دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

میرزاده عشقی


میرزاده عشقی

میرزاده عشقی زادهٔ ۱۲۷۲ خورشیدی در همدان درگذشتهٔ ۱۲ تیر ۱۳۰۳ خورشیدی در تهران شاعر برجسته دوران قیام مشروطیت, روزنامه نگار و نویسنده ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم بود

میرزاده عشقی (زادهٔ ۱۲۷۲ خورشیدی در همدان - درگذشتهٔ ۱۲ تیر ۱۳۰۳ خورشیدی در تهران). شاعر برجسته دوران قیام مشروطیت، روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم بود.

میرزاده عشقی که نام اصلیش «سید محمدرضا» و فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی» بود و در تاریخ دوازدهم جمادی‌الآخر سال ۱۳۱۲ هجری قمری مطابق ۱۲۷۲ خورشیدی وسال ۱۸۹۳ میلادی زاده شد.

وی به خاطر مخالفت با سردار سپه و جمهوری پیشنهادی او به دست عوامل او کشته شد.

میرزاده عشقی پیش از آغاز مبارزاتش به همراه رضاخان به همراه عده‌ای دیگر از اهل فکر، جهت کمک به عثمانیان در جنگ جهانی اول به آنجا سفر کردند. دیدن ویرانه‌های طاق کسری در مدائن باعث نوشته شدن اپرای رستاخیز شهریاران ایران شد.

عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد. شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریش هیچ گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند اما صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. به عقیدهٔ بسیاری از مورخین عشقی از مهم‌ترین روشنفکران مولود روشنگری پس از مشروطه بود.

مزار او در ابن بابویه و در گوشه‌ای متروک (در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز) قرار دارد.

● زندگی

سالهای کودکی را در مکاتب محلی واز سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاههای «الفت» و «آلیانس» به تحصیل فارسی و فرانسه اشتغال داشته، پیش از آنکه گواهی نامه از مدرسه اخیرالذکر در یافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته ودر اندک زمانی زبان فرانسه را به خوبی در یافته وبه شیرینی تکلم می‌کرد.

دوره تحصیلی این شاعر جوان تا سن هفده سالگی بیشتر طول نکشید، شاید سبب واقعی آن همان طبع بلند، فکر تند وروح شاعرانه اش بوده‌است. در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذ شت که به همدان باز گشت وچهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار واز آنجا به مرکز باز آمد.

هنگامی که در همدان بسر می‌برد اوائل جنگ بین المللی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین ودول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت وزمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آنها پیوست وهمراه مهاجرین به آنجا رفت.

عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک باربه همراهی آلمانیها به بیجار و کردستان رفته بود.

«اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت. این منظومه اثر مشاهدات اواز ویرانه‌های مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول بوده که روح شاعر رابه هیجان انداخته و شهپر اندیشه بلندش را به پرواز در آورد.

در سال ۱۳۳۳ ه. ق. «روزنامه عشقی» را در همدان انتشار داد. «نوروزی نامه» را نیز در سال ۱۳۳۶ ه. ق. پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود.

عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. عشقی چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه «کفن سیاه» را در دفاع از مظلومیت زنان و تجسم روزگار سیاه زنان و حجاب اجباری آنان با مسمط «ایدآل مرد دهقان» نوشت. در واقع این اثر با ثمرش تاریخچه‌ای تز انقلابات مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست می‌باشد.

عشقی گاه گاهی در روزنامه‌ها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر می‌ساخت که بیشتر جنبهٔ وطنی واجتماعی داشت ،چندی هم شخصا روزنامه «قرن بیستم» را باقطع بزرگ در چهار صفحه منتشر می‌کرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن عمر روزمانه نگاریش مانند عمر خود او کوتاه بود وبیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.

در آخرین کابینه نخست وزیری «مرحوم حسن پیرنیا، مشیرالدوله» از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت.

در آغاز زمزمه جمهوریت عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را باقطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت وبر اثر مخالفت روزنامه اش باز داشت شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت .

● تجربه روزنامه نگاری

به گفتهٔ عشقی روزنامه «قرن بیستم» در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت.

«روزنامه قرن بیستم» که شماره‌های آن طی سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نا منظم انتشار می‌یافت، خواننده چندانی نداشت وشهرتی را اگر فرض کنیم شهرتی به دست آورد، مدیون نام خود عشقی بود.

با در گرفتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ میلادی ۱۲۹۳ شمسی زمانی که بیست سال داشت، در همدان روزنامه‌ای با نام «نامهٔ عشقی» را به راه انداخت . شماره‌های اول وسوم این روزنامه به تاریخ‌های ۱۸ ذیقعده ۱۳۳۳ ه. ق. و۲۷ محرم ۱۳۳۴ ه. ق. ۱۲۹۳ شمسی خبر می‌دهد.

● سفر عشقی به خارج از ایران

باید سه سالی به درازکشیده باشد. اواخر جنگ به ایران باز گشت، مدتی در همدان ماند وسپس راهی تهران شد. در تهران به صف پور شورترین مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله که مضمون آن تحت الحمایگی ایران بود، پیوست، به تبلیغ وتهیج وسخنرانیهای تند پرداخت .

در سال ۱۳۳۷ قمری که حسن وثوق (وثوق الدوله) قرارداد ایران وانگلیس را به وسیله جراید اعلام کرد، عشقی منظومه اعتراض آمیزی را در نتیجه تأثر از عقد قرارداد مزبور سرود وخود نیز در مقدمه اشعارشرحی نوشته‌است که به خط وامضاء خود شاعر است. در پی این اعتراضها وچامه سرایی‌ها، در تابستان سال ۱۲۹۸ شمسی (حسن وثوق) (وثوق الدوله رئیس الوزرا) عشقی را به همراهی جمعی از مخالفان قرارداد به زندان انداخت وجمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد.

● پایان کار عشقی

مابین آقای «رحیم زاده صفوی» و «ملک الشعراء» و «میرزاده عشقی» که هر سه از کارکنان اقلیت بودند ترتیبی بر قرار شده بود که هفته‌ای دو روز در منزل «رحیم زاده صفوی» گرد آمده از ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیه مطالب برای روزنامه قرن بیستم که متعلق به میرزاده عشقی بود می‌گذرانیدند.

یک روز شنبه از هفته‌ای که روز سه شنبهٔ آن روز می‌بایست میرزاده عشقی به قتل رسد بعداز صرف ناهار رحیم زاده صفوی یکی از سه کتاب مزبور را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می‌نمود، در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شماره مشهور قرن بیستم گذشته بود، همان شماره مشهوری که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود تهدیدهای پیاپی به میرزاده عشقی می‌رسید وکار به جایی رسیده بود که شاعر نامبرده قیافهٔ مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسم می‌یافت.در آن روز و آن ساعت که اتفاقا به قصه‌های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می‌داد، غفلتا از جای پریده خطاب به رحیم زاده صفوی نموده گفت: حاشا که شما در این زمینه‌ها مطالعه می‌کنید خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده‌ام توجه نمائید، «خواب دیدم که در قلمستان زرگنده مشغول گردش هستم فراموش نشود که در آن زمان قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرج مرکز بود، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقه آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله گزاری وبالاخره تشدد وتغیر را گذاشت و طپانچه ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند در بین راه من هر چه فریاد می‌کردم که آخر مرا کجا می‌برید شما باید ضارب را دستگیر کنید نه مرا، به حرفم گوش نمی‌دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آنجا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می‌تابید. من با حال وحشتی که داشتم چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد و تدریجاً آن روزنه گرفته شد و من احساس کردم که آنجا قیر من است ...»

هنگامی که میرزاده عشقی این خواب را حکایت می‌کرد قیافه بیم زده و وحشتناکی داشت و رفقای او برای تقویت وتسلیت اوبه مزاح وشوخی می‌پردازند ولی رحیم زاده صفوی حکایت می‌کند:

حال میرزاده عشقی وقیافه ولهجه او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس می‌ساخت، طرف عصر ملک الشهراء زودتر بیرون می‌رود و میرزاده عشقی با رحیم زاده صفوی بنای مشورت را گذارده می‌گوید من یقین دارم که همین روزها مرا خواهند کشت وبرای شماها نیز همین خطرها مسلما هست باید چاره‌ای بیندیشیم شاید من و تو هر طوری شده دو نفری ازیک راه که کمتر مورد توجه باشد به طور ناشناس به روسیه فرار کنیم، رحیم زاده صفوی هم چون قلبا بیمناک شده بود حاضر می‌شود از راه فروش واثاث خانه خود هر چه زودترمبلغی فراهم ساخته فرار نمایند وراه سفر به روسیه را از طریق شمیران شهرستانک انتخاب می‌کنند.

رحیم زاده صفوی پیشنهاد می‌نماید روز یکشنبه و دوشنبه خود عشقی هم کمک کند تا اثاث وی به فروش رسد وعصر غروب دوشنبه به عنوان گردش شمیران بی خبر از رفقا دونفری فرار نمایند.

● منابع

بخش‌هایی از نوشتار «شرح حال میرزاده عشقی» نوشته: فیروز خردمند ۱۳۷۹ بندر انزلی، با بهره‌گیری از مآخذ زیر:

یحیی آرین پور، از صبا تا نیما جلد دوم.

ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت - جلد اول - صفحه ۴۸۰ و ۶۷۲

قائد، محمد: میرزاده عشقی. صفحه ۱۹

حسین مکی: تاریخ بیست ساله ایران - جلد سوم - صفحه ۷۰.

کتاب خاطرات و مخاطرات.

کتاب سده میلاد – صفحه ۱۱۱.

برگرفته از وب‌گاه مغان ارس (برداشت آزاد با ذکر منبع)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.