شنبه, ۲۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 15 June, 2024
مجله ویستا

لطیفه‌های رسیده در هفته سوم بهمن


لطیفه‌های رسیده در هفته سوم بهمن

▪ راننده اولی: «من آنقدر تند رانندگی می‌کنم که مسافرها خیال می‌کنند تیرهای برق به هم چسبیده‌اند!»
راننده دومی: «اینکه چیزی نیست. من سر پیچ‌ها آنقدر تند دور می‌زنم که خودم نمره عقب …

راننده اولی:

«من آنقدر تند رانندگی می‌کنم که مسافرها خیال می‌کنند تیرهای برق به هم چسبیده‌اند!»

راننده دومی: «اینکه چیزی نیست. من سر پیچ‌ها آنقدر تند دور می‌زنم که خودم نمره عقب ماشین را می‌خوانم!

□□□

نویسنده‌ای با یکی از دوستانش صحبت می‌کرد و در ضمن صحبت می‌گفت:

«می‌دانی مدتی است شروع به نوشتن خاطراتم کرده‌ام.»

دوستش با شنیدن این حرف لبخندی زد و گفت: «چقدر خوب! آیا به آنجایی رسیده‌ای که من هزار تومان به تو قرض دادم و هنوز پس نداده‌ای؟»

□□□

مشتری با عصبانیت به گارسون گفت:

«مطمئنی این گوشت که در غذا ریخته‌اید، گوشت گوسفند است؟»

گارسون با خونسردی جواب داد: «بله قربان، بیچاره تا همین نیم ساعت پیش عر عر می‌کرد.»

□□□

آقا تقی:

«آقا باقر، داری چه کار می‌کنی؟»

آقا باقر: «دارم یک نامه برای برادرم می‌نویسم.»

آقا تقی: «تو که هنوز نوشتن یاد نگرفته‌ای!»

آقا باقر: «اشکالی ندارد. او هم خواندن بلد نیست!»

□□□

مادر:

«شهلاجان، چند بار باید به تو بگویم که با کارد نباید غذا بخوری؟»

شهلا: «این را می‌دانم مادر، ولی با چنگال هم که می‌خورم، آبش از لای آن می‌ریزد!»