پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

سقوط یک فرشته برپایه فرم و تصویر


سقوط یک فرشته برپایه فرم و تصویر

این روزها به لطف سیاستگذاران و سریال سازان تلویزیون, ارواح سرگردان و شیاطین سخنگو از در و دیوار خانه های مردم بالا می روند همه شبکه ها دست به دامن ماورا شده اند و هرچه طرح و فیلمنامه جن وپری داشته اند به سریال تبدیل کرده اند

این روزها به لطف سیاستگذاران و سریال‌سازان تلویزیون، ارواح سرگردان و شیاطین سخنگو از در و دیوار خانه‌های مردم بالا می‌روند. همه شبکه‌ها دست به دامن ماورا شده‌اند و هرچه طرح و فیلمنامه جن‌وپری داشته‌اند به سریال تبدیل کرده‌اند. اما ظاهرا شیطان دیگر مثل سابق به چشم مردم رعب‌آور نیست؛ آنقدر مدل‌های مختلفش را از تلویزیون ملی دیده‌اند که حالا برای خودشان یک پا دیابولیک‌شناس شده‌اند و به این راحتی‌ها تحت تاثیر اداها و اطوارهای ماورایی قرار نمی‌گیرند. سریال‌های امسال هم، نه از لحاظ نوع پرداخت و نه از جنبه مضمون و شیوه نزدیک شدن به موضوع، تفاوتی با نمونه‌های قبلی ندارند و حتی یک قدم هم از اسلاف‌شان جلوتر نرفته‌اند. در واقع همه تلاش و دقت سازندگان صرف این شده که پا جای پای سریال‌های موفق پیشین بگذارند و همان الگوهای سابقا جذاب را عین به عین تکرار کنند. هیچ‌کس هم به فکرش نرسیده (یا رسیده و به جایی نرسیده) که وقتی حرف تازه‌یی برای گفتن نیست، ناچار باید شیوه تازه‌یی برای گفتن پیدا کرد؛ وگرنه تعریف کردن قصه‌های لورفته و گفتن حرف‌های تکراری با همان لحن و شیوه همیشگی چه جذابیتی می‌تواند داشته باشد؟

شاید تنها سریالی که سازندگانش قدری به ذهن‌شان فشار آورده‌اند و سعی کرده‌اند در شیوه بیان و روایت داستان‌شان تغییر و تنوع ایجاد کنند «سقوط یک فرشته» باشد؛ ساخته بهرام و حمید بهرامیان که از شبکه اول پخش می‌شود. «سقوط یک فرشته» یک درام خانوادگی است که مایه‌های اخلاقی دارد و در فضایی ماورایی روایت می‌شود. مهم‌ترین چالش دراماتیک سریال ایجاد توازن میان این وجوه نامرتبط است؛ یعنی حفظ تعادل و تلفیق مایه‌های متافیزیک با مایه‌های داستانی.

بهرامیان پیش از این با کارگردانی سریال خوش‌ساخت و جنجالی «ساعت شنی» نشان داده بود که مدیوم تلویزیون را به خوبی می‌شناسد و می‌داند چگونه از قابلیت‌های آن برای روایت داستان جسورانه‌اش استفاده کند. علاقه‌اش به متافیزیک و موجودات ناشناخته ماورایی هم از فیلم سینمایی« آل» پیداست. او در آنجا هم نشان داده بود که حتی وقتی فیلمنامه‌یی آشفته و ضعیف در دست دارد، باز هم فضاسازی و تسلط روی عناصر ترس‌آفرین را به خوبی بلد است و مهارت تکنیکی‌اش در مقام کارگردان نیز به اندازه‌یی بالاست که می‌تواند فرم بصری ساخته‌هایش را با استفاده خلاقانه از زوایای دوربین، نورپردازی و میزانسن‌های مناسب غنی کند. در سریال «سقوط یک فرشته» هم تا حدی همین اتفاق افتاده؛ یعنی بهرامیان سعی کرده ضعف‌های فیلمنامه را با تمهیدهای تکنیکی و بازی‌های فرمی و بصری بپوشاند که در این زمینه تا حد زیادی موفق بوده است. البته اگر از بعضی لغزش‌های عجیب و خام‌دستانه سریال چشمپوشی کنیم؛ مثل صحنه گردش دو شخصیت اصلی در یک پاساژ که هنگام پخش تقریبا تک‌تک فریم‌های این سکانس را دستکاری کرده بودند تا تصویر تابلوهای تبلیغاتی و سردر مغازه‌ها واضح نباشد. کارگردانی با سابقه و تجربه بهرامیان، باید بداند که تلویزیون اجازه پخش بیلبردها و تابلوهای تبلیغاتی را نمی‌دهد و در هر فریم سریال که چنین تصویرهایی باشد بدون چون‌وچرا محو یا پوشانده می‌شود که این محوسازی به وجه بصری سریال لطمه زیادی وارد می‌کند؛ بویژه که فرم و وجوه بصری برای بهرامیان بیش از کارگردان‌های دیگر اهمیت دارد. آنها اغلب متکی به داستان و روایت و بازی‌ها و صحنه‌های حسی هستند و او پایه‌های اصلی سریالش را روی فرم و تصویر بنا کرده است.

شاید نقطه ضعف اصلی سریال از اصرار سازندگانش برای ایجاد تنوع در فضای تکراری داستان‌شان سرچشمه گرفته باشد. تاکید آنان برای متفاوت کردن سوژه تکراری سریال، به این منجر شده که شیطان را نه در هیاتی انسانی که به صورت نریتور تعریف کنند و در طول سریال فقط صدایش شنیده شود. این ایده به خودی خود اشکالی ندارد، اما نحوه استفاده از صدای راوی (که البته بیشتر نریتور است تا راوی) به قدری پیش‌پاافتاده و نابه‌جاست که در نهایت به نقطه ضعف سریال تبدیل شده است. صدایی که برای خواندن متن انتخاب شده بشدت رادیویی است و حس گویندگان رادیویی را القا می‌کند، در حالی که برای این نقش باید از بازیگری استفاده می‌شد که سابقه بازیگری در قالب تصویر (ترجیحا سینما) را داشته باشد. مانند کاری که بهرام رادان در فیلم گاوخونی انجام داد و از نمونه‌های خوب صدای راوی در سینماست. ضمن آنکه متن مربوط به صدای راوی (نریشن) نیز بسیار ضعیف است و تنها کاربردش این است که اتفاقات را توضیح دهد و بیننده را شیرفهم کند. اساسا زمانی که همه‌چیز روی قاب تلویزیون در جریان است و بیننده تصویرها را بی‌واسطه می‌بیند و ادراک می‌کند، لزومی ندارد که صدای راوی تک‌تک حس‌ها و وقایع را با آن لحن رادیویی توضیح دهد. از سوی دیگر این نوع جلوه‌نمایی شخصیت ناپیدای شیطان، از ابعاد اسرارآمیز و ماورایی آن کم می‌کند و به اصطلاح حضورش برای مخاطب عادی می‌شود. شخصیتی که در سریال به عنوان شیطان معرفی شده بیشتر شبیه آدم حقه‌بازی است که برای پیشبرد اهداف‌ و خواسته‌هایش چپ و راست نقشه می‌کشد و زمینه می‌چیند و بعد هم کل ماجرا را تحلیل می‌کند و نتیجه تحلیلش را به مخاطب تحویل می‌دهد.

واضح است که بهرامیان در ساخت «سقوط یک فرشته» تاکید زیادی داشته که سریالش آسان‌فهم از کار در بیاید و برای مخاطبان گسترده تلویزیون ثقیل و پیچیده جلوه نکند. نمود بارز این رویکرد را در بازی بازیگران اصلی سریال می‌بینیم؛ خاطره اسدی که با بازی گرم و تاثیرگذارش یکی از درخشان‌ترین چهره‌های سریال‌های امسال بوده، در برخی صحنه‌ها حس‌ها و افکار درونی نقش را به شکلی اغراق‌آمیز آشکار می‌کند و بازی‌اش در بسیاری از صحنه‌ها تعمدا گل‌درشت است. از خاطره اسدی بازی‌های ظریف و کنترل‌شده‌یی به یاد داریم و به نظر می‌رسد این شیوه بازی او و تاکید بیش از اندازه‌اش روی برخی احساسات و افکت‌هایش نتیجه رویکرد کارگردان باشد که درصدد ساده کردن مفاهیم برای مخاطب عام است. در کنار خاطره اسدی، بازی مهرداد صدیقیان و مسعود رایگان نیز مثل همیشه اثرگذار است و از تسلط بالای این دو بازیگر روی نقش خبر می‌دهد. سقوط یک فرشته اتکای زیادی به بازیگرانش دارد و بخشی از جذابیت آن به انتخاب صحیح بازیگران بر می‌گردد که به شخصیت‌ها عمق داده‌اند.

در مجموع سریال سقوط یک فرشته را باید اثر نسبتا موفقی ارزیابی کرد که گرچه بهترین سریال کارنامه بهرامیان نیست و برای بازیگرانش هم یک اتفاق به‌یادماندنی را رقم نزده، اما در مقایسه با سریال‌های ضعیف امسال یک سر و گردن بالاتر است. وقتی پای ارواح سرگردان و شیاطین سخنگو به میان می‌آید، همه‌چیز می‌تواند بسیار بدتر از این باشد که هست، چون تلویزیون در سال‌های گذشته ته این دیگ را بالا آورده و چیزی برای بازگفتن باقی نگذاشته است. اما بهرامیان و گروهش توانستند از این چالش دشوار به شکلی آبرومند عبور کنند که بیش از هر چیز باید بابت همین عبور موفق ستایش شوند.

شاهین شجری‌کهن