دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
دل نگران استقلالم

همه چیز از یک بیخوابی ساده شروع شد. اصولاً بیخوابی مبنای خیلی از اتفاقات بوده است؛ چقدر قصه و از آن بیشتر، چقدر واقعیت. «آفتاب حکیم» یکی از آن خانمهای معمولی بود. او ۵۵ سال، شب میخوابید و صبح بیهیچ اتفاقی بیدار میشد. یکی از شبهای نیمقرن و ۵ سال پس از تولدش بود که دیگر خواب به چشمهایش نیامد. به او چه توصیهای باید میکردند؟ از این خانمهای شهرنشین بود، فوری نشانی مطب یک روانپزشک و قرص و قرص و قرص، بلکه خوابش ببرد. این نسخه اما به کار آفتاب خانم نمیآمد. پس بیخوابی چشمهایش را به بازی گرفت. رنگ سبز، چمن؛ چشمهای آفتاب خانم و زمین فوتبال!
بیخوابیهای شبانه آفتاب خانم اما بیدلیل آغاز نشد. ماجرا سر یک جابجایی ساده بود؛ به ظاهر ساده، البته. همه آن هایی که از ده به شهر اسباب میکشند، میدانند چه مکافاتی دارد این جابهجایی... سر خط قصه اینکه آفتاب خانم تا ۵۵ سالگی در روستای «مارگون» زندگی میکرد. نشانهاش روی نقشه میشود جایی در کهگیلویه و بویراحمد، یک زندگی آرام و بیتنش روستایی. روزها احتمالاً در کوه و دشت و دره میگذشت و شبها هم بعد آن شبچرههای طولانی، آنقدر خسته میشد که لازم نباشد ستارهها را بشمارد.
به هر دلیل که چندان به قصه ما ربطی ندارد، خانواده آفتاب خانم به دهدشت مهاجرت کردند. سال، سال ۱۳۷۱ بود و آفتاب خانم ۵۵ ساله.
این بود که زندگی بانوی قصه ما شکل دیگری شد. او از هکتارها دشت سبز دور شد و زل زد به تلویزیون ۲۴ اینچ. خیلیها البته زندگیشان محدود است در همین فضا و شما میدانید صبح تا شام چه میبینند! اما ظاهراً انتظار آفتاب خانم بیشتر از این حرفها بود که به سریال نمایشیها و غیرههای تلویزیون محدود شود.
بگذریم... اوایل فقط اخبار میدید، تا اینکه شبی از شبهای طولانی بیخوابی، مستطیل اعجابانگیز و ۲۲ بازیکن سرگردان در زمین سبز را کشف کرد. حالا در سبزی زمین مسابقه و شباهتش به دشتهای سبز کهگیلویه بود یا جذابیت رنگ لباس بازیکنان خارجی... ما نمیدانیم. همین قدر میدانیم که برای بانوی ۵۵ ساله انگار دریچهای باز شد برای رهایی از شر بیخوابی و دوری از دشتهای سرسبز؛ دنیای تازه با پسزمینه سبز.
● دریچهای به جهان ورزش
حالا خیلی از آن سال گذشته. ۱۵ سال کم نیست. حالا ما حداقل نیمقرن از آفتاب خانم کمسنتریم. خیلی که خودمان را دست بالا بگیریم، جای نوهاش هستیم. با این حال یادمان نیست کی برق مستطیل سبز گرفتمان؛ شاید برزیل- آمریکا، جام ۹۴، فقط شاید! این است که رویمان نمیشود از او درباره نخستین مسابقهای که دیده است، بپرسیم: «نکند فراموش کرده باشد...»!
حالا او ۷۰ ساله است و از استقلالیهای دوآتشه؛ آنقدر که سر هر برد استقلال شیرینی پخش میکند و سر هر باخت، اعصابش به هم میریزد.
آفتاب خانم البته با وجود دوآتشه بودن، بیمنطق نیست. او این روزها از وضعیت استقلال چندان راضی نیست و دلایل اصلی ضعفهای استقلال را در مربی این تیم میبیند؛ ناصر حجازی: «اگر پورحیدری یا قلعهنویی مربی بودند، تیم احتمالا نتیجه بهتری میگرفت.» این نظر اما باعث نمیشود چیزی از احترام و علاقهاش به حجازی کم شود؛ این است که سوال «معایب حجازی را در چه میبینید؟» در همهمه لهجه لری بانو و خشخش تلفن گم میشود. آفتاب خانم که حالا برای خودش کارشناس است، جای استقلال را در روز آخر لیگ برتر با مربیگری حجازی، سوم یا چهارم پیشبینی میکند: «او نمیتواند استقلال را قهرمان کند.» البته این جمله را با چنان قطعیتی میگوید که بعید میدانیم حتی «مجید جلالی» هم بتواند اینطور قاطعانه کارشناسی کند. کاش میشد جای این نوشتهها صدای او را بگذاریم با آن لهجه جذاب لری!
● حتی اگر قرمز بپوشد
گفتیم که آفتاب خانم از هواداران متعصب استقلال است. پس طبیعی است از رفتن نیکبخت واحدی به پرسپولیس خوشحال نباشد و هنوز که هنوز است افسوس رفتن او را بخورد: «نیکبخت مهره اساسی استقلال بود. استقلال نباید او را از دست میداد؛ باید او را برگردانند...» این جملهها را آفتاب خانم با حالتی عصبی میگوید. عصبانیت او را البته باید وقتی ببینید که پای تلویزیون نشسته باشد و نیکبخت برای پرسپولیس گل بزند. معادل خارجیاش میشود تحمل خودنمایی فیگو در پیراهن رئال مادرید، برای هواداران بارسلونا.
تکرار گفتههای قبل است که بگوییم آفتاب خانم واقعبینانه به قضایا نگاه میکند. پس بازیکن محبوبش همچنان علیرضا نیکبخت واحدی است: «نیکبخت، بهترین بازیکن ایران است... حتی اگر قرمز بپوشد.»
● در هالهای از ابهام
با این حساب طبیعی است که اگر از این بانوی عشق فوتبال بخواهید که یک تیم ۱۱ نفره از بهترین فوتبالیستهای ایران انتخاب کند، نیکبخت حتما در آن تیم هم باشد: «نیکبخت و کریمی سپاهان بهترین بازیکنان ایرانیاند و در تیم منتخب ایران از نظر من حضورشان قطعی است...» او غیر از این دو، چند بازیکن از استقلال، دو سه تا از پرسپولیس و تعدادی هم از سپاهان میگیرد، همین.
تعجبی هم ندارد. بهترین تیمهای لیگ از نظر او استقلال، پرسپولیس و سپاهان هستند. شما هم جای او بودید از همین سه تیم بازیکن نمیگرفتید؟!
با همین نگاه است که وقتی سوال میکنیم قهرمان لیگ برتر کدام تیم میشود؛ کمی فکر میکند و بعد: «یکی از تیمهای پرسپولیس، سپاهان یا استقلال.» این اما شرط دارد: «قهرمانی استقلال خیلی به بازی این تیم با پرسپولیس بستگی دارد؛ اگر پرسپولیس را برد، احتمال قهرمانی زیاد است.» دوباره اما واقعبینی، استقلالیها را از جام دور میکند: «پرسپولیس اگر همینطور ادامه دهد، استقلال شانس زیادی ندارد؛ دفاع تیم مشکل دارد.» اینجاست که صدایش اندوهناک میشود: «کاش نصرتی را برای دفاع خریده بودند...»
حرفهای آفتاب خانم اما به گوش هیچ کس نمیرسد و قهرمانی استقلال همچنان در هالهای از ابهام میماند...
● خیابانی گزارش نکند
قصه قهرمانی استقلال از نگاه آفتاب خانم شرط و شروط دیگر هم دارد. شرایط نرمال آماری در اینجا به این معنا است: «جواد خیابانی بازی را گزارش نکند...» با این توضیح که: «تجربه سالهای سال من نشان میدهد هر بار جواد خیابانی بازی استقلال را گزارش کرده، یا مساوی کردیم یا باختیم!» با این همه او جواد خیابانی را دوست دارد. آبیها خوبند حتی اگر...! گویا او هم استقلالی است. شما میدانید، نمیشود با این هوادار عجیب فوتبال از گزارشگرها حرف زد و از عادل فردوسیپور چیزی نپرسید. این است که گپ و گفت به برنامه نود میرسد و مجری محبوبش: «فردوسیپور بچه خوبی است. با اینکه به نظر استقلالی میرسد اما به حق قضاوت میکند.»
استقلالی بودن عادل انگار یکی از معدود اشتباهات آفتاب خانم است، شاید هم فردوسیپور کارش را خوب بلد است! آن ها که عادل را میشناسند، میگویند او قرمز است؛ قرمز دوآتشه! با این حال مهم نیست. مهم این است که بلد است بازیهای ملی را خوب گزارش کند. همین هم میتواند بهانهای باشد تا آفتاب خانم کمی هم درباره بازیهای تیم ملی صحبت کند. آخر میدانید که او هیچ مسابقهای را از دست نمیدهد.
او با همان صراحتی که از یک لر اصیل انتظار داریم، خیلیها را نقد میکند. شمشیر داموکلس آفتاب، اول از همه به «امیر قلعهنویی» اصابت میکند: «قلعهنویی در جام ملتها خوب نبود. انتظار بیشتری از او داشتیم...» چرایی این را هم در تعویضهای اشتباه ببینید و البته چیز مهم تری هم هست: «بچهها بد بازی کردند، در زمین هماهنگی نداشتند. همه میخواستند خودشان گل بزنند...»
در کنار انتقادات، او اما پیشنهادات سازنده هم دارد. این البته از آن اصطلاحات ورزشی بود؛ «پیشنهادات سازنده» را میگوییم. حالا فکر میکنید او کدام مربی را پیشنهاد میدهد؟ آفتاب خانم فوتبال جاندار آمریکای جنوبی را دوست دارد؛ این است که پیشنهادش هم کسی است از آن سرزمین گرم: «مربی تیم ملی یا باید برزیلی باشد یا آرژانتینی.»
حق هم دارد. مگر عربستانیها «کارلوس آلبرتو پریرا» را نیاوردند؟ با آن تجربه قهرمانی جهانی؟ البته مربی محبوب او «خوزه مورینیو» است که این روزها به لطف ۹۰ قسمتیها، در کوچه و بازار هم معروفیت دارد!
حالا دیگر چیزی به بازیهای مقدماتی جام جهانی نمانده و آفتاب خانم از همین حالا نگران بازیهای تیم ملی است. بیش از همه از عربها واهمه دارد: «عربها قوی هستند، مربی خوب دارند، برنامهریزی، تماشاگر، خلاصه همه چیز دارند. حتی تعصب هم دارند.» همه این ها حرفهای زنی است که میگوید یک کلمه هم سواد ندارد و حتی اسمش را هم نمیتواند بنویسد. به قول عادل فردوسیپور: «چه میکند این جعبه صدادار!»
● قطبی خوب کار میکند
حالا که حرف کشید به مربیان، استقلالیها بد نیست بدانند او افشین قطبی را میپسندد. حالا تا دوستان استقلالی دوباره بهانهجویی نکردهاند، دلایل خانم حکیم: «قطبی خوب کار میکند...» همین. احتمالاً کسی به این نظر خرده نمیگیرد که پرسپولیس فعلاً خوب نتیجه گرفته است. آخر قصه را هم که کارشناسان دانند!
در مورد «علی دایی» هم گفتههایش آنقدر واضح و پرشور است که جملههای لریاش، ترجمه نخواهد: «هیچ کس به اندازه او برای تیم ملی زحمت نکشید و گل نزد؛ بازیکن ارزشمندی بود. باید بازی میکرد.»
از بازیهای داخلی بگذریم. اصلا مگر بازیهای خارجی و جذابیت زمینهای بینقصشان نبود که آفتاب خانم را گرفتار فوتبال کرد؟ پس سوال، چندان بیربط نیست: «طرفدار کدام تیم خارجی هستید؟» تا پاسخ دهد: «برزیل و کمی هم انگلیس.»
تیم باشگاهی هم... نه! این واقعاً باب میل ما نبود: «من رئال را دوست دارم...»! در مورد تیم محبوب ما هم: «بارسلون خوب است. یعنی گاهی خوب است و گاهی بد. رونالدینیو اما شاهکار است!»
حکایت رونالدینیو برای آفتاب خانم، مثل نیکبخت با پیراهن پرسپولیس است: «بهترین بازیکن رونالدینیو است... و البته زیدان! زیدان مسلمان.» او اما هیچوقت دلش نخواسته جای این دو مهاجم باشد. او دفاع را دوست دارد، دفاع از دروازه. این است که بلند بلند میخندد و میگوید اگر بازیکن فوتبال بود، بدون شک دروازهبان میشد. دروازهبان مورد علاقهاش هم: «اولیورکان» و بهترین دروازهبان داخلی: «دروازهبان استقلال، دروازهبان پرسپولیس...»
پس تعجب نکنید اگر آرزو کند «هیگوئیتا» دروازهبان سابق کلمبیا، دروازهبان تیم ملی باشد. خیلیها دفع توپ او را یادشان هست؛ در تیتراژ دنیای فوتبال یا ورزش و مردم یا دریچهای به جهان ورزش یا در قلمرو ورزش یا...! ما که خاطرمان نیست کدام برنامه بود. اما همین آفتاب خانم همیشه در خاطرش میماند که میگفت: «کاش او دروازهبان تیم ایران بود!»
با همه این شرح و تفصیلها، باز آفتاب تا به حال هیچ مسابقهای را از نزدیک ندیده است. سوال که میکنیم چنان با قهقهه پاسخ میدهد که انگار دور از ذهنترین اتفاق است که یک روز از نزدیک یک مسابقه را تماشا کند. با این همه، میگوید اگر میتوانست بازیهای تیمهای استقلال تهران و استقلال اهواز را تماشا میکرد. حالا چرا استقلال اهواز؟ ما نمیدانیم، شاید چون استقلال است! ما البته آرزو نمیکنیم پای او به ورزشگاه باز شود. کسی چه میداند؟ شاید دیدن فوتبال توی آن مربع کوچک جذابتر از دیدن آن از نزدیک باشد؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که دورادور زیباترند؛ مثل آواز دهل!
نگار حسینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست