شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

قاضی صاعد ابوالعلاء, صاعد بن محمد ماه نشابور


قاضی صاعد ابوالعلاء, صاعد بن محمد ماه نشابور

شرح حال و مرام قاضی صاعد

● شرح حال و مرام قاضی صاعد:

ابولعلاء صاعد بن محمد بن احمد بن عبیدالله، ملقب به «عماد الاسلام»، در کتاب‌های تاریخی از او به عنوان «قاضی صاعد» یاد شده است. وی در استواء*، از توابع پیرامون نیشابور، دیده به جهان گشود، از این رو در پاره‌ای منابع، شرح حال او را در ذیل استوایی آورده‌اند.

به روایت خطیب بغدادی، دانش فقه و حدیث را از عبدالله بن محمد بن علی بن زیاد و اسماعیل بن نجید نیشابوری و بشر بن احمد اسفراینی آموخت. در جوانی به عراق رفت و در کوفه از علی بن عبدالرحمن بکایی حدیث شنید. آن‌گاه به نیشابور بازگشت و قضای آن شهر را در دست گرفت[۱] . ابن ابی الوفاء می‌نویسد که وی افزون بر فقه و حدیث در ادب نیز تبحر داشت و در این رشته، جانشین ابوبکر محمد عباسی خوارزمی بوده است. همو می‌افزاید که صاعد، فقه را نزد ابونصر بن سهل قاضی -جد ابوبکر محمد عباسی- فرا گرفته است.

قاضی صاعد، چهره‌ای زیبا داشت و بدین سبب نیشابوریان لقب (ماه نیشابور) به او داده بودند. وی در زمانی که قضاوت شهر نیشابور را بر عهده داشت، در همه‌ی امور سیاسی آن شهر و حتی برخی دیگر از شهرهای خراسان دخالت می‌کرد. قاضی صاعد چند بار حج گزارد و طی این سفرها در بغداد توقف می‌کرد. یک بار در ۳۷۵ ق./۹۸۵م.، در بازگشت از حج به بغداد رفت و با الطافات ـ خلیفه‎ی عباسی ـ دیدار کرد. خلیفه، او را به سبب این که مانع نهادن صندوق بر مزار هارون الرشید شده بود سرزنش کرد. قاضی صاعد، با هوشیاری پاسخ داد که من مفتی شهرم و هرچه را مصلحت بدانم انجام می‌دهم. من می‌دانستم که این کار موجب شورش دامنه‌دار شیعیان خواهد شد و به دنبال آن، صندوق نیز برجای نخواهد ماند. خلیفه پاسخ او را پسندید و روش او را ستود [۲].

● اقتدار ابوالعلاء صاعد بن محمد:

دوران قضاوت صاعد در نیشابور به درازا کشید. وی یک بار از این مقام برکنار شد و استادش - ابوالهنیم عقبه بن خیثمه - جای او را گرفت، اما بار دیگر مقام خود را بازیافت و تا پایان عمر، هم‌چنان در آن منصب باقی بود. قاضی صاعد، بیش از ۴۰ سال، پیشوای حنفیان نیشابور بود و در بیش‌تر این دوران قاضی‌القضات آن شهر. او در دوران محمود غزنوی، در خراسان اقتدار بسیار داشت و آوازه‌ی دانش وی در اغلب سرزمین‌های اسلامی پیچیده بود. سلطان محمود، برای مدتی آموزش شاهزادگان جوان ـ مسعود و محمد غزنوی را بر عهده او گذاشت. [۳]

● مخالفت قاضی صاعد با کرامیان و صوفیان:

قاضی، در دوران ریاست نیشابور، از یک سو با کرامیان و رهبر آنان - ابوبکر محمد بن اسحاق بن محمد شاد -، و از سوی دیگر به همدستی کرامیان، با صوفیان و پیشوای آنان - ابو سعید ابوالخیر - کشمکش داشت .ابوبکر محمد شاد، پیش از درگیری با قاضی صاعد، از سوی سلطان محمود، مأمور سرکوبی باطنیان نیشابور شده بود. او مأموریت خود را با سرسختی انجام داد و گروهی از باطنیان کشته شدند و گروهی دیگر از بیم جان به خانه او پناه آوردند و به این ترتیب بر شمار پیروان او افزوده شد. هواداران ابوبکر چون قدرت را به دست گرفتند، بر مردم نیشابور، ستم بی‌اندازه کردند و کسی را یارای مخالفت با آنان نبود، چه کوچک‌ترین مخالفتی با آنان، اتهام بی‌دینی و باطنی‌گری را به دنبال داشت. به نوشته‌ی عقبی؛ قاضی صاعد، در آخرین سفر خود به بغداد از کرامیان و رهبر آنان نزد خلیفه –القادر بالله- شکوه برد و در هنگام بازگشت، نامه‌ای خطاب به سلطان محمد در رد عقاید این فرقه، از خلیفه گرفت. پس از حضور در نزد محمود، نامه‌ی خلیفه را در حضور ابوبکر محمد بن اسحاق، پیشوای کرامیان، گشود و بحث در عقاید آنان را به میان آورد. ابوبکر چون عرصه را بر خود تنگ یافت، ظاهرا عقیده‌ی خود را انکار کرد و بدین گونه از خشم سلطان در امان ماند.

● سرکوبی کرامیان به دستور سلطان محمود غزنوی:

پس از این رویداد، به فرمان سلطان محمود، کرامیان را در شهرهای مختلف قلمرو غزنویان سرکوب کردند و گروهی از آنان را به بند کشیدند. مقام قاضی صاعد نیز پس از شکستن رقیبش فزونی یافت، اما پیشوای کرامیان که پیوسته در پی انتقام‌گیری بود، سندی ساخت و به نزد محمود فرستاد، حاکی از این که قاضی صاعد به معتزلیان گرایش یافته است. به فرمان سلطان محمود، قاضی القضات غزنین - ابو منصور ناصحی - مأموریت یافت که این اتهام را بررسی کند و نتیجه را به آگاهی سلطان برساند. در محضری که قاضی صاعد و ابوبکر حاضر بودند، پیشوای کرامیان به صراحت اقرار کرد که اختلافات میان او و قاضی، نتیجه جاه‌طلبی و ریاست‌خواهی است. در این میان، امیر نصربن سبکتکین نیز که حنفی پُرشوری بود، نزد محمود شتافت و زمینه را برای برائت قاضی صاعد فراهم ساخت. قاضی از اتهاماتی که بر وی وارد شده بود، مبرا شد و با احترامی بیش از اندازه به کار خود بازگشت.

قاضی صاعد در زمان مسعود غزنوی، به سبب آن که، مدتی استاد وی بود، مقام برتری یافت. وی از موقعیت خود، نزد مسعود سود جست و برای خاندان (محمد میکالی یا حسنک وزیر) که مورد غضب سلطان محمود قرار گرفته و اموالشان مصادره شده بود، شفاعت کرد و بدین ترتیب مال غصب شده‌شان را به ایشان بازگرداند. سلطان مسعود، در شعبان ۴۲۶ ق./ ژوئن ۱۰۳۵م. که دیگر بار به نیشابور آمد، ابوعثمان اسماعیل عبدالرحمن صابونی را به جای قاضی صاعد، خطیب نیشابور کرد. این اقدام، مورد رنجش قاضی شد، اما نتوانست رأی سلطان را تغییر دهد.

سه سال پس از این واقعه، ترکان سلجوقی خراسان را به شدت تهدید کردند. سباشی - حاجب بزرگ - که در این زمان در خراسان بود، درباره‌ی رویارویی با ترکان با قاضی صاعد به مشورت نشست و پس از آن نامه‌ای به مسعود نوشت و درباره جنگ با سلجوقیان دستور خواست. او، این نامه را پیش از ارسال به امضای قاضی صاعد و دیگر بزرگان نیشابور رساند. لیکن چند ماهی پس از آن در ذیقعده ۴۲۹ق./ اوت ۱۰۳۸م، سپاهیان سلجوقی به سرداری ابراهیم نیال، به نزدیکی دروازه‌های شهر رسیدند.

● تسلیم خراسان توسط قاضی صاعد به ترکان سلجوق:

ابراهیم نیال، به مردم شهر پیام داد که آن‌جا را بدون جنگ و خونریزی تسلیم سپاهیان او کنند. بزرگان شهر، به خانه‌ی قاضی آمدند و نظر او را جویا شدند. او که شاید در این اواخر از مسعود رنجشی به دل داشت و از دیگر سو، نیروی رویارویی با ترکان تازه‌نفس سلجوقی را در مردم بی‌صلاح نیشابور نمی‌دید، آنان را به تسلیم واداشت. در نتیجه، ابراهیم نیال وارد نیشابور شد و پس از چند روز، طغرل نیز به نیشابور آمد.

قاضی، به دیدار طغرل شتافت. طغرل نیز به احترام او از تخت به پا خاست و از قاضی درخواست کرد که وی را راهنمایی کند و اندرز دهد و پس از آن نیز نصایح خود را از او دریغ نکند. با اتخاذ این سیاست، نیشابور یک بار دیگر از ویرانی و کشتار نجات یافت. سلطان مسعود در پی سلجوقیان یک بار دیگر در ربیع‌الثانی ۴۳۱ق./ دسامبر ۱۰۳۹م به نیشابور رسید. این بار قاضی صاعد به سبب کهولت سن، پسران خود را به پیشواز او به بیرون از شهر فرستاد و به هنگام اقامت مسعود در نیشابور او را دیدار کرد و اندرزها داد.

● وفات و آثار قاضی صاعد:

درگذشت قاضی صاعد به روایت پاره‌ای از منابع در ذی‌الحجه ۴۳۱ق./ اوت ۱۰۴۰م [۴] او بنا بر روایتی دیگر در ۴۳۲ ق / ۱۰۴۱ م رخ داده است. دو کتاب به قاضی صاعد نسبت داده‌اند: یکی «الاعتقاد» است که ظاهرا بر جای نمانده، لیکن ابی‌الوفاء آن را دیده است [۵] و دیگری، «مختصر صاعدی»، که از آن نیز نسخه‌ای برجای نمانده است، ولی ابوالفضل بیهقی آن را در دست داشته است. [۶]

پی‌نوشت‌ها:

استواء: کوره‌ای از نواحی نیشابور. و یاقوت گوید: معناه بلسانهم المضحاة و المشرقة، و آن مشتمل بر ۹۳ قریه است و قصبه‌ی آن خبوشان است. (ابوالقاسم بیهقی). و ابوسعد گوید: استوا ناحیه‌ایست از نواحی نیشابور، مشتمل بر نواحی و قرای بسیار و نزدیک خوجان است، لذا استوا و خوجان گویند و آن از مهم‌ترین نواحی نیشابور است و حدود آن متصل به حدود نساست و از آن گروهی از علما برخاسته‌اند. (معجم البلدان). (منبع: «لغت‌نامه»، تهران: موسسه لغت‌نامه دهخدا، ۱۳۷۷، ج۲، ص ۲۱۸۷.)

در وب‌گاه «قوچان دات نت»، به نقل از تعلیقات «اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید»، نوشته‌ی محمد بن منور (تصحیح شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، ۱۳۶۶) آمده است: پس از رفع اتهام معتزلی بودن قاضی صاعد و بر تخت نشستن مسعود غزنوی ... «در همین هنگام بود که قاضی صاعد به دفاع از حقوق از دست رفته‌ی خاندان میکالی (خاندان حسنک وزیر) پرداخت و گفت بعد از خداوند، من پرورده‌ی ایشانم و مسعود هم حرف او را پذیرفت و دستورهایی در باب رفع مزاحمت از اموال ایشان صادر کرد. این خود نمایشگر میزان حرمتی است که قاضی صاعد نزد مسعود داشته است.»

۱. تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۴۴

۲. فارسی: تاریخ نیشابور، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۱

۳. تاریخ بیهقی، ص ۱۹۸

۴. ذهبی: العبر، ج ۲، ص ۲۶۴

۵. الجواهر المضیئه، ج ۱، ص ۲۶۲

۶. تاریخ بیهقی ، ص ۱۹۸

منبع این نوشتار:

«ابوالعلاء صاعد بن محمد؛ ماه نیشابور»، وب‌گاه «دانشنامه رشد». (تاریخ مشاهده: ۱۱/۰۳/۱۳۸۸)

http://abarshahr.blogfa.com

ققنوس شرق (فرزند نیشابور)



همچنین مشاهده کنید