پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
قلاب دانسته ها
●مجموعه درسهای دارما
دارما گفت که ما انسانها مهارتی داریم که اگر دوباره آن را به یاد آوریم میتوانیم به کمک آن بر بسیاری از محدودیتهای جسمی، روانی و ذهنی خود غلبه کنیم و بهصورت باورنکردنی در حوزههای مختلف زندگی جهشهای بزرگی را تجربه نمائیم. این مهارت فراموششده هنر رؤیابینی هشیارانه یا فن ایجاد و هدایت صحنههای رؤیا بهصورت آگاهانه و با دخالت ذهن هشیار است. شاید برای بسیاری تصور اینکه انسان بتواند رؤیاهای خود را کنترل و هدایت کند و آنها را به شکل دلخواه خود صحنهسازی کند غیرممکن بهنظر برسد. اما دارما گفت که این قدرت در هر انسانی وجود دارد و تجسمات چندحسی درون ذهنی که ما در بیداری و در کل شبانهروز در حال کلنجار رفتن با آنها هستیم شکلی ساده از همین مهارت به ظاهر ناممکن رؤیابینی هشیارانه است.
دارما در این درس فعلاً روی کاربری این مهارت برای یادگیری و یادسپاری حجم فوقالعاده زیادی از اطلاعات و دانش تکیه کرده است ولی در ادامه خواهیم دید که این مهارت فوقالعاده جذاب و هیجانانگیز و خارقالعاده میتواند بسیاری از آرزوهای ما را در زندگی تحقق بخشد و در رفع بسیاری از مشکلات جسمی و روانی به ما کمک کند. در واقع در آینده خواهیم دید که با این مهارت هر انسانی میتواند هر چه را بخواهد قبل از وقوع در جهان بیرون در درون خود ببیند و بعد با اصرار و پشتکار در دیدن مکرر این آرزو، تحقق آن را در بیرون زندگی خود و دیگران شاهد باشد.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که انسان چگونه میتواند روی جریان ظهور رؤیاهای خود تأثیر بگذارد و آنها را در مسیر دلخواه خود هدایت کند. با هم درس این جلسه را پی میگیریم:
من و شما هر شب خواب میبینیم. در واقع شاید به جرأت میتوان گفت که موجودات عالم میخوابند تا رؤیا ببینند. رؤیا دیدن بخشی ضروری از زندگی انسان است. شاید در طول لحظات بیداری انسان هزاران رؤیای رنگ و وارنگ را به صورت داستان و فیلم و صحنههای نمایشی و حتی صحنههای واقعی در برخوردهای اجتماعی ببیند. اما هیچکدام از آنها جایگزین رؤیاهای شخصی و خصوصی انسان در لحظات خواب او نمیشوند. در واقع این رؤیاهای شبانه هستند که بهانه انسان برای بیدار شدن در روز بعد میشوند. رؤیاها دلیل ادامه زندگی هستند و یک انسان وقتی از رؤیا خالی شود دیگر دلیلی برای ادامه زندگی در خود نمیبیند و به مرگ اجازه میدهد او را فرا بگیرد.
قبل از این برایتتان گفتم که کلید آرزوهای گمشده ما در هنر و مهارت رؤیابینی هشیارانه است و معنای آن هم این است که دوباره یاد بگیریم که چگونه در حالی که بیداریم و نسبت به بیداری خود آگاهی داریم بتوانیم صحنههای یک رؤیای دلخواه را در ذهن خود ایجاد کنیم و آن را در جهت مورد دلخواه خود هدایت و در واقع کارگردانی کنیم.
در این لحظه دارما لبخندی زد و نگاهی به جمع انداخت و پرسید: به من بگوئید که چند نفر از شما در طول شبانهروز تجربه تجسم یک صحنه از آرزوهایش را داشته است؟!
همگی دستان خود را بالا بردند. دارما با لبخند گفت: حق با شماست. همه ما در طول شبانهروز در حال تجسم چیزهائی هستیم که دوست داریم. ولی آیا دقت کردهاید که عمر و دوام این تجسمات ذهنی چندثانیهای و حداکثر چنددقیقهای بیش نیستند و بعد تلنگری از جهان بیرون ما را وادار میکند تا از این حالت خواب و بیداری بیرون بیائیم و رؤیای خود را نیمهکاره در فضای نامرئی ذهن به حال خود رها کنیم!؟
مردی که پیشانی بلندی داشت از لابهلای جمعیت گفت: و ناگفته نماند استاد که دوباره زندهسازی آن رؤیا و تجسم مجدد آن صحنه با همان حجم احساسی و هیجان عملاً غیرممکن است!
دارما سری تکان داد و گفت: به هیچ وجه! شما میتوانید سالها یک رؤیا را در ذهن خود زنده کنید و آن را به شکلهای مختلف مجسم سازید. اتفاقاً نکته همین جا است که میتوان یک رؤیا را بهصورتی ماندگار و پایدار در ذهن ایجاد کرد و آن را مثل یک گل پرورش داد. هر روز به آن آب داد و تغذیهاش کرد و شاهد رشد و زیبائی آن شد. اتفاقاً همه آنها که در زندگی به موفقیتی نایل آمدهاند مهارت اصلیشان همین هنر ایجاد و پرورش و نگهداری و تجسم دائمی یک رؤیای ثابت بوده است. هر چه در جهان بیرون بهصورت یک توفیق و کامیابی بزرگ تلقی میشود در حقیقت چیزی نیست جز نتیجه پافشاری و سماجت یک انسان بزرگ در حفظ و نگهداری مصرانه یک رؤیا در ذهن و پروراندن و جان بخشیدن و زندهسازی این رؤیا تا لحظهای که بهصورت یک تحقق مادی در جهان فیزیکی ظاهر شود.
دختری با شنلی سبز کنجکاوانه پرسید: اما استاد چگونه میتوان یک رؤیا را حفظ کرد. رؤیاها از جنس خیالاند و با اندک تلنگری محو میشوند و از هم میپاشند!؟
دارما پاسخ داد: گوشت و پوست و اعصاب بدن ما روی استخوانبندی و اسکلت ما ایستادهاند. اگر اسکلتی نبود ما نمیتوانستیم بایستیم و راه برویم و شکل و هیبت زیبای کنونی خود را حفظ کنند!؟
دختر شنل سبز پرسید: اسکلت رؤیاهای ما چه هستند!؟
دارما پاسخ داد: اسکلت رؤیاهای ما آرزو و خواستههای قلبی ما هستند علت اینکه نمیتوانیم رؤیاهای باثبات و ماندگار داشته باشیم فقط این است که خواستهها و آرزوهای ثابت و دائمی نداریم. مثلاً فرض کنید در دل آرزو میکنیم تمام مطالب یک کتاب را در عرض یک ساعت حفظ کنیم. بعد باید چشمان خود را ببندیم و رؤیائی در ذهن مجسم کنیم که این اتفاق رخ داده است. اما خیلی از ما وقتی میخواهند چنین رؤیائی را در ذهن مجسم کنند بهجای آن صدها صدای درونی و بیرونی میشوند که:
- اینکار غیرممکن است.
- در حال انجام یک عمل تخیلی هستی و بهتر است به دنیای واقعیت برگردی.
- آخرین آمار جهانی حاکی از آن است که این کار تا به حال انجام نشده است.
- سالها تمرین و ممارست لازم است تا چنین اتفاقی بیفتد.
- چه فایدهای دارد که انسان جنین کاری انجام دهد. با این کار مژه آهسته خواندن از دست میرود.
- این استعداد باعث میشود فرد غیرعادی و غیرطبیعی شود و در نتیجه از جامعه طرد گردد.
- این نوع فشارها شاید روی مغز و اعصاب اثر بگذارد.
- چه انرژی عظیمی باید برای این شکل یادگیری به بدن اعمال شود. حتماً این انرژی جای دیگر به بدن آسیب میرساند.
- این جور چیزها قصه و افسانه و تبلیغات است. به بدبختیهای زندگی خودمان بچسبیم بهتر است و ...
و این نجواهای منفی و بازدارنده تمامی ندارند. نتیجه این میشود که ما نسبت به درستی آرزو و درخواستی که داریم دچار تردید میشویم و دلبستگیمان به آن کمرنگ میشود. بدیهی است رؤیائی که قرار است به یک آرزوی کمرنگ قلاب شود، کمرنگ و بیرمق است و نتیجه اینکه این رؤیا هرگز نمیتواند بر قامت آن آرزو راست شود و شکل گیرد. نتیجه همین میشود که در زندگی روزمره با آن درگیریم. از دیدن رؤیاهای شخصی خود دست میکشیم و چشم به کتابها و نوشتهها و فیلمهائی میدوزیم تا رؤیاهای دیگران را بخوانیم و ببینیم و نشخوار کنیم. تماشای رؤیاهای دست دوم دیگران در فیلمها و داستانها باعث میشوند تا نسبت به توانائی رؤیاسازی و آرزوپردازی خودمان شک کنیم و در نتیجه با دنیائی از حسرت و حس ناتوانی زندگی روزمره خود را سپری کنیم.
از سوی دیگر چون آرزوهای بزرگی که در ذهن داشتیم توسط نجواهای منفی بمباران شدند لذا دیگر حتی جرأت آرزو کردن را در بیداری نخواهیم داشت و در نتیجه بیاختیار از هم خواهیم باشید و به گوشهای پناه خواهیم برد و به خواب فرو خواهیم رفت. به این امید که در عمیقترین بخش خوابمان آرزوهای درونیمان فارغ از نجواگران منفی سرزمین بیداری فرصت قد علم کردن پیدا کنند و بر قامت این آرزوهای سرکوبشده رؤیاهائی زیبا و جذاب فرصت شکلگیری یابند.
نتیجه اینکه اگر نمیتوانیم رؤیاهائی ماندگار و باثبات را در بیداری مقابل چشمان خود مجسم کنیم دلیل آن چیزی نمیتواند باشد جز بیآرزوئی و بیجرأتی در خواستن و طلب کردن آرزوها و آرمانهای ماندگار و پایدار.
اما سؤال بعدی من این است یک آرزو چگونه میتواند خود را از بمباران نجواهای منفی و بازدارنده حفظ کنند و بهصورت پایدار و ماندگار در وجود ما لانه کند و رؤیاهائی شیرین را در اطراف خود ایجاد نماید!؟
مرد پیشانی بلند گفت: براساس دانستههای خود آرزوئی را در دل میگردانیم که ریشه در باورها و دانش قبلی ما داشته باشند وقتی از درستی آرزوئی مطمئن باشیم دیگر هزاران نجوای منفی هم نمیتوانند ما را در حفظ و تعقیب آن دچار تردید سازند.
دارما تبسمی کرد و گفت: من کلمه دانش را زیاد نمیپسندم. دانش ریشه در عقل دارد در حالی که خیلی از آرزوهای انسان در ابتدا عاقلانه و منطقی نیستند. عقل محافظهکار است و ترسو و اساساً نگاه کردن به تجسمی که قرار است بعداً دلایل منطقی ضرورت وجود آن پیدا شود از دید عقل هراسانگیز است. به همین خاطر میگویم به دل خودمان نگاه میکنیم. یعنی بهجای کلمه دانش از بینش استفاده میکنیم. به هر حال هیچکسی بهتر از ما نمیتواند به درون دلمان نظر افکند. به دل خود خیره میشویم و میبینیم که آیا از اعماق وجودمان واقعاً طالب آن آرزو هستیم!؟ اگر جواب مثبت بود، دیگر به هیچ نجوائی گوش نمیدهیم و شروع میکنیم به رؤیاسازی.
مرد پیشانی بلند با اعتراض گفت: از کجا معلوم دلمان به خطا نرفت و آنچه خواست هوسی بیش نباشد؟
دارما گفت: هوس ریشه در عقل دارد نه دل! دلیلش هم این است که بهمحض اینکه عقل دست از توجیه و کنجکاوی بردارد هوس، محو و نابود میشود. ولی خواستن دل از جنس دیگری است که نامش عشق است. خواستن عقل نامش هوس است و لااقل برای خود ما مشخص است که آنچه میخواهیم هوسی برخاسته از عقل است یا عشقی که ریشه در دل دارد فقط آرزوهای دل هستند که ماندگار و پایدارند و میتوانند دلیلی برای زنده بودن و موفقیت بهشمار آیند. آرزوهای دل حتی در خواب هم روی رؤیاهای شبانه ما تأثیر میگذارند و آنها را به سمت موردنظر خودشان هدایت میکنند در حالیکه عمر رؤیاهای ناشی از هوس فقط تا زمانی است که ذهن توان توجیه و استدلال دارد و به محض خستگی و از کارافتادگی مغز، آن رؤیای ناشی از هوس به یک کابوس دهشتآور تبدیل میشود.
دارما ادامه داد: پس به آنجا رسیدیم که باید به دل خود نگاه کنیم. آرزوئی در آن بیابیم. آن آرزو را باور کنیم و نسبت به حفظ آن در مقابل هزاران نجوای درونی و بیرونی احساس تعصب و غیرت کنیم. بیآنکه به کسی بگوئیم خودمان در درون خودمان برای آن آرزو رؤیا بسازیم و در آن رؤیا شناور شویم. درست مانند تازهعروسی که هر چه در منزل دارد را به بهترین شیوه میآراید و برای هر هدیهای که به او میرسد کنجی مناسب را در خانه پیدا میکند، ما هم با وسواس شب و روز رؤیای رسیدن خود را به آن آرزوی قلبی تغذیه کنیم و به آن برسیم و هر گوشهاش را به زیباترین شکل ممکن بیارائیم و هر وقت قرضی پیدا کردیم به آن رؤیا پناه ببریم و در آن زندگی کنیم. با این کار روز به روز هنر رؤیابینی ما قویتر میشود و دیری نمیپاید که واقعیت بیرون زندگی ما نیز شروع به دگرگونی و همرنگ شدن با رؤیا میکند. دیری نمیپاید که همه شاهدان و ناظران بیرونی ما را به خود نشان میدهند و میگویند: نگاه کن او بالاخره موفق شد به آنچه میگفت برسد! اما اینکه غیرممکن بود. و آنها هرگز نمیدانند که تو مدتها قبل از آن در رؤیاهایت به آنچه میخواستی رسیدهای!
دستم را بالا بردم و با احتیاط پرسیدم: و اینها که گفتید را چگونه میتوان در بحث یادگیری موضوعات علمی و یادسپاری عمیق و ماندگار مطالب بهکار گرفت؟
خدامراد که کنارم نشسته بود با آرنج به پهلویم زد و آهسته در گوشم گفت: اجازه بده دارما مسیری را که انتخاب کرده ادامه دهد و بیجهت ذهن مخاطبان را با این سؤال بیارزش به هم مریز. نتیجهای که از این درسها عاید مخاطب میشود بسیار ارزشمندتر از هنر یادگیری عمیق و ماندگار موردنظر توست. اگر کسی این مطالب را در وجود خود پیدا کند و با زبان خود برای آنها معنایابی کند، به گنجهای باارزشی دست مییابد که مهارت یادگیری عمیق و ماندگار آرمانی تو فقط بخش کوچکی از آن است.
دارما نگاهی به من و خدامراد انداخت و گفت: کیمیا سؤالی پرسید که گمان میکنم بعضی از شما الان میتوانید پاسخ مناسبی برای آن پیدا کنید. آیا کسی هست که این پاسخ را با صدای بلند بگوید؟!
دختر با شنل سبز گفت: هر موضوعی که میخواهی یاد بگیری را دقیقاً بهصورت یک آرزوی آشنا در دلت ببین. بعد شروع به ساختن رؤیائی جذاب برای آن آرزو کن. این رؤیا متعلق به تو است و بهتر است تا حد امکان پرشر و شور و خیالانگیز و تأثیرگذار باشد. بعد این رؤیا را با قلابی که باز هم انتخاب توست به آرزو که همان موضوع یادگیری است وصل کن. اکنون آن آرزو بخشی از تمامیت وجود تو شده است و در سراسر کالبد تو جا گرفته است. تو در این لحظه برای همیشه و به کاملترین شکل ممکن آن آرزو یعنی آن موضوع علمی مورد نظرت را در درون خودت جذب نمودهای! دیگر مهم نیست در جهان بیرون چه اتفاقی رخ میدهد. در واقع جهان بیرون هم از این به بعد بهگونهای برخورد میکند که تو انگار به آن موضوع علمی مسلط شدهای. در واقع تو با رؤیاسازی و پیوندزنی رؤیای خود به آن دانسته علمی آن را بخشی از وجود خود ساختهای. اما جالب اینجاست که انسان میتواند هر چیزی را با این روش در خود جذب کند.
دارما تبسمی کرد نگاهش را بهسوی من برگرداند. شانههایش را بالا انداخت و گفت: و این تازه آغاز راه است. غول درون تو در حال بیدار شدن است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست