چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

خرس سیبری در سرزمین نفت


خرس سیبری در سرزمین نفت

احیای جایگاه روسیه در خاورمیانه

اصلاحات سیاسی گورباچف در شوروی که به پایان جنگ سرد انجامید، نظام بین المللی را دستخوش تغییر کرد، و مناسبات شوروی و آمریکا را در مناطق مختلف جهان دگرگون ساخت؛ معادلات حاکم بر خاورمیانه نیز از این تحولات تاثیر پذیرفت. شوروی که قبلاً در برقراری نوعی موازنه استراتژیک میان اعراب بویژه سوریه و اسرائیل مهمترین نقش را ایفا می کرد، پس از این تحولات در سیاست پیشین خود تجدید نظر کرد. در قالب " تفکر جدید" گورباچف، حمایت به نسبت وسیع از اعراب جای خود را به شروع برقراری ارتباط با اسرائیل و ایجاد تعادل در روابط شوروی با اعراب و اسرائیل داد. گورباچف نه تنها در اکتبر۱۹۹۱ روابط کامل دیپلماتیک با اسرائیل را از سرگرفت، بلکه برای تصویب قطعنامه جدیدی به منظور لغو قطعنامه "صهیونیسم یعنی نژادپرستی" در سازمان ملل با آمریکا همکاری کاملی انجام داد. با این اقدام امکان افزایش مهاجرت یهودیان به اسرائیل فراهم گردید. روند مهاجرت افرادی که بیشتر از متخصصان و دانشمندان اتحاد شوروی بودند، سبب نگرانی متحدان پیشین این کشور مانند عراق و سوریه شد. هرچند گورباچف این اقدام را در توجیه تقویت ارزش های حقوقی بشر معرفی می کرد، ولی همه بخوبی می دانستند که هدف اصلی او بهبود فزایده روابط با آمریکا است.

روسیه از دیر باز در صدد بوده است که در آسیا حضور فعال داشته باشد. این آرزو در عهد تزارها با ممانعت انگلستان و در زمان اتحاد شوروی با سد امنیتی ضدکمونیسم روبه رو شد. منطقه خاورمیانه نیز همواره برای حاکمان شوروی از چند جهت حائز اهمیت بود:

▪ اول، نزدیکی جغرافیایی خاورمیانه به شوروی که باعث می شد این کشور امنیت خود را در پیوند با خاورمیانه دیده و بکوشد تا محیط امنیتی مطلوب خود را در آن بوجود آورد. البته حضور و نفوذ جدی غرب در خاورمیانه با دو هدف مقابله با شوروی و تامین انرژی از منطقه، جایگاه امنیتی خاورمیانه را در استراتژی شوروی تقویت می کرد.

▪ دوم منطقه خاورمیانه یکی از مهمترین عرصه های رقابت مسکو و واشنگتن برای نفوذ بیشتر در بین بازیگران خاورمیانه بود. در این رقابت روسها غالبا از برخی از اعراب حمایت می کردند.

▪ سومین ویژگی سیاست روسها در خاورمیانه ناظر بر جنبه های شخصی و نقش و برداشت افراد به مثابه تصمیم گیرندگان است. اتحاد شوروی از سوی تعداد بسیار اندکی از رهبران طراز اول اداره می شد، لذا نقش و برداشت هریک از افرادی که در راس هرم قدرت قرار داشتند، همواره در تعیین سیاست خارجی شوروی در خاورمیانه موثر بوده است. به طور متقابل در خاورمیانه نیز عوامل متعددی وجود داشت که گرایش به شوروی را تقویت می کرد. ظهور جنبش های ضد استعماری، وجود احزاب چپ و سوسیالیست و بویژه رویارویی اعرب و اسرائیل از جمله مهمترین عوامل به شمار می آیند که زمینه حضور فعال شوروی را در کشورهایی چون عراق، سوریه و یمن فراهم ساخت.

در حال حاضر آنچه واضح است این است که روسیه حاضر به پذیرش جایگاهی در ردیف کشورهای عادی چه در منطقه و چه در سطح جهانی نیست و کماکان به دنبال آن است که با همان عقبه خود از نقشی فاخر برخوردار باشد و در ردیف کشورهای مهمی همچون امریکا قرار گیرد و طبعاً برای این کار پتانسیل های لازم را نیز دارد، به گونه ای که زیرساخت های علمی، توانمندی نظامی، عضویت در شورای امنیت، نزدیکی به اروپا و بسیاری مسائل دیگر باعث ایجاد این توقع برای مقامات روسیه و حتی مردم این کشور شده است. این مقاله در تلاش است تا سیاست فدراسیون روسیه را در قبال خاورمیانه بررسی نماید. برای تحقق این هدف چند کشور مهم خاورمیانه به طور بارزتری بررسی خواهند شد.

● سیاست اتحاد شوروی در قبال خاورمیانه

اصلاحات سیاسی گورباچف در شوروی که به پایان جنگ سرد انجامید، نظام بین المللی را دستخوش تغییر کرد، و مناسبات شوروی و آمریکا را در مناطق مختلف جهان دگرگون ساخت؛ معادلات حاکم بر خاورمیانه نیز از این تحولات تاثیر پذیرفت. شوروی که قبلاً در برقراری نوعی موازنه استراتژیک میان اعراب بویژه سوریه و اسرائیل مهمترین نقش را ایفا می کرد، پس از این تحولات در سیاست پیشین خود تجدید نظر کرد. در قالب " تفکر جدید" گورباچف، حمایت به نسبت وسیع از اعراب جای خود را به شروع برقراری ارتباط با اسرائیل و ایجاد تعادل در روابط شوروی با اعراب و اسرائیل داد. گورباچف نه تنها در اکتبر۱۹۹۱ روابط کامل دیپلماتیک با اسرائیل را از سرگرفت، بلکه برای تصویب قطعنامه جدیدی به منظور لغو قطعنامه "صهیونیسم یعنی نژادپرستی" در سازمان ملل با آمریکا همکاری کاملی انجام داد. با این اقدام امکان افزایش مهاجرت یهودیان به اسرائیل فراهم گردید. روند مهاجرت افرادی که بیشتر از متخصصان و دانشمندان اتحاد شوروی بودند، سبب نگرانی متحدان پیشین این کشور مانند عراق و سوریه شد. هرچند گورباچف این اقدام را در توجیه تقویت ارزش های حقوقی بشر معرفی می کرد، ولی همه بخوبی می دانستند که هدف اصلی او بهبود فزایده روبط با آمریکا است.

میخائیل گورباچف با تاکید بر مشکلات عمومی جامعه بشری، و ضرورت کنار گذاشتن دیدگاه های ایدئولوژیک در روابط بین الملل به چند دهه رویارویی ایالات متحده و اتحاد شوروی پایان داد. او با مطرح کردن " تفکر جدید" در سیاست بین الملل، خواستار تلاش برای تامین منافع همه کشورها و متوقف کردن ستیزش های منطقه ای از جمله در خاورمیانه شد. حضور ۵۰ میلیون مسلمان در اتحاد شوروی اهمیت این منطقه را برای این کشور بسیار افزایش داده بود. در آخرین سال های نظام کمونیستی در مورد جایگاه و نقش روسیه درخاورمیانه دو برداشت کلی وجود داشت:

۱) دیدگاه گورباچف که "حداقل از حداکثر" سود را دنبال می کرد. هنگامی که گورباچف نتوانست در جنگ خلیج فارس به "حداکثر از حداکثر" سود دست یابد، این سیاست را مورد توجه قرارداده بود. این سیاست با همفکری و در واقع پیروی از آمریکا و توسعه همه جانبه روابط دو کشور ادامه یافت.

۲) دیدگاه "یوگنی پریماکف" که اعتقاد داشت اتحاد شوروی باید مشی مستقل خود را در خاورمیانه دنبال کرده و در پی آمریکا حرکت نکند.

گورباچف و سپس یلتسین در سیاست خارجی خود تکیه زیادی بر غرب و تلاش برای تغییر چهره شوروی و سپس روسیه در جهان داشتند. این سیاست در خاورمیانه شکل های مختلفی داشت که چند نمونه آن حائز اهمیت می باشند:

▪ شکل اول در قالب تلاش گورباچف برای نشان دادن رعایت حقوق بشر و بهبود روابط با غرب و تاثیر آن بر مهاجرت یهودیان روسیه به اسرائیل تجلی یافت. توجه گورباچف به گرفتن مهر تائید غرب در رعایت ضوابط حقوق بشر از یک سو و آمادگی اداری تشکیلات یهودیان آمریکا از سوی دیگر زمینه مهاجرت شمار زیادی از یهودیان روسی را به اسرائیل فراهم آورد. شمار این مهاجران از نیم میلیون نفر هم بیشتر بود. محققان امور خاورمیانه معتقد بودند که این موج عظیم مهاجرت باعث احیای مجدد اندیشه های صهیونیستی و بازگشت به "سرزمین موعود" شده است.

▪ شکل دوم حرکت گورباچف تغییر رفتار با یهودیان روسی به منظور تاثیرگذاری بر یهودیان کنگره آمریکا و گروه فشار قدرتمند یهودی در این کشور بود. هدف اصلی، کاهش مسابقه تسلیحاتی، آزاد شدن انرژی متراکم شده در بخش نظامی و بهره برداری از آن در جهت پیشرفت اقتصادی بود.

▪ شکل سوم حرکت گورباچف، رها کردن متحدان سنتی خود در خاورمیانه برای اثبات حسن نیت خویش در کنار گذاشتن رقابت با آمریکا بود که این اقدام، متحدان پیشین شوروی را در معرض تهاجم و انتقام جویی سیاسی آمریکا قرارداد. این مساله کاملا در سخنان گورباچف در آن زمان مشاهده می شود. حافظ اسد رئیس جمهور سوریه در سال ۱۹۹۱ سفری به مسکو داشت، گورباچف خطاب به وی گفت با توجه به وضعیت و شرایط جدید شوروی و نظام بین المللی، مسکو از هیچگونه اقدام نظامی در حل منازعه خاورمیانه حمایت نخواهد کرد. وی سپس حافظ اسد را به همکاری جدی تر در جهت ایجاد زمینه تحقق صلح تشویق کرد. بعدها، واشنگتن به بهانه اشغال کویت توسط عراق، این کشور را مورد حمله نظامی خویش قرارداد. این سیاست شوروی باعث تضعیف جبهه اعراب در قبال اسرائیل شد. از سویی کاخ سفید نیز با به راه انداختن مذاکرات صلح برای حل بحران خاورمیانه باعث شد تا شوروی یکی از مهمترین بازارها و یکی از عرصه های حضور سیاسی و نظامی مستقل خود را از دست داده و به صورت یکی از متحدان آمریکا در خاورمیانه درآید. اوج این همنوایی را می توان در راه اندازی کنفرانس صلح خاورمیانه در ۱۹۹۱ در مادرید مشاهده کرد.

همکاری اتحاد شوروی با آمریکا در جریان جنگ عراق با کویت، بیانگر تحول جدی در سیاست خاورمیانه ای اتحاد شوروی بود. جهت گیری عمل گرایانه گورباچف در ابعاد گسترده ای آشکار شد. پیامد این همکاری حضور موثر اتحاد شوروی در کنفرانس صلح خاورمیانه بود. اتحاد شوروی که همواره در پی تقویت حضور خود در تحولات خاورمیانه بود، در کنار کشورهای متحد خود بهبود روابط با همه کشورها را مورد توجه قرار داد. عادی سازی روابط با عربستان سعودی در این زمینه قابل توجه می باشد. اتحاد شوروی که پیش از آن طرح فهد برای ایجاد صلح را رد کرده بود، با کنفرانس فاس (الجزایر) با سردی برخورد کرده بود، سیاست خود را تغییر داد. باز شدن سفارت اتحاد شوروی در امارات متحده عربی، قطر و عربستان سعودی بازتاب دگرگونی در سیاست خاورمیانه ای اتحاد شوروی بود.

● فدراسیون روسیه و صلح خاورمیانه

الف) دوره یلتسین

روسیه در سال های نخستین پس از فروپاشی سیاست همسویی با غرب بویژه آمریکا را در پیش گرفت. فروپاشی اتحاد شوروی و حاکم شدن بوریس یلتسین بر فدراسیون روسیه، با ادامه نگرش و تلاش برای بهبود در روابط با آمریکا تداوم پیدا کرد. روسیه نیز همسو با غرب مبارزه با اصول گرایی اسلامی را مورد توجه قرارداد. در این هنگام اصول گرایی اسلامی از جمله تهدیدهای موثر برای منافع ملی غرب و روسیه تلقی می شد.

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، یلتسین نیز سیاست گورباچف را اجرا کرد. او نه تنها از تحریم های بین المللی علیه عراق متحد سنتی خود در خاورمیانه حمایت کرد، دو کشتی نیز برای نظارت بر اجرای آن به خلیج فارس فرستاد. برای بررسی نقش روسیه در روند صلح خاورمیانه در زمان یلتسین لازم است که این مطلب به دو قسمت تقسیم شود:

۱) دوره کوزیرف:

در دوران شوروی سیاست خاورمیانه ای آن اساساً تحت تاثیر روابط با آمریکا شکل می گرفت. از دوران گورباچف در امتداد توسعه روابط همه جانبه با آمریکا، روابط با اسرائیل نیز گسترش یافت. هرچند در طول تاریخ مبارزات مردم فلسطین و اعراب علیه اسرائیل همواره اتحاد شوروی نقش حامی اصلی آنان را ایفا کرده بود، اما در پایان سال ۱۹۹۱ روسیه در کنار آمریکا، اسرائیل را مورد حمایت قرار داد. به عبارتی در مورد مساله خاورمیانه در زمان کوزیرف، روسیه بیشتر حامی اسرائیل بود. در نخستین سال های پس از استقلال فدراسیون روسیه، خاورمیانه و کشورهای آسیایی اساساً در چارچوب نگرش غربگرایانه حاکم بر سیاست خارجی روسیه فاقد اهمیت جدی تلقی می شدند. روسیه در این دوران تلاش کرد تا در کنار آمریکا نقش نظارت بر تقویت فرایند صلح خاورمیانه را بر عهده گیرد. کوزیرف با تاکید بر ضرورت تامین صلح و ثبات در خاورمیانه و خلیج فارس تلاش مستمری را در جهت تقویت دیدگاه های منطقه ای آمریکا انجام داد. مشارکت روسیه در امضا ء قرارداد اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین در دسامبر ۱۹۹۳ و بعد ها در پیمان صلح اسرائیل و اردن در اکتبر ۱۹۹۴ به نحوی حقارت آمیز بود که توجه کسی در داخل روسیه را جلب نکرد. در همان زمان مخالفان کمونیستی و ملی گرایی رئیس جمهور در حال تخریب کوزیروف در تمام مسائل مربوط به سیاست خارجی بودند. منتقدان دولت را متهم می کردند که به نحو فزاینده ای وابسته به امریکا شده و به گروه طرفداران آمریکایی پیوسته است. به علاوه انزجار عمومی از اصلاحات اقتصادی لیبرال با دورنمای پارلمانی که برای دسامبر ۱۹۹۵ برنامه ریزی شده بود، توام شد و این انتقادها و انزجارها رفتار بین المللی جدی تری را طلب می کرد. این فشار های داخلی روی موضوعات متفاوتی از سیاست های یلتسین شروع شد. البته در ارزیابی سیاست خارجی روسیه نمی توان به ارتباط متقابل بین محدودیت های سیاسی داخلی و نیازهای خارجی بی توجه بود. در ۱۹۹۴ در سیاست خارجه روسیه نسبت به خاورمیانه تغییر ایجاد شد. برای اولین بار روسیه خواستار از بین بردن مجازات بین المللی علیه بغداد شد و آمریکا را متهم به بمب گذاری در عراق در آن سال کرد. تقریبا در اقدام مشابهی روسیه خواستار پایان مجازات علیه لیبی شد. به علاوه، روسیه از اینکه از سیاست های آمریکا در خلیج فارس حمایت کند دوری جست زیرا این کشور منافع اقتصادی چشمگیری در این منطقه دارد لذا خواهان لغو مجازات سازمان ملل متحد علیه عراق و لیبی شد. اول اینکه این کشورها قادر به خرید تسلیحات از مسکو باشند. دوم اینکه بدهی هایی که از زمان اتحاد جماهیر شوروی این دو کشور به روسیه داشتند پرداخت شود. بدهی عراق به روسیه در حدود ۷ میلیارد دلار و بدهی لیبی به روسیه حدود ۳ میلیارد دلار تخمین زده می شد. سیاست خارجی جدید نیز نتوانست منجر به پیروزی هواداران یلتسین در انتخابات پارلمانی دسامبر ۱۹۹۵ شود و حزب کمونیسم برنده این انتخابات شد. این انتخابات باعث شد یلتسین تحت فشار دوما کوزیروف را بر کنار نماید و به جای او یوگنی پریماکوف به عنوان وزیر امور خارجه منصوب شد. سفر اسحاق رابین در بهار ۱۹۹۴، اولین سفر یک نخست وزیر اسرائیلی به روسیه بود، هر چند این سفر دستاورد چشمگیری نداشت. چرنومردین نخست وزیر روسیه در ملاقات با رابین تمایلات ضد یهودی ژیرینوفسکی را مطرود خواند. او بر نقش فعال روسیه در روند صلح خاورمیانه و ضرورت تقویت آن تاکید کرد. توسعه روابط روسیه با اسرائیل در شرایطی صورت می گرفت که هواپیماهای اسرائیلی همچنان به بمباران جنوب لبنان ادامه می دادند. روسیه سرمایه گذاری مشترک در زمینه های مختلف با اسرائیل را مورد توجه قرارداد. در دسامبر ۱۹۹۵ ژنرال گراچف به اسرائیل سفر کرد که طی آن میان دو کشور یادداشت تفاهمی برای همکاری های نظامی و فنی به امضا رسید. در توافق های دو کشور خرید مدل های جدید سلاح ها و سیستم های نظامی مطرح شد.

روسیه از اهرم تسهیل در مهاجرت یهودیان به اسرائیل نیز در توسعه نقش خود در خاورمیانه بهره گرفت. پس از اجلاس مادرید در ژانویه ۱۹۹۲ روسیه برای توسعه مهاجرت یهودیان به اسرائیل کمک به آژانس یهود را مورد توجه قرار داد. یکی از دلایل روسیه به گسترش این سیاست این بود که روسیه در پی جذب کمک های مالی غرب بود. نفوذ جمعیت روس ساکن در اسرائیل نیز در توسعه و تحکیم روابط دو کشور تاثیر جدی داشته است. ۲۰ درصد جمعیت اسرائیل را روس زبانان تشکیل می دادند و در مجلس این کشور ۷ نماینده روس حضور داشتند. دو وزیر در کابینه اسرائیل روس تبار بودند. طی ۵ سال اول پس از فروپاشی شوروی، مبادلات تجاری دو کشور ۳۰ برابر رشد یافت. اما شکست سیاست غربگرایانه در روسیه و فشار افکار عمومی داخل روسیه و درخواست اعراب از روسیه مبنی بر بازگشت مجدد به صحنه خاورمیانه باعث شد تا این کشور در قبال مساله صلح خاورمیانه سیاست مستقلی در پیش گیرد.

۲) دوره پریماکف:

اقدامات گورباچف و سپس یلتسین به منظور بهبود روابط روسیه با غرب و جلب حمایت غرب، اگر چه کمک های اقتصادی جزئی برای روسیه به دنبال داشت، اما از یک منافع بزرگتر و مهمتر محروم و بی بهره ماند. روسیه به زودی دریافت که کناره گیری از حضور در صحنه های بین المللی از جمله از منطقه خاورمیانه، اشتباهی بیش نبوده و مدتها منافع واقعی خود در خاورمیانه را با منافع غیرواقعی و سراب گونه نزدیکی به غرب، تعویض کرده بود. توجه روسیه به خاورمیانه پدیده جدیدی نیست. از نیمه دهه گذشته (۷۰ خورشیدی / ۹۰ میلادی) روسیه توجه مجدد به خاورمیانه را شکل داد یعنی از زمانی که یوگنی پریماکف متخصص شرق شناس روس و مشاور گورباچف در حمله اول امریکا و متحدان آن به عراق، هماهنگی شوروی و امریکا را دنبال می کرد. از وقتی پریماکف به وزارت خارجه روسیه در دوره یلتسین انتخاب شد، دگرگونی در سیاست خاورمیانه یی روسیه آغاز شد. از همان ایام با پدیده بازگشت روسیه به خاورمیانه مواجه هستیم. روس ها برخلاف دوران گورباچف و سال های آغازین پس از فروپاشی شوروی اهمیت سیاسی و اقتصادی منطقه خاورمیانه را مورد توجه قرار دادند. تحول در سیاست خارجی غرب گرای روسیه با همین چرخش ها روشن و مشخص شد. روس ها نه تنها به لحاظ سیاسی توسعه روابط با کشورهای منطقه را مورد توجه قرار دادند، به لحاظ اقتصادی هم ورود به بازارهای سرشار از دلارهای نفتی منطقه را به ویژه در حوزه خلیج فارس برای فروش تسلیحات و سیستم های نظامی مورد توجه قرار دادند. از همین دوره است که شاهد گسترش حضور و نفوذ روسیه در منطقه هستیم. قرارداد اتمام پروژه نیروگاه بوشهر نیز در همین جا باید مورد تحلیل قرار گیرد. بازگشت روسیه به خاورمیانه و توسعه روابط با خلیج فارس و به ویژه ایران حاصل این تغییر در سیاست خارجی این کشور است. پریماکوف سیاست خارجی مستقل تری را در پیش گرفت که به ایلات متحده وابستگی نداشت. در خاورمیانه مخالفت صریح و قاطعانه روسیه با اقدامات نظامی یک جانبه آمریکا علیه عراق که اولین بار در ۱۹۹۴ بروز کرد در اکتبر ۱۹۹۷، اوایل ۱۹۹۸ و دوباره در ۱۹۹۹ نیز ابراز شد، تقریبا به یک سیاست دائمی علیه آمریکا تبدیل گردید. این امر باعث شد تا پریماکوف در ۱۹۹۸ ادعا کند که در به تاخیر انداختن جنگ علیه عراق نقش حیاتی را بازی می کند. پریماکف در ۲ سال ابتدایی انتصابش به وزیر امور خارجه تلاش کرد تصویر جدیدی از روسیه ارائه دهد و نقش فعالتری در منازعه اعراب و اسرائیل بازی کند و جایگاه روسیه را در نظام بین الملل بهبود بخشد. حجم فعالیت های دیپلماتیک روسیه در منطقه خاورمیانه افزایش پیدا کرد و او ۲ بار در نوامبر ۱۹۹۶ و اکتبر ۱۹۹۷ به این منطقه سفر کرد که طی این سفرها از اسرائیل و کشورهای همسایه و با نفوذ فلسطین دیدار کرد. طبق گزارش ها و در آخرین سفر، او پیام هایی را بین وزیر امور خارجه اسرائیل بنیامین نتانیاهو و رئیس جمهور روسیه حافظ اسد انتقال داد. در می ۱۹۹۷ هم او در بحران لبنان وساطت کرد و تلاش کرد تا ایران و سوریه را از حمایت از حزب الله منصرف کند. در نوامبر همان سال پریماکوف، ویکتور پوسووالیوک را به عنوان فرستاده ویژه درخاورمیانه منصوب کرد.

در سال ۱۹۹۷ پریماکوف مقامات ارشد خاورمیانه را به مسکو دعوت کرد: یاسر عرفات، نتانیاهو، وزیر خارجه سوریه، شاهزاده اردن، حسنی مبارک - رئیس جمهور مصر- و نخست وزیر لبنان همگی در سال ۱۹۹۷ از مسکو دیدن کردند. پریماکف در اکتبر ۱۹۹۷ طی سفری که به مصر داشت، اسرائیل را به عدم اجرای تعهداتش متهم کرد و گفت: "نباید بی تفاوت باشیم... وضعیت جاری اقتضا می کند فعالانه تلاش کنیم، بویژه اینکه طرف های ذینفع نیز همین را از ما می خواهند... بن بست روند صلح ناشی از این است که دولت کنونی اسرائیل تصمیماتی که خودش اتخاذ کرده را اجرا نمی کند و همچنین به تعهدات دولت سابق پای بند نیست." سپس پریماکف در دمشق از اسرائیل خواست که مذاکرات صلح را تداوم بخشد. او حتی در رام الله هم اسرائیل را به عدم پای بندی به تعهداتش متهم کرد. پریماکف مطرح کرده بود که روسیه باید آلترناتیوی برای ایالات متحده در منطقه خاورمیانه باشد. وی گفت: "رهبران خاورمیانه ضروری می دانند که جنبه استراتژیکی، نظامی و اقتصادی روسیه حفظ شود. رهبران خاورمیانه خواهان حضور ما در منطقه هستند. زیرا این مساله به حفظ توازن قدرت کمک می کند. هیچ کس نمی خواهد که یک قدرت در این منطقه مواضع انحصارطلبانه داشته باشد." در ۱۹۹۹ نیز پرزیدنت اسد، از مسکو دیدن کرد که این اولین دیدار رئیس جمهور سوریه از مسکو بعد از فروپاشی شوروی بود و به نظر می رسید که دوستی قدیمی میان مسکو و دمشق احیا شده باشد. دو طرف در مورد یک قرارداد ۲ میلیارد دلاری تسلیحاتی گفتگو کردند و خیلی زود برای رهبران سوریه مشخص شد که روسیه دیگر نمی تواند اعتبارات زیادی برای خریدهای آنها که در زمان اتحاد شوروی معمول بود فراهم کند. به علاوه اگر یک موافقت نامه صلح میان اسرائیل و سوریه در آینده نزدیک منعقد بشود، سوریه شاید علاقه مند باشد تا برای مسلح کردن نیرو های نظامی اش به سمت اتحاد با آمریکا تغییر موضع دهد؛ چنانکه بدهی سوریه به روسیه در حدود ۱۰ تا ۱۳ میلیارد دلار تخمین زده می شود. که به نظر نمی رسد با این وضع، اقتصاد روسیه سرمایه نقدی چندانی را از تجارت با سوریه دریافت کند. نظرات پریماکف اساس سیاست روسیه در خاورمیانه را تشکیل می دهد. اولویت های این سیاست عبارتند از: تقویت جریان متحد ساختن کشورهای مستقل مشترک المنافع تحت لوای روسیه، کسب سهم مساوی با ایالات متحده در روند صلح خاورمیانه و پیگیری سیاستی ملایمتر در قبال اسرائیل، و نشان دادن علاقه و اشتیاق بیشتر نسبت به دوستان سابق مسکو، علاوه بر این روسیه خواهان صلح در منطقه است، زیرا هرگونه جنگ بین اعراب و اسرائیل باعث مداخله واشنگتن خواهد شد که در این صورت مسکو توانایی مداخله و مقابله را ندارد. پریماکف صریحا ابراز داشت که روسیه قصد ندارد سیاست همکاری با واشنگتن رادنبال کند، بلکه خواهان مشارکت مساوی با ایالات متحده است. علاقه پریماکوف برای بازگشت سریع تر روسیه به خاورمیانه و همینطور علاقه اش به دادن بیانیه ها و پیامدهای غیر واقعی، بی اعتنایی نسبت به این واقعیت بود که توانایی روسیه برای توسعه نفوذ سیاسی اش در خاورمیانه از نیمه دهه ۱۹۵۰ سیر نزولی داشته و اعتبار منطقه ای مسکو افزایش چندانی نیافته است. نه فعالیت دیپلماتیک فشرده و جدی پریماکوف و نه مهارت شخصی او در سیاست هیچکدام نتوانست وضعیت بد روسیه را بهبود بخشد. یک ضرب المثل عربی وجود داشت که میگفت: زبان پریماکوف خیلی بهتر از دستش کار می کند. زمانی هم که پریماکوف دیگر در سمت خود نبود ادعاهای پایه ای روسیه همچنان به قوت خود باقی بود. ایهود باراک نخست وزیر اسرائیل مدت کوتاهی بعد از انتخابش به مسکو سفر کرد و یلتسین به او خاطر نشان کرد که روسیه علاقه مند است تا در پروسه صلح خاورمیانه نقش حیاتی ایفا نماید و پیشنهاد کرد تا مذاکرات سوریه و اسرائیل ارتقا یابد. روسیه عملا نقش آمریکا در روند صلح را تائید می کند، اما خواهان به رسمیت شناخته شدن منافع دائمی خود و سهم مساوی با آمریکا در برقراری صلح و ثبات در منطقه است.

نویسنده: سید رضی - عمادی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.