امر» كرد و به شریف مكّه و شاه ایران و امپراتور عثمانی نامه نوشت و آنها را به اطاعت خواند.

۲) انحراف در موضوع مهدویت

۲/۱) یاران مهدی موعود

سیدعلی محمدشیرازی با ادّعاهای ناروا و دروغین خود، عدّه‏ای را به گمراهی كشانید. مناظره، مباحثه و گفت و گوهای عالمان وارسته شیراز، علی‏محمد را وا داشت كه برفراز منبر و در برابر مردم، موضوع نیابت و «بابیت» خود را انكار كند، لیكن چیزی نگذشت كه ادّعاهای دیگری مانند مهدویت و ... را به میان آورد. در جریان مسایل سیاسی و جریان فرقه‏های ساختگی در اواخر سلطنت محمدشاه و پس از مرگ او در سال ۱۲۶۴، مردم ایران شاهد آشوب‏هایی كه بابیان گرداننده آنها بودند.

از آشوب‏هایی كه جمعی از مریدان سیدعلی محمد، به رهبری ملاّحسین بشرویه‏ای و ملاّمحمدعلی بارفروش، به راه انداخته‏اند، رویداد «قلعه شیخ طبرسی» در مازندران بود. در این آشوب، آنان قلعه طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن را خندق كَندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند. از سوی دیگر بر مردم ساده دل كه در پیرامون قلعه زندگی می‏كردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل و غارت ایشان می‏پرداختند، به گونه‏ای كه یكی از بابیان می‏نویسد:

«جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یكصدو سی نفر را به قتل رسانیدند. تتمّه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعا به قلعه بردند»؛(۲)

و چنین می‏پنداشتند كه یاران مهدی موعودند و به زودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب فرمانروایی می‏كنند؛ چنان كه یكی از بابیان ـ به نام حاجی میرزاجانی كاشانی ـ می‏نویسد:

«حضرت قدّوس (محمدعلی بارفروش) می‏فرمودند كه: ما هستیم سلطان به حق و عالَم در زیر نگین ما می‏باشد و كلّ سلاطین مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گردید».(۳)

در این شورش‏ها، با پیروزی قوای دولت، و كشته شدن ملاّ محمدعلی بارفروش در جمادی الثانی ۱۲۶۵ فتنه بابیان در مازندران، فروكش كرد، لیكن در زنجان شورشی به سركردگی ملامحمدعلی زنجانی پدید آمد كه در سال ۱۲۶۶ ه.ق به شكست بابیان انجامید.

۲/۲) تنبّه و روی گردانی برخی از بابیان

در جریان حمایت از علی محمد شیرازی، عدّه‏ای از سرِ صداقت خود را به آب و آتش زدند، و از انجام تكالیف كوتاهی نمی‏كردند؛ به عنوان مثال، آنان در جنگ‏های قلعه طبرسی و زنجان از مسلمانی دم زدند و نماز می‏گزاردند و از «بابیت» علی محمد جانبداری می‏كردند.(۴)

در اجتماع بدشت، سخن از نسخ شریعت اسلام رفت [!!!] و قرّهٔ العین «بدون حجاب، با آرایش و زینت» به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت كه امروز «روزی است كه قیود تقالید سابقه شكسته شد».(۵) از این رو، به اعتراف وقایع نگاران بابی، برخی از بابیان به محض این كه در «بدشت» از ادّعای مهدویّت سیدعلی محمد و تغییر احكام اسلام با خبر شدند، به شدّت از او روی گرداندند(۶) و دست از حمایت وی برداشتند. چنان كه اشاره شد، این تنبّه و روی گردانی عمومیّت نداشت و انحراف و طغیان طرفداران «باب» ادامه پیدا كرده است.

۲/۳) انگیزه‏های گروش و شورش

شورش‏هایی در قلعه طبرسی، زنجان، تهران، تبریز و ... كه مقارن با نخستین سال‏های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بوده، رخ داد كه وفق قراین تاریخی حاكی است كه برخی از این شورش‏ها ریشه‏های اعتقادی و زمینه‏های اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد شیعی ظهور امام زمان متأثر بوده است؛ هر چند گفته می‏شود كه سردمداران آنها غالبا در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهای باب به این اقدام‏ها دست زدند. او در كتاب «بیان» فارسی، پنج استان ایران را مختصّ پیروان خود اعلام كرده و حضور كافرانِ به «بیان» را در این مناطق حرام خوانده بود.(۷)

قطع نظر از انگیزه‏های علی‏محمد در دعوی بابیت و مهدویت، از گزارش‏های مختلف نویسندگان معاصر یا قریب به او بر می‏آید كه گروهی، خاصه در شهرهای دور از مركز حكومت به این حركت ایمان آوردند و به آن گرویدند و بسیاری از آنان در عقاید خود استواری نشان دادند و به رغم جنگ‏ها و سركوبی شدیدی كه در همان وقت و پس از آن نسبت به بابیه اعمال می‏شد، مقاومت كردند.

بزرگ‏ترین انگیزه این گروش و پایداری را باید در وضع اجتماعی مردم ایران كه سالیان دراز در معرض تجاوز و چپاول حاكمان مستبد و فاسد، در فقر و نادانی روزگار می‏گذراندند، و نیز امید داشتن به یك منجی برای اصلاح امور، دید. پس شگفت نیست اگر برای رهایی از آن ستم و ریا به دامن هر كس كه با هر انگیزه‏ای به مخالفت با قدرت‏های رسمی برخیزد، چنگ می‏زنند و نیازی هم به تفحّص در چنان دعوی‏هایی نبینند.

به نظر برخی، ادامه شورش‏ها پس از قتل باب، به ویژه كوشش بابیان برای قتل ناصرالدین شاه هم مؤیّد این معنی است كه این حركت كم‏كم به نهضتی ضدّ حكومت بدل می‏شد؛ اما طرح ناموفّق قتل شاه موجب شد تا سركوب شدیدتری نسبت به بابیه اعمال گردد و بسیاری از سران آنان به قتل رسند و برخی زندانی شوند و گروهی به بغداد گریزند(۸) كه ادامه انحراف «بابیت» در شكل‏گیری فرقه‏ای جدید دیگر با نام «بهائیت» جلوه‏گر شد (كه شرح آن پس از این خواهد آمد).

۳) عاقبت ادّعاهای دروغین

در ایّامی كه علی‏محمد در مكّه بود، بر اثر فعّالیت ملاّحسین بشرویه‏ای و دیگر گروندگان، كار او شهرتی گرفت. از این رو، چون به ایران بازگشت، بی‏درنگ دستگیر شد و علما در شیراز مجلسی آراستند و او را در معرض امتحان آوردند. اعتضاد السلطنه آورده است كه وی در این مجلس صریحا نوشته‏های خود را وحی الهی، و افصح از قرآن(۹) [!!!] و دین خود را ناسخ اسلام دانست و چون نتوانست دعوی خود را اثبات كند و بلكه اطوار نابخردانه داشت، چوبش زدند و وی نیز بر سر منبر از آن دعوی توبه كرد و آن گاه همان جا بازداشت شد. مدّتی بعد به سفارش و كوشش منوچهر خان معتمد الدوله گرجی، والی اصفهان، علی‏محمد وارد این شهر شد و چند ماهی به آسودگی سپری كرد تا والی مرد. آن گاه علمای اصفهان به دربار نامه نوشتند و خواهان تنبیه علی محمد شدند. حاج میرزا آقاسی كه خود مشرب صوفیانه داشت و نمی‏خواست نسبت به این دعاوی سخت‏گیری كند، دستور داد او را به ماكو تبعید كنند؛(۱۰) اما به درخواست وزیر مختار روس، كینیاز دالگوركی ـ كه از بروز آشوب در قفقاز بیم داشت ـ علی‏محمد را به قلعه چهریق در حدود ارومیه بردند.

بر اثر كوشش‏های بابیانی چون ملاّ حسین بشرویه‏ای و ملاّمحمد علی بارفروش و سپس قرّهٔ العین، كار «باب» بالا گرفت. آن گاه علاوه بر كسانی چون ملاّعبدالخالق یزدی و ملاّعلی‏اصغر مجتهد نیشابوری و ملاّمحمدتقی هراتی و ملاّمحمدعلی زنجانی، جمع قابل توجّهی گرد آمده، آماده شورش گشتند. پس به دستور دولت، علی‏محمد را به تبریز بردند و مجلسی تشكیل دادند و علما و از جمله چند تن از علمای شیخی با او به گفت و گو پرداختند.

از گزارشی كه ناصرالدین میرزای ولیعهد در این باره به محمد شاه نوشته، پیداست كه علی‏محمد به رغم تكرار دعوی از پاسخ فرو ماند و در آخر هم خود را مسلمان و موحّد و اهل ولایت ائمّه خواند و توبه كرد و بخشایش خواست.(۱۱) اما قیام و آشوب مسلّحانه‏ای كه در خراسان، مازندران، فارس، زنجان و دیگر نقاط توسط بابیان پدید آمد، دولت مركزی را به مقابله واداشت و آنان پس از چند جنگ خونین سركوب گشتند و چند تن از سران بابیه كشته شدند و برخی به حبس افتادند. این آشوب‏ها و بیم دولت از گسترش آن سبب شد تا به دستور دولت ،علی محمد را باز از چهریق به تبریز بردند و همراه یكی از یارانش به نام محمدعلی زنوزی در ۲۷ (یا ۲۸) شعبان ۱۲۶۶ ق اعدام كردند.(۱۲) در برخی از منابع آمده است كه باب را پیش از قتل در مجلسی، نزد علما حاضر كردند و چون دعوی خود را تكرار كرد، حكم به قتلش دادند.(۱۳)

۴) وصایت و جانشینی باب

گزارش منابع بابی و بهایی نسبت به جانشینی علی محمد شیرازی «باب» یكسان نیست. میرزاجانی كاشانی(۱۴) بعد از شرح اندوه باب در كشته شدن یارانش به «نوشتجات» میرزا یحیی ـ كه همان ایام به باب رسیده بود ـ اشاره كرده و نوشته است كه باب بعد از خواندن این نامه‏ها مسرور شد و سپس وصیت نامه‏ای برای یحیی فرستاد و در آن «نصّ به وصایت و ولایت فرمود».

كنت دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه در ایران، نیز كه در آن سال‏ها در ایران بوده و جزئیات وقایع بابیان را ثبت كرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأكید كرده است كه این جانشینی، بدون سابقه و مقدّمه صورت گرفت و بابی‏ها نیز آن را پذیرفتند.(۱۵)

خواهر میرزا حسینعلی، عزّیّه خانم، نیز كه خود از بابی‏ها بود، در كتابی به نام تنبیه النائمین(۱۶) همین نظر را تأیید كرده است. در برابر، نبیل زرندی(۱۷) از یك سیّاح یاد كرده كه به دستور باب برای ادای احترام به كشته شدگان قلعه طبرسی، به مازندران و از آنجا به تهران نزد میرزا حسینعلی رفت و هنگام مراجعت،میرزا حسینعلی نامه‏ای به برادرش میرزا یحیی برای باب فرستاد، و او بی‏درنگ پاسخ داد. در این پاسخ، به میرزا یحیی توصیه شده بود كه در سایه برادر بزرگ‏تر قرار گیرد و در آن «كوچك‏ترین اشاره‏ای به مقام موهومی كه میرزا یحیی و اتباعش قایل بودند، وجود نداشت». عبدالبهاء، فرزند میرزا حسین‏علی، در مقاله شخصی سیّاح(۱۸) از زبان سیاحی موهوم گزارش داده كه گزینش یحیی به جانشینی باب، از طراحی‏های میرزا حسینعلی بوده است «كه افكار متوجّه شخص غایبی شود و به این وسیله بهاءاللّه‏ محفوظ از تعرّض ناس مانَد».

محیط طباطبایی به استناد گزارش‏های تاریخی و برخی قراین دیگر اظهار كرده كه اساسا موضوع «وصایت» برای باب مطرح نبوده و رهبری بابی‏ها بعد از او به شیخ علی ترشیزی معروف به عظیم رسید و همو بود كه بابی‏ها را به منظور اجرای نقشه قتل ناصرالدین شاه قاجار به تهران فرا خواند.(۱۹)

در هر حال، بنابر بیشتر منابع، بعد از اعدام باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی ـ كه باب او را «مَنْ یَعْدِلُ اسمه اسمَ الوحید» خطاب كرده بود ـ معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا یحیی حسینعلی زمام كارها را در دست گرفت.

میرزا حسینعلی در حدود هیجده سال، وصایت «باب» درباره میرزا یحیی را قبول داشته و از اوامر و دستورهای او به صورت ظاهر اطاعت و پیروی می‏نمود. وی، حتی در كتاب «ایقان» كه پس از مراجعت از سلیمانیه در بغداد نوشته شده است، در موارد زیادی به اشاره و كنایه از میرزا یحیی تجلیل و تمجید نموده است، ولی كم كم مخالفت خویش با میرزا یحیی را آشكار ساخت و میرزا یحیی هم او را طرد نمود.

عزّالدین رضانژاد

۱. دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص ۳۴.

۲. نقطهٔ الكاف، حاجی میرزا جانی كاشانی، ص ۱۶۲، لیدن ۱۳۲۸ ه / ۱۹۱۰ م.

۳. همان، ص ۱۶۲.

۴. ر.ك: كشف الحیل، عبدالحسین آیتی، ج ۱، ص ۱۶۳، ۱۹۵.

۵. تاریخ نبیل زرندی، ص ۲۷۱ ـ ۲۷۳.

۶. كشف الحیل، همان، ج ۱، ص ۱۳۰؛ دانشنامه‏ی جهان اسلام، ج ۱، ص ۱۸.

۷. دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۳۴.

۸. دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص ۳۵.

۹. دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص ۳۴.

۱۰. نامه حاجی میرزا آقاسی به علما در كتابخانه شماره ۱ مجلس شورای اسلامی موجود است.

۱۱. ر.ك: روضهٔ الصفای ناصری، رضا قلی هدایت: ۱۰ / ۳۱۰ ـ ۳۱۲، قم، ۱۳۳۹ ش؛ فتنه باب، اعتضاد السلطنه، به كوشش عبدالحسین نوایی، ص ۱۵، ۱۷، ۲۰ و ۲۳، تهران، ۱۳۵۱ ش. اصل توبه‏نامه كه براون آن را چاپ كرده، در كتابخانه شماره ۱ مجلس شورای اسلامی موجود است. ر.ك: سه مقاله، عبدالحسین نوایی، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲.

۱۲. فتنه باب، همان، ص ۳۳ ـ ۷۳؛ روضهٔ الصفای ناصری: ۱۰ / ۴۲۸، ۴۳۳، ۴۵۶ و ۴۵۷.

۱۳. متن فتوای علما در اعدام باب نیز در كتابخانه شماره ۱ مجلس شورای اسلامی موجود است.

۱۴. ر.ك: نقطهٔ الكاف، چاپ ادوارد براون، ص ۲۳۸، ۲۴۴.

۱۵. همان، مقدّمه براون، ص ۳.

۱۶. ص ۳ ـ ۴، ۲۸ ـ ۳۲.

۱۷. تلخیص تاریخ، ص ۴۱۹ ـ ۴۲۲.

۱۸. مقاله سیاح، ص ۶۷ ـ ۶۸.

۱۹. گوهر، سال ۶، ش ۳، ص ۱۷۸ ـ ۱۸۳؛ ش ۴، ص ۲۷۱ ـ ۲۷۷.

۲۰. لقب «بهاء» از طرف قرهٔ‏العین (زرین‏تاج دختر حاج‏ملاّصالح قزوینی) به میرزاحسینعلی داده شده است.

۲۱. ر.ك: خاتمیت پیامبر اسلام، ص ۶۷ ـ ۶۹.

۲۲. ر.ك: تاریخ جامع بهائیت، ص ۲۴ ـ ۲۵.

۲۳. همان، ص ۵۹۶.

۲۴. ر.ك: الموسوعهٔ الذهبیهٔ للعلوم الاسلامیهٔ، دكتر فاطمه محجوب: ۷ / ۵۵۴، دارالغد العربی، قاهره، مصر.

۲۵. محسن عبدالحمید، حقیقهٔ البابیهٔ و البهائیهٔ، ص ۴.

۲۶. «خداوند از سیْنیْ برآمد و از سِیْعِیر برایشان تجلی كرد و از كوه پاران درخشنده شد و با هزار هزاران مقدسان ورود نمود و از دست راستش به ایشان شریعتی آتشین رسید». تورات، ص ۳۹۷، ترجمه فاضل خان همدانی، ۱۸۵۶ م، ۱۲۷۲ ه . ق، لندن.

۲۷. ر.ك: دائرهٔ‏المعارف القرن الرابع عشر (العشرین): ۲ / ۳۷۷.

۲۸. چنان كه در گزارش نماینده سیاسی انگلیس در ایران در تاریخ ۲۱ ژوئن ۱۸۵۰ م آمده است. ر.ك انشعاب بهائیت، ص ۴۵.

۲۹. ر.ك: انشعاب در بهائیت، ص ۱۶۹.

۳۰. وی آورده است: «هذا یوم فیه فازالكلیم بانوار القدیم، و شرب زلال الوصال من هذا القدح الذی به سجرت البحور. قل تاللّه‏ الحق انّ الطور یطوف حول مطلع الظهور، و الروح ینادی من فی الملكوت، هلموا و تعالوا یا ابناء الغرور، هذا یوم فیه سرع، كرم اللّه‏ شوقاً للقائه و صاح الصهیون قد اتی الوعد، و ظهر ما هو المكتوب فی الواح اللّه‏ المتعالی العزیز المحبوب». الاقدس، ص ۱۱۸.

۳۱. ر.ك: مفاوضات عبدالبهاء.

۳۲. انشعاب در بهائیت، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱، به نقل از: قرن بدیع: ۴ / ۱۶۲.

۳۳. شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۱، ص ۳۱۸.

۳۴. تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۵۹۳.

۳۵. همین جریان را عباس افندی (عبدالبهاء) در مقاله «سیاح» آورده است. و نیز ر.ك: نامه‏ای از سن پالو، ص ۳۰۶، امان اللّه‏ شفا، دارالكتب الاسلامیهٔ.

۳۶. تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۱۱ ـ ۶۱۲، ۶۱۷ ـ ۶۱۸؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۲، ص ۴۸.

۳۷. ر.ك: قرن بدیع: ۲ / ۱۵.

۳۸. انشعاب در بهائیت، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۲، به نقل از: نامه‏ای از سن پالو، ص ۳۰۶.

۳۹. انشعاب در بهائیت، ص ۱۱۵؛ آثار قلم اعلی، حسینعلی بن میرزا بزرگ نوری، ج ۱، ص ۷۶؛ قرن بدیع، ج ۲، ص ۴۹.

۴۰. قرن بدیع: ۲/۸۶.

۴۱. مجموعه الواح مباركه، ص ۱۵۹.

۴۲. دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۷۳۵.

۴۳. Arnold barrows kemball.

۴۴. قرن بدیع، ج ۲، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۶.

۴۵. كشف الحیل، آیتی، ج ۱، ص ۳۸۰ ـ ۳۸۱.

۴۶. ر.ك: حقیقهٔ‏البابیهٔ والبهائیهٔ، محسن عبدالحمید، ص ۱۹۴؛ به نقل از؛ نبذهٔ من اشراقات بهاءاللّه‏، ص ۱۵۶.

۴۷. همان، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۶.

۴۸. این متن تلگرام را شوقی افندی، در قرن بدیع: ۳/۲۹۷ پذیرفته است.

۴۹. ر.ك: قرن بدیع، ۱/۳۹۹؛ نامه‏ای از سن پالو، ص ۱۷ ـ ۳؛ خاطرات صبحی، ص ۹۴.

۵۰. متن عربی دعا چنین است: «اللهم أیّد الامپراطور و الاعظم جورج الخامس [ملك] انكلترا بتوفیقاتك الرحمانیهٔ و ادم ظلّها الظّلیل علی هذه الاقلیم الجلیل بعونك و صونك و حمایتك، انّك انت المقتدر المتعالی العزیز الحكیم».نامه‏ای از سن پالو، ص ۱۸.

۵۱. ر.ك: سخنرانی‏های عبدالبهاء، جلد اول.

۵۲. خطابات عبدالبهاء: ۱/۳۳.

۵۳. انشعاب در بهائیت، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ به نقل از پرس دالگوركی یا تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهایی، ص ۷۶.

۵۴. ر.ك: خبرنامه فرهنگی ـ اجتماعی، شماره ۱۰۶، ص ۲۸ و نیز شماره ۱۰۸، ص ۴۴ ـ ۴۵.

۵۵. همان، شماره ۱۳۳، ص ۱۰ ـ ۱۱.

۵۶. ر.ك: رویدادها و تحلیل، شماره ۱۰۴ و ۱۰۵، صص ۲۷ ـ ۲۸.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.