سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

مجادله زیبایی و بلیت


مجادله زیبایی و بلیت

علی شفیعی ، شاعر جوان مشهدی را نخستین بار با مجموعه «بگذار از پهلویم گلی بروید» (۱۳۸۷ ـ‌ انتشارات سخن گستر مشهد)‌ شناخته بودیم.
او اینک مجموعه دوم خود را با نام «زیبایی نگرانم می‌کند» …

علی شفیعی ، شاعر جوان مشهدی را نخستین بار با مجموعه «بگذار از پهلویم گلی بروید» (۱۳۸۷ ـ‌ انتشارات سخن گستر مشهد)‌ شناخته بودیم.

او اینک مجموعه دوم خود را با نام «زیبایی نگرانم می‌کند» منتشر کرده است مجموعه‌ای که نشر نوح نبی(ع)‌ منتشرش کرده با طراحی جلد عباس کیارستمی، طراحی عنوان فرشید مثقالی و مقدمه محمدعلی سپانلو.

حقیقت این است که تفاوت میان دو مجموعه نخست و دوم شفیعی چندان نیست. او همان مسیری را که در «بگذار از پهلویم گلی بروید» انتخاب کرده بود، در مجموعه دوم نیز ادامه داده است، بدون پذیرش ریسک تجربه‌های تازه و تغییر محسوسی در فرم و محتوای سروده‌هایش. در سروده‌های شفیعی، زبان یک عنصر فراموش شده است که تنها در انتقال مفاهیم مورد نظر شاعر نقش بازی می‌کند.

شاعر نه از ظرفیت‌های پنهان و پیدای واژگان بهره‌ای می‌برد، نه از ابهام و ایهام نشانی در شعر اوست و نه حتی به بازی‌های معمول زبانی گوشه چشمی دارد. شعر او ادامه جریان ساده‌نویسی است که این سال‌ها راه افتاده و مشتری‌پسند هم بوده است. اگرچه حتی ساده‌نویسان حرفه‌ای و بنام، این روزها تا این حد به ظرفیت‌ها و ابزار زبان بی‌تفاوت نیستند.

وقتی شعری تا این حد از یکی از عناصر قوام دهنده خالی باشد‌، بناچار برای سرپا ماندن باید از دیگر عناصر دوچندان بهره‌مند باشد و شعر شفیعی برای روی پا ماندن از توانایی‌های حسی و عاطفی پررنگ شاعر بهره‌‌مند است.

در «زیبایی نگرانم می‌کند» با شاعری روبه‌روییم که در بهره‌مندی از حس‌های بکر و به تصویر کشیدن لحظات شاعرانه هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد؛ او برای بیان حس و حال خود و تصویر کردن عاطفی‌ترین لحظات زندگی شاعرانه‌اش از آشیانه پرنده‌ها،‌ معادن برف‌گیر، لنگرگاه‌های دور و نزدیک و خلاصه همه‌جا و همه‌چیز بهره می‌برد تا مخاطبش را در حس خود شریک کند و در این کار غالبا موفق هم است:

حالم خراب است

مثل مردی نابینا

که زنش را گم کرده است

در ازدحام آن همه آدم

یا نوازنده‌ای که در اولین شب

نقش را فراموش می‌کند

میان آن همه آدم

در نمونه‌های این‌گونه که دارای حس و عاطفه سرشاری است و شاعر در آن یک لحظه شاعرانه موفق را برای مخاطبش تصویر کرده است، در مجموعه زیاد هست و به همین یک نمونه اکتفا می‌کنیم.

اگرچه گاهی تکیه شاعر بر عاطفه و بی‌توجهی به ساختار شعر و لزوم گره‌خوردگی عناصر مختلف شعر باعث می‌شود در پاره‌ای موارد، مصالحی که شاعر برای آفرینش شعری مستحکم فراهم آورده است، بدون رسیدن به فرجام بایسته رها می‌شود؛ برای مثال در یکی از شعرهای مجموعه می‌خوانیم:

بعدازظهر

به هیچ کشوری نخواهم رفت

در خانه می‌مانم

که از راه ابریشم هیچ بازرگانی بازنگشت

نه عطری

نه ابریشمی

نه تو!

برایم صدایت را بیاور

و ردیف دندان‌هایت را

وقتی که نمی‌فهمم

به نظر می‌رسد شاعر با نوعی سهل‌انگاری در استفاده از مجموعه کلماتی چون ابریشم و راه ابریشم می‌توانست با ایجاد یک ارتباط فراتر از آنچه در شعر آمده است شعر را دارای لایه دوم و دیگری کند و ارتقا بخشد.

نکته مهم دیگری که در آثار علی شفیعی قابل توجه است، محدودیت موضوع و موضع شاعر در برابر هستی و پیرامون اوست. تمام شعرهای شاعر را می‌توان در این شعر کوتاهش خلاصه کرد:

خدا به تو زیبایی داد

و به من

بلیت رفتن

انتخاب این که شاعر از چه بگوید، شاید در موارد زیادی امری گزینش‌پذیر نباشد، اما درگیر شدن در کلان روایت «هجران» چنان در شعر شفیعی پررنگ است که او تقریبا از پرداختن به هر موضوع دیگری بازمی‌ماند. مخاطب نیز شاید تا جایی همراه دلتنگی‌ها و درددل‌های هجرانی شاعر پیش آید و از جایی به بعد شاید توان ادامه این همراهی را در خود نبیند.

به یاد داشته باشیم که همه ساختار شعری شفیعی اصولا براساس روایت همین اندوه و تلخکامی بنا شده؛ تصاویر تاثیرگذاری که او از مردی تنها و ترک شده در سراسر کتاب به مخاطب می‌دهد و زبانی که با تلخی و سردی، در مضاعف شدن این حس، نقش مهمی را بازی می‌کند، ممکن است پس از مدتی مخاطب را دلزده کند.

نکته دیگر درباره این کتاب عدم تناسب میان مجموعه‌ای است که آن را شکل داده است. این که برخی چهره‌های برجسته نظیر کیارستمی، مثقالی و سپانلو، از اعتبار نام خود برای این کتاب مایه گذاشته‌اند نکته مهم و قابل توجهی است، اما به نظر می‌رسد عدم تناسب میان وزن نام و اعتبار مجموعه سازنده یک کتاب بخصوص زمانی که کفه سبک‌تر به سمت صاحب اثر باشد، در بلندمدت تاثیر چندان مثبتی بر ماندگاری یک اثر ندارد.

آرش شفاعی