شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

الگوها و نظریه های عمده بهداشت روانی


الگوها و نظریه های عمده بهداشت روانی

«بهداشت روانی» دارای دو تعریف است در تعریف اول, «بهداشت روانی» به معنای سلامت فکر و روان است و منظور از آن نشان دادن وضع مثبت و سلامت روانی و راه های دست یابی به آن است که در تکامل فرد و اجتماع نقش مؤثری می تواند به عهده گیرد

یکی از مسائل مهم جهان امروز مسئله بهداشت و سلامت انسان است. بدون شک، سلامت جسمانی و روانی افراد جامعه اهمیت بسزایی دارد. تأمین سلامتی اقشار جامعه یکی از مسائل اساسی هر کشوری است که باید آن را از سه بعد جسمی، روانی و اجتماعی مدنظر قرار داد. بهداشت روانی علاوه بر اینکه هدف هر جامعه ای به شمار می آید، معیاری برای سلامت فرد نیز محسوب می گردد. این اصطلاح دارای معانی متعددی است که از جامعه ای به جامعه دیگر، فرهنگی به فرهنگ دیگر و از فردی به فرد دیگر متفاوت است.

به همین دلیل، در روان شناسی، الگوها و دیدگاه های متفاوتی نسبت به بهداشت روانی وجود دارد. این نبشتار درصدد نقد و بررسی چهار الگو و دیدگاه عمده در این باره می باشد. علاوه بر این، به دیدگاه اسلام در باب بهداشت روانی نیز اشاره می گردد.

حل مسائل ملّی و بین المللی تا حدّ زیادی به روشن بینی در زمینه روح و روان بشر و جلوه های گوناگون آن بستگی دارد و بدین منظور، باید ساخت و ایجاد فرد سالم، خانواده سالم و اجتماع سالم هدف همگان باشد و این خود به مقدار زیادی بستگی به فهم فلسفه وجودی فرد و مفهومی دارد که فرد و اجتماع از زندگی برداشت می کنند. با توجه به شیوع فلسفه های مادی، که حقیقتاً قادر به توجیه انسان و جهان نیستند و اشکالاتی که این فلسفه ها ایجاد کرده و خواهند کرد، متفکران موحّد باید به طور جدّی دست به کار شوند و نقش رهبری فکری جهان را به عهده گیرند. در این باره متفکران موحّد ملت ما با در دست داشتن ذخایر معنوی، اخلاقی و مذهبی سرشار و غنی، مسئولیتی بس عظیم به عهده دارند.۱

بدون شک، سلامت جسمانی و روانی افراد جامعه اهمیت بسزایی دارد. افراد و جوامع انسانی بدون حفظ سلامت و رعایت بهداشت، نمی توانند به زندگی فردی و نوعی خود ادامه دهند و نسل خود را حفظ نمایند. بیماری و ناتوانی، زندگی فرد و روابط انسانی را مختل و در نتیجه، احساس امنیت و همبستگی را از انسان سلب می کنند.۲

موضوع «سلامتی» از بدو پیدایش بشر و در قرون و اعصار متمادی، مهم و همواره مطرح بوده است. اما هرگاه از آن سخنی به میان آمده، عموماً بعد جسمانی آن مدّ نظر قرار گرفته و کمتر به بعد روانی آن توجه شده است. «سازمان بهداشت جهانی»۳

(۱۹۹۰) ضمن توجه دادن مسئولان کشورها به تأمین سلامت جسمی، روانی و اجتماعی افراد جامعه، همواره بر این نکته تأکید دارد که هیچ یک از این سه بعد بر دیگری برتری ندارد. طبق برآوردهای این سازمان میزان شیوع اختلالات روانی در کشورهای صنعتی و در حال توسعه رو به افزایش است. این در حالی است که در برنامه ریزی های توسعه اجتماعی و اقتصادی، پایین ترین اولویت به آنها داده می شود. دلیل این افزایش را تا حدّ زیادی می توان وابسته به رشد روزافزون جمعیت، تغییرات سریع اجتماعی همچون شهرنشینی، فروپاشی خانواده های گسترده و مشکلات اقتصادی دانست.۴

تأمین سلامتی اقشار جامعه یکی از مسائل اساسی هر کشوری است که باید آن را از سه بعد جسمی، روانی و اجتماعی مدّنظر قرار داد. با توجه به افزایش بیماران روانی در سراسر جهان، زیان های مالی و معنوی ناشی از این بیماری ها و همچنین کمبود تسهیلات، امکانات و نیروی تخصصی لازم برای ارائه خدمت به آنها، به نظر می رسد که انجام خدمات پیشگیرانه در این زمینه ضروری است و تأمین بهداشت روانی افراد به عنوان یک اقدام مثبت اجتماعی، اقتصادی، پزشکی و بهداشتی، برای تمام کشورها و ملت ها جنبه الزامی دارد.۵

● تعریف «بهداشت روانی»

«بهداشت روانی» دارای دو تعریف است. در تعریف اول، «بهداشت روانی» به معنای سلامت فکر و روان است و منظور از آن نشان دادن وضع مثبت و سلامت روانی و راه های دست یابی به آن است که در تکامل فرد و اجتماع نقش مؤثری می تواند به عهده گیرد. در تعریف دوم، منظور از «بهداشت روانی» عبارت از رشته ای تخصصی از بهداشت عمومی است که در زمینه پیش گیری از بیماری های روان و کاستن آنها فعالیت می نماید.

اکنون بهداشت روانی به عنوان یکی از رشته ها و موضوعات اساسی، مورد توجه سازمان بهداشت جهانی است و یک قسمت مستقل را در این سازمان جهانی به خود اختصاص می دهد. در هر دو مفهوم بهداشت روانی، نقش فرهنگ، آداب و رسوم خانوادگی و اجتماعی و شرایط محیطی مورد تأکید قرار می گیرد.۶

به طور کلی، می توان گفت: «بهداشت روانی» به معنای تأمین سلامت روان افراد جامعه به هر نحو ممکن است. بر این اساس، تمام اصول، نکات، اعمال و اقداماتی که به تأمین سلامت روان مدد برسانند مشمول بهداشت روانی بوده، در دایره آن قرار می گیرند. به همین دلیل، در بیشتر کتب و منابع مربوط به بهداشت روانی، به سه نظام اشاره می شود: نظام اولیه یا پیش گیری نوع اول۷ برای پیش گیری از بیماری روانی، نظام ثانویه یا پیش گیری نوع دوم۸ برای درمان بیماری و کاهش شدت آن; و نظام ثالثیه یا پیش گیری نوع سوم۹ برای بهتر کردن عاقبت بیماری (بازتوانی و توان بخشی). بر این اساس، می توان گفت: بهداشت روانی، برخلاف مفهوم ظاهری آن (پیش گیری تنها)، اصطلاح عام و گسترده ای است که هم شامل پیش گیری می شود، هم درمان و هم توان بخشی.

در تعریف «بیماری روانی» و «سلامت روان»، الگوها، نظریه ها و دیدگاه های متعددی ارائه گردیده است. این نبشتار چهار الگو و دیدگاه عمده و اساسی را به صورت اجمالی و مختصر مورد نقد و بررسی قرار می دهد. این چهار الگو به ترتیب عبارتند از: ۱. الگوی پزشکی و روان پزشکی; ۲. الگوی رفتارگرایی; ۳. الگوی روان کاوی (فرویدی); ۴. الگوی انسان گرایی.

● الگوها و نظریه های بهداشت روانی۱۰

اصطلاح «بهداشت روانی» اصطلاحی عمومی است که به معانی متعددی به کار می رود. یکی از عمده ترین این معانی، که هدف نهایی هر جامعه ای نیز محسوب می شود، تأمین سلامت روان افراد جامعه است. هر جامعه ای موظّف است سلامت روان افراد خود را تأمین نماید. بهداشت روانی بخش عمده ای از بهداشت عمومی به شمار می آید.

بهداشت روانی علاوه بر اینکه هدف هر جامعه ای به شمار می آید، معیاری برای سلامت فرد نیز محسوب می گردد. این اصطلاح دارای معانی متعددی است که از جامعه ای به جامعه دیگر، فرهنگی به فرهنگ دیگر و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. به همین دلیل، در روان شناسی، الگوها و دیدگاه های متفاوتی نسبت به بهداشت روانی وجود دارد. در ذیل، به این الگوها و دیدگاه های عمده اشاره می گردد:

۱) الگوی پزشکی و روان پزشکی۱۱

در این الگو، بهداشت روانی به معنای عدم وجود و حضور علایم بیماری است. بر اساس این الگو، انسان سالم کسی است که نشانه های بیماری در او دیده نمی شود; همان گونه که انسان سالم از حیث جسمانی کسی است که نشانه های بیماری مثل درد، تب و لرز در وی به چشم نمی خورند.

طبق این دیدگاه، هدف انسان و جوامع انسانی رهایی و خلاصی انسان از نشانه های بیماری است. در این الگو، نشانه ها و پدیده هایی از قبیل اضطراب، وسواس، افسردگی، توهّم و هذیان، و پرخاشگری کنترل نشده، نشانه بیماری محسوب می شوند و اگر در کسی یافت شوند آن فرد نابهنجار و غیرطبیعی (مریض و ناسالم) است و چنانچه در فردی یافت نشوند این فرد سالم، طبیعی و بهنجار محسوب می گردد.

صاحبان این دیدگاه عوامل فیزیکی و بیولوژیکی را پایه هستی بشر می دانند و معتقدند: تمام حالات ذهنی و فکری بشر زیر بنای مولکولی و سلولی دارند. برخی از پیش فرض های عمده این دیدگاه را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

۱) فرد بیمار، ناتوان است و درمان بدون مداخله مستقیم امکان پذیر نیست.

۲) بیماری های روانی و به طور کلی، بیشتر ویژگی های رفتاریوروان شناختی انسان مشخصاً قابل طبقه بندی هستند و در نتیجه، بیماری ها و افراد مبتلا به بیماری را می توان در گروه های مشخص قرار داد.

۳) به دلیل آنکه افراد را می توان در طبقات و دسته های مشترکی قرار داد، پس روش هایی که برای درمان یک بیماری خاص کاربرد دارند، برای افراد مبتلا به آن بیماری نیز مشترکند.

۴) هرچند ابعاد وجودی انسان به چند بعد جسمانی، روانی و اجتماعی تقسیم می شوند، ولی تأکید اساسی بر بعد جسمانی است.۱۲

دیدگاه مزبور، که به مکتب «زیست گرایی» نیز شهرت دارد، در مطالعه رفتار انسان، بیشترین اهمیت را برای بافت ها و اعضای بدن قایل می شود. این مکتب، که پایه اصلی روان پزشکی را تشکیل می دهد، بیشتر بر بیماری روانی توجه دارد، نه بهداشت روانی; زیرا بیماری روانی را جزو سایر بیماری ها به شمار می آورد. روان پزشکی، که در اواخر قرن هجدهم شاخه ای از پزشکی شناخته می شد و به درمان بیماری های روانی می پرداخت، از بیماری روانی مفهوم عضوی را در نظر می آورد. همان گونه که اشاره شد، دیدگاه «روان پزشکی» برای تبیین بیماری روانی به پدیده ها و اختلال های فیزیولوژیک اهمیت می دهد. این دیدگاه از علم پزشکی الهام می گیرد; زیرا علم پزشکی معتقد است: بیماری جسمی در اثر بی نظمی در عملکرد یا در خود دستگاه به وجود می آید. دیدگاه «روان پزشکی» درباره فرد دید تعادل حیاتی دارد; معتقد است: اگر رفتار شخص از هنجار منحرف شود، به این دلیل است که دستگاه روانی او اختلال پیدا کرده است. بنابراین، فرض بر این است که در آینده نوعی نقص در دستگاه عصبی او کشف خواهد شد و همه اختلال های فکری و رفتاری بر اساس آن قابل تبیین خواهند بود. به دلیل آنکه دیدگاه «روان پزشکی» درباره فرد دید تعادل حیاتی دارد، طبق این دیدگاه، بهداشت روانی عبارت است از: نظام متعادلی که خوب کار می کند.۱۳

در نظام ارزشی الگوی «پزشکی» و «روان پزشکی»، هدف نهایی، حذف، دفع و رفع نشانه های بیماری است. به همین دلیل، در الگوی مزبور، برای حذف و رفع نشانه های بیماری از درمان های فیزیکی مثل دارو، شوک درمانی، کنترل و محرومیت استفاده می شود.

این درمان ها گرچه بیماری را ریشه کن نمی کنند و فقط نشانه های آن را ظاهراً و به صورت موقّت از بین می برند، ولی همین که نشانه ها ناپدید می شوند، گفته می شود: بیمار درمان شده و سلامت خود را باز یافته است!

۲) الگوی روان کاوی (فرویدی)۱۴

زیگموند فروید، بنیانگذار مکتب «روان کاوی»، در اصل یک پزشک بود. به همین دلیل، روان کاوی به آسانی از سوی روان پزشکی پذیرفته شده است. علاوه بر این، مکتب «روان کاوی» و مکتب «زیست گرایی» شباهت هایی با هم دارند. «روان کاوی» مثل «زیست گرایی»، بر مفهوم «تعادل» (عدم تعارض) بین ساخت ها، تشخیص و درمان استوار است. درباره بهداشت روانی، مفاهیم روان کاوانه زیادی وجود دارند و برخی از شاگردان فروید از اندیشه اصلی او فاصله گرفته اند تا نظر خاص خود را ارائه دهند. به نظر برخی از روان کاوان، بهداشت روانی زمانی تضمین می شود که «من»۱۵

از دیدگاه فروید، «سلامت روان» به معنای سازگاری فرد با خود و با خواسته ها و فشارهای جامعه است. وی اعتقاد دارد: شخصیت انسان دارای سه بخش یا سه ساختار به نام های «بن»،۱۸ است. ایگو (من)، که مدیر اجرایی شخصیت است و مسئولیتش حفظ تعادل آن می باشد، همواره از طرف «اید» (بن)، «سوپرایگو» (فرامن) و محیط تحت فشار قرار می گیرد. چنانچه ایگوی فرد تضعیف گردد، قدرت اجرایی و مدیریتی اش را از دست می دهد و در نتیجه، تعادل شخصیت به هم خورده، در نهایت، انسان به ناسازگاری مبتلا می گردد. به عقیده فروید، فرد ناسازگار یعنی: کسی که سلامت روان خود را از دست داده و دچار بیماری گردیده است.

در نظام ارزشیِ این الگو، هدف نهایی سازگار کردن و سازگار شدن فرد با خود و با جامعه ای است که در آن زندگی می کند ـ جامعه هر چه می خواهد باشد! ـ فرد سالم هم کسی است که در جامعه اش زندگی کند، بدون اینکه تعارضی بین روان و ذهن او و جامعه اش به وجود آید.

بنابراین، کسی که با خود و جامعه اش سازگار باشد و با آنها در ستیز و تعارض به سر نبرد، بر چسب سلامت می خورد، و کسی که نتواند با خود و جامعه خویش سازگار شود و با آنها تعارض و درگیری داشته باشد ـ جامعه هر چه باشد! ـ برچسب بیماری و مرض می خورد. به هر حال، تمام تلاش و هنر این نظام آن است که به افراد آموزش دهد چگونه با خود و جامعه خود سازگار شوند، و به بیماران نیز این بینش را بدهد که علت ناسازگاری شان با جامعه و مقاومتشان در برابر آن چیست.

حال این سؤال مطرح است که طبق معیار و الگوی فرویدی، افراد و چهره های انقلابی و مبارز، که علیه جامعه و قوانین حاکم بر آن قیام می کنند و به مبارزه برمی خیزند و درصدد اصلاح یا تغییر آن برمی آیند، چه حکمی دارند: سالم هستند یا بیمار؟

شباهت های الگوی پزشکی ـ روان پزشکی و الگوی روان کاوی: بین دو الگوی مذکور، شباهت های زیر به چشم می خورند:

۱) هر دو الگو اساساً به جنبه منفی و سلبی توجه دارند، یکی به نبود نشانه های بیماری و دیگری به نبود تعارض با خود و جامعه.

۲) طبق هر دو الگو، مشکل در درون خود بیمار است و جامعه برای درمان یا اصلاح، موضوعیتی ندارد. بنابراین، هر دو الگو چندان درصدد اصلاح قوانین جامعه برنمی آیند. به عبارت دیگر، هر دو الگو کار چندانی با اجتماع یا محیط ندارند و آن را منبع ـ حتی ـ احتمالی بیماری نمی دانند. از این رو، جامعه را در درمان یا اصلاح بیماری دخیل ندانسته، فقط بر فرد تکیه می کنند.

۳) هر دو الگو بیمار را کاملا منفعل به حساب می آورند و به اراده و فعّال بودن او چندان اهمیتی نمی دهند. «روان پزشکی» سعی دارد با دادن دارو و روان کاوی تلاش می کند با روان درمانی، آن هم به شیوه خاص فرویدی، بیمار را درمان کند!

۳) الگوی رفتارگرایی۲۱

طبق این الگو، سلامت روان به معنای وجود رفتار سازگارانه و عدم رفتار ناسازگارانه است. «رفتار سازگارانه» رفتاری است که فرد را به اهدافش برساند و «رفتار ناسازگارانه» رفتاری است که فرد را از رسیدن به اهدافش باز دارد. بر اساس چارچوب این دیدگاه، فرد سالم کسی است که در جامعه طوری رفتار کند که به اهدافش برسد. حال اهداف چه باشند و جامعه چه جامعه ای باشد، فرق نمی کند و چندان اهمیتی ندارد! بیمار هم کسی است که رفتارش او را به اهدافش نرساند! تلاش و هدف نهایی این الگو و نظام ارزشی آن این است که شیوه های رفتار سازگارانه و رسیدن به اهداف را به افراد آموزش دهد. در الگوی رفتارگرایی، اهتمام بر این است که فرد به هدفش برسد; فرقی نمی کند که این هدف خوب باشد یا بد، و درکنارش حق دیگران ضایع شود یا نشود!

این تعریف از «سلامت روان» یکی از رایج ترین تعاریف بهداشت روانی است که در عصر کنونی به چشم می خورد و متعلّق به یک نظام ارزشی و یک مکتب روان شناختی است که به مکتب «رفتارگرایی» (اصالت رفتار) معروف است. اگرچه ریشه و مرکز این نوع تفکر و عمل در آمریکاست، ولی امروزه به سراسر جهان سرایت کرده و حتی در مشرق زمین و کشورهای اسلامی نیز عده ای خواسته یا ناخواسته عملکردی مطابق و هماهنگ با این دیدگاه دارند!

این الگو و این دیدگاه امروزه در بیشتر کشورهای دنیا، به ویژه کشورهای غربی و صنعتی، رایج است و توسط حاکمان و سیاست مداران شیطان صفت به کار گرفته می شود; دیدگاهی که غیرانسانی و شیطانی است و توجیه کننده این ضرب المثل معروف است: «هدف وسیله را توجیه می کند!» آیا انسانی که فقط به فکر خود، منافع و اهداف خویش است و اهمیتی به اهداف، حقوق و منافع دیگران نمی دهد و حتی در موارد زیادی نیز آنها را ضایع یا غصب می کند، انسانی سالم و منطقی است ؟!

البته ناگفته پیداست که گاهی انسان اهدافی دارد منطقی و انسانی. بنابراین، اگر طوری رفتار کند که به این اهداف برسد هیچ مشکلی پیش نمی آید; چون هم رفتارش منطقی است و هم اهدافش منطقی اند و هم چنین رفتاری نشانه ای از سلامت فکر، روان و شخصیت او به شمار می آید. اما اگر فردی اهدافی دارد غیرانسانی و ملازم با تضییع حقوق فرد یا افراد دیگر، آیا باز هم چنین شخصی رفتارش منطقی و سازگارانه است؟ آیا برای رسیدن به هر هدفی، می توان به هر رفتاری دست زد؟ آیا با عقل سلیم و حکیم می توان گفت: چنین فردی از سلامت روان برخوردار است؟

با وجود این، در همه جای دنیا کسانی هستند که اگرچه این را بر زبان نمی آورند و خود را «رفتارگرا» نمی دانند و حتی در مواردی از این اسم و اصطلاح نیز به ظاهر بیزاری می جویند، اما در عمل، منش و رفتار خود، دقیقاً بسان رفتارگرایان و مطابق با نظام ارزشی آنان عمل می نمایند!

همان گونه که ملاحظه می شود، این الگو و الگوی فرویدی هر دو بر سازگاری تأکید می کنند، منتها فروید سازگاری فرد با خود و جامعه اش را در نظر می گیرد، ولی رفتارگرا سازگاری رفتار با هدف را مدّ نظر قرار می دهد. علاوه بر این، در مقایسه الگوی «رفتارگرایی» با الگوی «پزشکی» و «روان پزشکی»، می توان گفت: الگوی «پزشکی» یک الگوی مطلق گرا و این الگو نسبی گراست. روان پزشک، پرخاشگری کنترل نشده را به صورت مطلق مرض و بیماری می داند، در حالی که از دید رفتارگرا، اگر رفتار پرخاشگرانه شما را به هدفتان برساند نه تنها مرض و بیماری به حساب نمی آید، بلکه عین سلامت است. طبق الگوی «رفتارگرایی»، اگر پرخاشگری شما را به هدفتان نرساند آن گاه می توان گفت: این پرخاشگری نشانه مرض و نابهنجاری است.

بر اساس همین دیدگاه غیرانسانی رفتارگرایی است که حاکمان و سیاست مداران غربی، به ویژه آمریکا و انگلستان و همدست جعلی و بی ریشه آنان اسرائیل غاصب، خود را محق و ذی صلاح می دانند که تحت عنوان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر به هر کشور و سرزمینی حمله کنند و پس از کشتن هزاران بی گناه، و بی خانمان کردن عده زیادی از مردم عادی، ثروت ها، منابع و معادن آنان را به غارت و چپاول ببرند! چنین مهاجمانی برای اینکه رفتار خود را منطقی و انسانی جلوه دهند دایم در بنگاه ها و بوق های تبلیغاتی خود، از هدیه کردن آزادی و دموکراسی و احقاق حقوق بشر دم می زنند! از دید آنها، این گونه رفتارها نه تنها بد نیستند، بلکه نشانه ای از آزادی، دموکراسی، سلامت روان، عدالت و انسانیت به شمار می آیند; زیرا آنها را به هدفشان، که غارت فرهنگ، ثروت و منابع مردم کشورهای مظلوم است، می رساند!

۴) الگوی انسان گرایی۲۲

روان شناسی «انسانگرا» الگویی از سلامت روان را ارائه می دهد که با سه الگوی پیشین تفاوت فراوانی دارد. در این الگو، بر طبیعت و جنبه های مثبت انسان و فعّال بودن وی تأکید می شود.

طبق این الگو، «سلامت روان» به معنای رشد، شکوفاسازی و تحقق استعدادها و نیروهای درونی انسان است. از چشم انداز این الگو، انسان سالم کسی است که استعدادهای خود را شکوفا سازد و به کمال مطلوب و ایده آل برسد. در نظام ارزشی این الگو، هدف و هنر انسان رسیدن به کمال و شکوفاسازی تمام استعدادهای ذاتی و درونی وی است. در دیدگاه «انسانگرا»، انسان با یک سلسله متنوع از استعدادها و نیروها متولّد می شود که روی هم رفته، به «طبیعت انسان» معروف است. این نیروها عبارتند از: هوش، نیازها و غرایز، معنویات و الهیّات، عاطفی بودن، اجتماعی بودن و مانند آن که بر اساس این الگو، تمام آنها، هم سالم هستند و هم مثبت. همه انگیزه انسان و اصلی ترین انگیزه وی نیز شکوفاسازی این نیروهای سالم و مثبت است. طبق این الگو، انسان کلّیتی است متشکل از روح و جسم (تن و روان) که همواره به طرف خودشکوفایی و کمال در حرکت است.

این دیدگاه بر خلاف سه دیدگاه قبل، انسان را ذاتاً سالم، مثبت و فعّال می پندارد که با اراده، اختیار و مسئولیت خودش، اعمال و کردارش را انجام می دهد. وی مسئول سلامت خویش است و اگر هم مریض شود، خودش باید در درمانش فعّال و تصمیم گیر باشد.

از میان روان شناسان انسانگرای معروف، می توان به چهره هایی همچون گوردن آلپورت (۱۸۹۴ـ۱۹۶۷ Gordon Allport;)، کارل راجرز (۱۹۰۲ـ ۱۹۸۷ CarlRogers;)، آبراهام مزلو (۱۹۰۸ـ ۱۹۷۰ AbrahamMaslow;) و تا حدّی اریک فروم (۱۹۰۰ـ ۱۹۸۰ Erich Fromm;) و دیگران اشاره نمود که بررسی نظرات هر یک از آنان نیازمند مقاله ای مستقل است.

نقد و نظر: اگرچه الگوی «انسان گرایی» به حسب ظاهر و در مقایسه با سه الگوی دیگر، از جذّابیت و نقاط قوّت و مثبت زیادی برخوردار است، اما اگر با دیدی تیز و نقّادانه به آن بنگریم، خواهیم یافت که این الگو نیز علی رغم ظاهر زیبا و جذّابش دارای ایرادهای اساسی و اشکالات مبنایی است; اولا، در اینکه کمال و شکوفاسازی چه و چگونه هستند، محل دقت و تأمّل است. ثانیاً، درست است که دیدگاه اسلامی نیز به اراده، اختیار، مسئولیت، خودشکوفایی و کمال جویی انسان توجه و تأکید دارد، ولی قابل ذکر است که آبشخور اسلام با آبشخور «انسان گرایی» در این امر کاملا متفاوت است و به اندازه زمین تا آسمان با آن فاصله دارد! نگاه اسلام به انسان، نگاهی الهی، آسمانی و عمودی است، ولی نگاه «انسان گرایی» به انسان، نگاهی بشری، زمینی و افقی است. از دید اسلام، انسان موحّد و مؤمن، انسانی سالم و ارزشمند است، در حالی که از دید «انسان گرایی»، انسان بما هو انسان ارزشمند است. بنابراین، عمده ترین ایرادی که به دیدگاه «انسان گرایی» وارد است، توجه و تأکید افراطی آن بر انسان است. این دیدگاه انسان بما هو انسان را محور و مرکز ثقل همه چیز قرار می دهد و وجود انسان را برترین و بهترین وجود به حساب می آورد. طرف داران این دیدگاه همه چیز را برای انسان می خواهند و اگر هم از خدا، دین، انبیا و کتب آسمانی دم می زنند و آنها را مفید می دانند، صرفاً به خاطر این است که همه اینها برای انسان و مفید به حال وی هستند! خدا خوب است، چون برای انسان خوب است; و دین خوب است، چون برای انسان و زندگی اش مفید است.

این در حالی است که بر اساس دیدگاه اسلام، انسان بماهو انسان ارزشی خنثا دارد و در سایه التزام به ارزش های الهی و انسانی صحیح، به منزلت و احترام نایل می شود. از این رو، تنها انسان موحّد و مؤمن است که به خاطر توحید، ایمان و تعهدش، سلامت و ارزش والایی پیدا می کند. از منظر اسلام، محور و مرکز ثقل همه چیز و همه کس خداوند سبحان و خالق منّان است.

● دیدگاه اسلام در باب بهداشت روانی

گرچه بحث «بهداشت روانی» از دیدگاه اسلام نیازمند کتاب و یا مقاله مستقلی است، ولی برای حسن ختام کلام، به اختصار، به دیدگاه دین مبین اسلام در این باره اشاره می گردد:

به دلیل آنکه تأمین سلامت، حفظ و ارتقای آن یک مقدّمه لازم برای حفظ حیات، شکوفایی عمر و بهره گیری شایسته از زندگانی است، از این رو، در آیین حیات بخش اسلام، این موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است و در بسیاری از احکام اسلامی، به شکل های گوناگون به آن توجه شده است. کلمه «سلامت» مفهومی وسیع تر از سالم بودن تن و فقدان بیماری و ناتوانی دارد و جنبه های درستی و آسایش جسمی، روانی و اجتماعی و شایستگی های معنوی را دربر دارد. با نگاهی گذرا و سیری کوتاه در منابع و معارف اسلامی، درمی یابیم که حکمت و هدف از خلقت و آفرینش، خلقت انسان، و هدف از خلقت انسان، کمال جویی و سعادت وی در سایه ستایش و پرستش خداوند حکیم و بی نیاز است. از دیدگاه اسلام، هم حیات انسان و هم سلامت او از اهمیت ویژه ای برخوردارند. تأمین سلامت و حفظ و ارتقای آن، نیازمند برخورداری مردم از آگاهی های ضروری بهداشتی است و هر تلاشی که در زمینه بهداشت، با الهام از رهنمودهای حیات بخش و مسئولیت آفرین اسلامی صورت گیرد، تلاش مقدّسی است که می توان آن را مصداق روشنی از اعمال صالح و عبادات ثمربخش و مایه خشنودی پروردگار دانست.۲۳

همان گونه که اسلام به بهداشت جسمانی اهمیت می دهد و با صدها حکم بر آن تأکید می کند، برای بهداشت روانی نیز اهمیت بسزایی قایل است. در مکتب اسلام، هم معیارهای بیماری روانی، هم حداقل سلامت روانی و هم معیارهای ایده آل تعریف شده اند. معیارهای بیماری روانی می توانند به تشخیص بیماری کمک نمایند و از نظر حقوقی و جزایی مورد توجه قرار گیرند. معیار سلامت روانی در مکتب اسلام، تحت عنوان «رشد» به کار رفته است. لغت «رشد» به معنای قایم به خود بودن، هدایت، نجات، صلاح و کمال آمده است.۲۴

● معیار ایده آل سلامت روانی در مکتب اسلام

دست یابی به حداکثر رشد، که به طور مترادف با «کمال و تکامل» به کار می رود، در حقیقت، فلسفه زندگی از دیدگاه اسلام است. یقیناً هیچ عاقلی نمی تواند ادعا کند که به حداکثر رشد و تکامل دست یافته و امکان دست یابی به مراحل بالاتر و پیشرفته تر برای او غیر مقدور است. خداوند حکیم در آیه ۱۸۶ سوره بقره می فرماید: (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ); چون بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو: من به آنها نزدیکم، دعوت خواننده ای که مرا بخواند اجابت می کنم، پس باید آنها هم دعوت مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند تا رشد یابند. چنان که مشاهده می شود، نتیجه ایمان به خدا و اجابت دعوت او، رشد و تکامل است و در حقیقت، مقصود از دعوت پیامبران الهی و پذیرش آن توسط مردم، دست یابی به تکامل روانی است. در حقیقت، وقتی جهان بینی اسلامی و فلسفه زندگی را از دیدگاه مکتب اسلام در حرکت تکاملی خلاصه نماییم، انسانی که در این مسیر حرکت می نماید، از معیار ایده آل سلامت فکر برخوردار است و به هر مقدار که از این مسیر فاصله داشته باشد، از سلامت روانی دور است.۲۵

علاوه بر مفهوم کلی «تکامل و رشد»، که به عنوان ایده آل سلامت روانی می توان از متون اسلامی استخراج نمود، آموزه ها و آموزش های گسترده ای نیز درباره جنبه های گوناگون کمک کننده و یا بازدارنده حرکت تکاملی در این مکتب وجود دارند که دارای ارزش و جنبه علمی فراوان هستند و در ضمن، از سادگی و قابل فهم بودن در حدّ گروه های اجتماعی برخوردارند. نمونه هایی از این آموزه ها عبارتند از:

ـ قدرت تحمّل نسبت به دیدگاه های دیگران و گزینش ایمان به خدا و احساس تعهّد و تکلیف نسبت به خداوند و دوری از قدرت های ضد خدا; در آیه ۱۷ و ۱۸ سوره مبارکه زمر آمده است: (وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ); افرادی که از پرستش طاغوت سر باز زنند و به درگاه خداوند روی آورند، آنان را بشارتی است و تو آنها را بشارت ده. آنهایی که سخن را بشنوند و بهترین آن را پیروی نمایند کسانی هستند که خداوند هدایتشان نموده و آنان خردمندانند.

ـ احساس امنیت دیگران نسبت به گفتار و رفتار شخص; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: مسلمان کسی است که دیگر مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.۲۶

ـ انجام به موقع هر کار با توجه به شرایط زمان و مکان; حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: عاقل کسی است که هر چیزی را در جای خود می گذارد و جاهل برعکس است.۲۷

ـ برنامه ریزی و کوشش در امور مفید و دوری از هر کار بی فایده; حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: برای خردمند صحیح نیست که در پی کاری رود، مگر آنکه در سه چیز باشد: نصیب و بهره ای درباره معاد، یا مرمتی برای معاش و ترمیم زندگانی، یا لذت در غیر حرام.۲۸

ـ قدرت تحمّل نسبت به مردم و مدارای با آنها; حضرت علی(علیه السلام)می فرمایند: نشانه عقل مدارا با مردم است.۲۹

ـ حسن خلق; امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: کسی که حسن خلق بیشتری داشته باشد عقلش کامل تر است.۳۰

ـ کوشش در دست یابی به علم و حکمت، حتی با از دست دادن رفاه خود; در حدیث از معصوم(علیه السلام)آمده است: عاقل به کم و کاست دنیا با دریافت حکمت خشنود است و با کم و کاست حکمت و رسیدن به دنیا خشنود نیست و از این رو، تجارتش سودمند است.۳۱

ـ رازداری و کنترل گفتار; در گفتار معصوم(علیه السلام)است: سینه خردمند مخزن راز اوست.۳۲ و نیز می فرماید: زبان خردمند پشت دل اوست و دل احمق پشت زبان او.۳۳

ـ دوری از غرور و خودپسندی; در سخن معصوم(علیه السلام)است: خودپسندی نشانه ضعف عقل است.۳۴

ـ برداشت واقع بینانه از جهان، توجه به آیات و نشانه های خداوند و پند گرفتن از تاریخ و تجارب خود و دیگران; آیه ۳۷ سوره ق می فرماید: (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ); قطعاً در این یادآوری است برای هر که قلبی دارد. امام صادق(علیه السلام)می فرماید: منظور از «قلب» در این آیه شریفه، «عقل» است.۳۵ در این آیه نیز توجه به نشانه های خداوند و پند گرفتن از تاریخ، معیار عقل و سلامت آن شناخته شده است.

ـ آرامش و اطمینان قلبی; خداوند می فرماید: (أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد: ۲۸); یاد خدا مایه آرامش و اطمینان دل هاست.

آنچه به صورت کلی و اجمالی می توان گفت: این است که از دیدگاه اسلام انسان سالم و ارزشمند کسی است که دست کم دارای سه ویژگی اساسی و برجسته باشد:

الف) تعقّل و تفکّر;

ب) ایمان، تقوا، تدیّن و تعهّد;

ج) هدفمند بودن و به دنبال آن، تلاش و فعالیت در جهت رسیدن به اهداف انسانی و معنوی (چه فردی، چه اجتماعی).

به تعبیر دیگر، می توان گفت: انسان سالم و ارزشمند از چشم انداز اسلام، انسانی است که در زندگی خود، سه جایگاه را به خوبی بشناسد و به آنها توجه و عنایت خاص داشته باشد:

۱) جایگاه جهانی خود:

به این معنا که از خالق و خلقت و هدف خلقت آگاه بوده و همواره به آنها توجه داشته باشد. او باید بداند که در عالم هستی چه کاره است و چه نقشی به عهده دارد. انسان سالم کسی است که از حیث اعتقادی و فلسفی بداند کیست، از کجا آمده است و به کجا می رود. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: اگر ندانی از کجا آمده ای، نمی دانی به کجا می روی.۳۶ اگر انسان بداند که از کجا آمده است و به کجا می رود (توجه به مبدأ و معاد) به طور طبیعی و منطقی، رفتار مناسب و سازنده ای خواهد داشت و به همین دلیل، گفته می شود: یکی از معیارها و نشانه های سعادت و سلامت روان، توکّل بر قدرت مطلق و لایزال است که در سایه اعتقاد به توحید و مبدأ حاصل می گردد. بدون تردید، فقط در پرتو توحید و ایمان است که آرامش و سلامت روان به نحو احسن و اکمل به دست می آید.

۲) جایگاه فردی خود:

انسان باید به نوع رابطه اش با خودش و رابطه اش با خدای خودش توجه داشته باشد; به این معنا که بداند در دنیا چگونه رفتار کند تا هم در دنیا و هم در آخرت به سلامت و سعادت برسد. حالات و اعمالی مثل خودباوری، خلّاقیت، شناخت نقاط ضعف و قوّت خود، داشتن صداقت با خود و خدای خویش و نیز تلاش و کوششی که تا حدّی مرتبط با جایگاه فردی هستند، از دیگر معیارها و نشانگان سلامت روان محسوب می گردند.

۳) جایگاه اجتماعی خود:

توجه به رابطه با همنوع نیز از دیگر ویژگی های انسان سالم است; به این صورت که توجه کند چگونه می تواند در اجتماع و در کنار همنوع خود زندگی کند، در حالی که ضمن رعایت حقوق خود و دیگران و عدم تجاوز به حریم آنان، به تأمین سلامت و سعادت خود و همنوعانش کمک نماید. به همین دلیل است که دوست داشتن خود و دیگران و نیز داشتن ارتباطی سالم و صمیمی با آنان برای تعامل، تعاون و همکاری، از معیارها و نشانگان دیگر سلامت روان و شخصیت به شمار می آیند.

در پایان، توجه به این سؤال و ارائه پاسخ آن می تواند به توضیح و تکمیل نتیجه بحث کمک رساند:

سؤال: آیا روان شناسی به عنوان یک علم رسمی، مستقل و تخصصی، می تواند به تنهایی (بدون کمک گرفتن از دین، فلسفه، اخلاق و عرفان) تأمین کننده سلامت روان افراد و جوامع بشری باشد؟

جواب: روان شناسی زمانی تحت عنوان علم النفس (معرفت النفس) جزئی از فلسفه به حساب می آمد. به دنبال تحولات عصر نوزایی و شیوع تفکر اثبات گرایانه، تجربه گرایانه و عینیت گرایانه، که دامن بیشتر علوم انسانی ـ اجتماعی را گرفت، در سال ۱۸۷۹ دانشمندی آلمانی به نام ویلهلم وونت (۱۸۳۲ـ۱۹۲۰ Wilhelm Wundt;) اولین آزمایشگاه تجربی روان شناسی را در شهر «لایبزیک» تأسیس نمود و به قول خودش، حساب روان شناسی را از فلسفه جدا ساخت.

اکنون و در دنیای امروز، روان شناسی به عنوان یک علم، مطرح است که با سرعت تمام در حال پیشرفت، تکامل و گسترش است. روان شناسی در حال حاضر، یک تخصص است و هر تخصصی علاوه بر اینکه می تواند مفید و مؤثر باشد، می تواند مضر و خطرناک هم باشد!

اگر روان شناسی به غرورِ استقلال و آفت سکولاریسم دچار گردد و بخواهد همچنان خود را از دین و فلسفه و اخلاق و عرفان جدا نگه دارد، باید گفت: چنین علمی نه تنها تأمین کننده سلامت روان افراد جامعه نیست، بلکه حتی قادر به تأمین سلامت روان خود هم نخواهد بود.۳۷ و در این صورت، معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.

اما اگر روان شناسی با دین، فلسفه، اخلاق، عرفان و معنویت مخلوط و ممزوج گردد و از آنها کمک بگیرد، می تواند در جهت سلامت و ارزشمند بودن، به انسان و جامعه کمک نماید. فقط در این وضعیت است که روان شناسی به یک علم مفید، سالم و سالم ساز تبدیل می گردد. و این همان چیزی است که انتظار و آرزوی تحقق آن را داریم و نامش را «روان شناسی دینی» (روان شناسی اسلامی) می گذاریم.

ضمناً با تشکر و سپاس فراوان از کلیه استادان و محققانی که تاکنون در زمینه استخراج، تبیین، تنظیم و تدوین اصول و کلیات روان شناسی اسلامی قدم برداشته و قلم زده اند و در این مسیر زحمات، مشقات و مخالفت هایی را تحمل کرده اند، امید آن روزی را داریم که روان شناسی اسلامی به صورت مدون، علمی، منطقی، سنجیده، کامل و مبیّن به مراکز علمی سراسر دنیا و جوامع بشری که تشنه و محتاج معارف خالص و بلند انسانی ـ اسلامی هستند عرضه و ارائه گردد.

الگوی تام و نهایی سلامت روان و کمال شخصیت به وضوح، در وجود مبارک و نورانی پیامبر عظیم الشان(صلی الله علیه وآله)، فاطمه زهرا(علیها السلام) و ائمّه اطهار(علیهم السلام)یافت می شود. الگوی ما در سلامت روان، شخصیت مظلومی است که هنگام ضربت خوردن و شهادت، جمله «فزتُ و ربِّ الکعبه» را به زبان آورد. این نشانه اوج و نهایت سلامت روان و کمال شخصیت است. کسی قادر به گفتن این جمله است که از گذشته و حال خود رضایت کامل دارد و به آینده خویش نیز مثل روز روشن امیدوار است. و در یک کلمه، باید گفت: انسان سالم کسی است که خوب زندگی کند، خوب بمیرد و خوب جاودانه شود!

رحیم میردریکوندی

پی نوشت ها

۱ـ سید ابوالقاسم حسینی، اصول بهداشت روانی، چ چهارم، مشهد، دانشگاه علوم پزشکی، ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۴۵.

۲ـ شهریار شهیدی و مصطفی حمدیه، اصول و مبانی بهداشت روانی، تهران، سمت، ۱۳۸۱، ص ۷.

۳. World Health Organization (WHO).

۴ و ۵ـ احمدعلی نوربالا و همکاران، نگاهی بر سیمای سلامت روان در ایران، تهران، مؤلّف، ۱۳۸۰، ص ۱ـ۵ / ص ۵ـ۶.

۶ـ سید ابوالقاسم حسینی، پیشین، ص ۵.

۷. Primary Prevention.

۸. Secondary Prevention.

۹. Tertiary Prevention.

۱۰ـ بررسی و نقد همه الگوها از متن انگلیسی درس «بهداشت روان» دکتر جلالی تهرانی در دوره دکتری روا شناسی تربیتی استخراج و تدوین گردیده است.

۱۱. Medical Model.

۱۲ـ شهریار شهیدی و مصطفی حمدیه، پیشین، ص ۱۸و ۱۹.

۱۳ـ حمزه گنجی، بهداشت روانی، تهران، ارسباران، ۱۳۸۰، ص ۱۴و۱۵.

۱۴. Freudian Model.

۱۵. Ego.

۱۶. Id.

۱۷ـ حمزه گنجی، پیشین، ص ۱۵ـ۱۶.

۱۸. Id.

۱۹. Ego.

۲۰. Super Ego.

۲۱. Behavioral Model.

۲۲. Humanistic Model.

۲۳ـ محمّدمهدی اصفهانی، آیین تندرستی، قم، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی، ۱۳۸۴، ص ۱ـ۳.

۲۴۲۴و۲۵ـ سید ابوالقاسم حسینی، پیشین، ص ۳۳ـ ۳۷ / ص ۴۰.

۲۵

۲۶ـ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۱۰، ج ۴، ص ۲۶۲.

۲۷ـ عبدالواحد آمدی تمیمی، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۷، ج ۱، ص ۹۸ ش ۱۹۳۳.

۲۸ ۲۹ـ همان، ج ۲، ص ۱۳۷، ش ۷۳ / ج ۲، ص ۴۱، ش ۳۷.

۳۰ و ۳۱ـ محمّدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، المطبعة الاسلامیه، ۱۳۸۱ ق، ج ۱، ص ۴۵/ ج ۱، ص ۲۶.

۳۲ و ۳۳ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتی، قم، مشرقین، ۱۳۷۹، ح ۶ / ح ۴۰.

۳۴ و ۳۵ـ محمّدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج۱، ص۵۱/ج۱، ص ۲۴.

۳۶ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۹۲.

۳۷ـ توماس مور در کتاب خود تحت عنوان مراقبت از روح به صراحت می نویسد: «روان شناسی یک علم سکولار است و در دنیای مدرن امروز، ما روان شناسی را از دین جدا می کنیم!»

(Thoomas Moore, The Care of the Soul, NewYork, Harper Perennial, ۱۹۹۲, p XV.)