شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دو ابر قدرت و جنگ سرد دوم


دو ابر قدرت و جنگ سرد دوم

پس از یازدهم سپتامبر, آمریكا و چین با ظرافت و محتاطانه با هم همراه بوده اند

آمریكا در جنگ علیه تروریسم به حمایت چین نیاز داشت و چین نیز در اندیشه ایجاد بهترین شرایط برای رشد اقتصادی خود بوده است. اما این ماه عسل تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟ برخی اظهارات اخیر مقامات واشنگتن حاكی است كه به احتمال زیاد، دولت «جورج بوش» موضع خشن تری در قبال چین اتخاذ خواهد كرد.

در مرحله نخست، چین پس از موج گسترده صادرات منسوجاتش به اروپا و آمریكا مورد حملات و انتقادهای فراوان قرار گرفت. اخیراً آمریكا و اروپا، سهمیه محدودی برای واردات منسوجات از چین تعیین كرده اند.

در عین حال، خزانه داری آمریكا از چین خواسته است تا ارزش واحد پول خود «یوان» را افزایش دهد. در واقع، حتی اگر چین ارزش یوان را افزایش دهد، تغییر چندانی در كسری حساب جاری آمریكا به وجود نخواهد آمد. علاوه بر این، حساب جاری چین نیز مانده فراوانی دارد كه این مسأله افزایش ارزش یوان را بسیار دشوار می كند.

چندی پیش، «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع آمریكا عنوان داشت كه هزینه های نظامی چین بسیار بیشتر از آن چیزی است كه به طور رسمی اعلام شده است. وی انگیزه پكن از افزایش این هزینه ها را زیر سؤال برد و از چین خواست تا دولت بازتر و انتخابی تری را برسر كار آورد.

چندی پیشتر از آن اعلام شده بود كه پنتاگون خود را برای انتشار گزارشی پیرامون ارتش چین آماده می كند و این گزارش هشداری برای آمریكا است تا احتمال تبدیل چین به یك رقیب استراتژیك را با جدیت مد نظر قرار دهد. چنانكه از ظواهر امر بر می آید، گویا محتوای این گزارش، جنجال های بسیاری را در درون دولت بوش به وجود آورده است.

تا پیش از یازدهم سپتامبر دولت بوش موضع خصمانه ای در قبال چین اتخاذ كرده بود و برخلاف دولت «بیل كلینتون» كه چین را «شریك استراتژیك» می نامید، این كشور را «رقیب استراتژیك» توصیف می كرد. اما یازدهم سپتامبر، پایانی ناگهانی بر این تصور و گمان بود و اكنون چهار سال است كه روابط این دو كشور نسبتاً گرم شده است.

با این حال، شاید این دوره به زودی به پایان برسد. در این ارتباط، به نظر می رسد كه اهمیت جنگ علیه ترور، از دیدگاه دولت بوش رنگ باخته است. هرگز هدف از جنگ علیه ترور بیان نشد، اما چنان كه از شواهد پیدا است، این جنگ، اهرمی بود برای تغییر در سیاست خارجی آمریكا، این كه «بن لادن» و «القاعده» را تهدیدی جدی برای آمریكا فرض كنیم، تصوری بیهوده و پوچ خواهد بود. حتی ظرفیت آنها برای ایجاد هراس و ویرانی، بسیار محدودتر شده است. باید گفت كه تروریسم فقط یك بهانه بود.

اما چین موضوع متفاوتی است. بن لادن هرگز نمی توانست كوچك ترین تهدیدی برای جایگاه آمریكا به عنوان تنها ابر قدرت ایجاد كنند.

اما كاملاً آشكار است كه چین از عهده چنین كاری بر می آید و به طور حتم، در طولانی مدت این تهدید را ایجاد می كند. قدرت اقتصادی روبه رشد چین، آرزوها و بلند پروازی های سیاسی و نظامی این كشور را استوارتر خواهد كرد. بخشی از این احساسات قوی و بلند پروازانه در شرق آسیا نمایان شده است. چین پس از یازدهم سپتامبر، تلاش های گسترده ای برای تحكیم جایگاه خود در شرق و جنوب آسیا انجام داده و با كشورهای مختلفی از جمله هند و اندونزی و كشورهای اتحادیه جنوب شرق آسیا (آ.سه.آن) در زمینه های گوناگون به توافق رسیده كه هدف عمده از این كار برقراری روابط بهتر با این كشورها است.

دلایل اهمیت این تلاش ها كاملاً آشكار است. نخست آن كه، این بخش از آسیا، حیاط خلوت چین به شمار می آید و قدرت این كشور برای ایفای نقش محوری در منطقه بیانگر و نمایاننده ظرفیت های چین برای تبدیل شدن به قدرتی جهانی است. دوم آن كه، تقدیر چنان است كه از این پس، شرق آسیا به مركز امور جهانی مبدل شود، یعنی همان نقشی را ایفا كند كه اروپا در جریان جنگ سرد برعهده داشت سوم آن كه، آمریكا به عنوان بازیگر اصلی امنیتی در منطقه باقی می ماند، اما به تدریج كه نفوذ چین بیشتر می شود، حضور آمریكا نیز كمرنگ تر می شود، این روند در حال حاضر، در حال پیشرفت است. پس از یازدهم سپتامبر، آمریكا در این منطقه بی تحرك نبوده است و حتی روابط بسیار نزدیك تری با ژاپن كه در تقابل مستقیم با چین است، برقرار كرده است. اما تمركز اصلی اهداف آمریكا در جای دیگری بوده است.

هیچ قدرت جهانی به صورت داوطلبانه از قدرت خود صرف نظر نمی كند و آمریكا نیز از این قاعده مستثنی نیست. این كشور در جنگ سرد بر اتحاد شوروی غلبه كرد و اكنون در جایگاه آن به عنوان تنها ابر قدرت خودنمایی می كند. بنا بر این آمریكا با چنگ و دندان از موضع و جایگاه خود دفاع می كند. اختلافات روز افزون میان آمریكا و چین به عمیق ترین گسل در درون سیاست های جهان مبدل خواهد شد. ما وارد دوره آرامش و سكون نمی شویم، بلكه عكس آن صادق است. خطوط و مرزهای اختلافات آینده در گزارش پنتاگون از نیازهای نظامی آمریكا كه در ماه مارس توسط روزنامه «وال استریت جورنال» علنی شد، پیش بینی شده است.

این گزارش بر لزوم افزایش هزینه های نظامی به منظور جلوگیری از ابر قدرت های احتمالی كه در متن مشخصاً به چین اشاره شده، تأكید می ورزد. با توجه به هزینه های كلان نظامی آمریكا، دو رویی رامسفلد در انتقاد از افزایش هزینه های نظامی چین كاملاً نمایان است و این نشان دهنده تكبر آمریكا است.

با این همه، نباید احتمال آغاز یك جنگ سرد دیگر را از نظر دور داشت. شاید بار دیگر، شاهد مظاهر و نمودهای دوران جنگ سرد باشیم، به طوری كه احتمالاً آمریكا به عنوان یك پروتاگونیست ظهور می كند و چین نیز تحت حاكمیت سخت گیرانه حزب كمونیست قرار می گیرد. اما این شباهت ها با دوران جنگ سرد در این مرحله متوقف می شود. زیرا نخست آن كه، اقتصاد چین بسیار قوی تر از اتحاد شوروی است و رشد آن با سرعتی حیرت آور به پیش می رود این در حالی است كه قدرت اقتصادی، زمینه ساز نفوذ و قدرت جهانی است. دوم آن كه، چین برخلاف اتحاد شوروی، ادغام در عرصه جهانی را برگزیده و به شیوه خاص خود از سرمایه داری روی آورده است. به تبع آن، چین اكنون عمیقاً با اقتصاد جهانی در آمیخته است. چین بزرگ ترین صادركننده كالا به آمریكا، بزرگ ترین دریافت كننده سرمایه گذاری مستقیم خارجی و نیز اصلی ترین عاملی است كه آمریكا به كمك آن توانسته است با كسری بودجه خود كنار بیاید. روابط آمریكا و چین همچون شیوه ای نو در یك نوع همزیستی شگفت آور است.

شاید این امر ناشی از نوعی الزام و اجبار بوده است. از زمان ترمیم روابط دو كشور میان «نیكسون» و «مائو»، آمریكا همواره برخوردهای سرد و گرم فراوانی با چین داشته، اما هرگز درصدد منزوی ساختن چین و جلوگیری از رشد اقتصادی آن نبوده است. چین گفته ها و رهنمودهای «دنگ شیائوپینگ» را به اجرا درآورده و رشد اقتصادی را در اولویت قرار داده است، اما رویارویی و تقابل آمریكا و چین در برخی حوزه ها و مسائل - تجارت و نابرابری های مالی میان دو كشور، نفت و منابع طبیعی در آفریقا، آمریكای لاتین و خاورمیانه، رقابت منطقه ای در شرق آسیا به جز تایوان و ژاپن- خشن تر و شدیدتر می شود و روابط دو كشور نگران كننده تر می شود. دور از انتظار نیست كه رشد چین مزایا و امتیازات جهانی سازی را در ذهن آمریكایی كم اهمیت تر جلوه دهد، خشونت و عنادورزی میان این دو كشور را افزایش دهد و در نتیجه موجی از حمایت از محصولات داخلی به وجود آید.

چشم انداز دهه ها تنش سیاسی در پیش روست. مهار این تنش ها، مستلزم قدرت اراده قوی آمریكا، چین، اتحادیه اروپا و ژاپن است. چین به خاطر سیستم سیاسی و تفاوت های عمیق فرهنگی اش طلسم خواهد شد، اما برای نخستین بار در تاریخ معاصر دنیا جامعه ای غیر سفید و غیراروپایی به ابر قدرتی جهانی مبدل می شود.

غرب نیز باید بیاموزد كه به جای محكوم كردن و تلاش برای تحت انقیاد در آوردن سایرین با تفاوت های دیگران سازگار شود. ایالات متحده نیز باید یادبگیرد كه گرایش بدوی خود به داشتن دشمن - خواه بومیان آمریكایی باشد یا اتحاد شوروی، بن لادن و چین - مهار و محو كند. در غیر این صورت، قرن بیست و یكم تبدیل به قرنی مخوف و شوم خواهد شد.

* مارتین ژاكه استاد مركز بین المللی مطالعات چین در دانشگاه آیچی ژاپن است.

منبع: روزنامه گاردین

ترجمه هرمز برادران

نوشته مارتین ژاكه