پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

جریان های تفسیری معاصر و مسئله ی آزادی


جریان های تفسیری معاصر و مسئله ی آزادی

آزادی در مفهوم سیاسی و یا جامعه شناختی آن مفهومی جدید و حاصل تحولات اقتصادی و اجتماعی جوامع اروپایی از قرن دوازده و سیزده تا قرن نوزدهم میلادی است

آزادی در مفهوم سیاسی و یا جامعه‌شناختی آن مفهومی جدید و حاصل تحولات اقتصادی و اجتماعی جوامع اروپایی از قرن دوازده و سیزده تا قرن نوزدهم میلادی است. در طول این شش قرن آزادی دستخوش تحولات مفهومی عظیمی شده است. آزادی منفی به معنای نفی موانع و عوامل محدود کننده‌ی عمل انسان در برابر حقوق و امتیازات ویژه و موروثی کلیسا و طبقات اشراف و فئودال همراه با رشد بورژوازی و مدنیت شهری، اولین صور آزادی در دوران پس از قرون وسطی به شمار می آید.

در پی انباشت سرمایه‌ی ناشی از رشد اقتصاد تجاری و پیشرفت علم و تکنولوژی و در نتیجه پیدایش اقتصاد صنعتی، ساختار اجتماعی این جوامع دستخوش تحولات بنیادین شد. پیدایش طبقه‌ی کارگر و رشد گرایشات عدالت طلبانه و حرکت‌‌های اعتراضی نسبت به وضعیت نابرابر اقتصادی اجتماعی ناشی از آزادی‌‌های لیبرالی فردی از یک سو و خطر قدرت مطلقه‌ی سیاسی از سویی دیگر، به تدریج از نیمه‌ی قرن نوزده به پیدایش آزادی مثبت و موج دموکراسی در جهان اروپا منجر شد.

به رغم وجود زمینه‌‌های مناسب نظری و اعتقادی در جوامع اسلامی، به علت فرایند تاریخی، اقتصادی و اجتماعی متفاوت، ایده‌ی آزادی در مفهوم جدید در این جوامع شکل نگرفت. بحث آزادی در فلسفه و کلام اسلامی از سطح مباحث هستی‌شناسانه‌ و متافیزیکی فراتر نرفت و تلاش‌‌های اولیه‌ی فلاسفه‌ای نظیر فارابی کاربرد آزادی در مباحث اجتماعی بر مبنای مباحث فلسفی و هستی‌شناسانه‌ در سنت و اندیشه‌ی فلسفی مسلمانان تداوم نیافت. در نتیجه، در عرصه‌ی اجتماعی و متأثر از مناسبات برده داری کاربرد آزادی در اصطلاح حقوقی فقهی به معنای حقیقی ضد برده داری و در اصطلاح اجتماعی در معانی مجازی نظیر شرافت و بزرگی و آزادگی محدود ماند.

مفهوم آزادی در کنار بسیاری از مفاهیم مدرن دیگر پس از اولین آشنایی‌‌ها با فرهنگ و مدرنیت جدید به مهمانی فرهنگ و اندیشه‌ی جوامع مسلمانان آمد و مانند هر مقوله‌ی جدید دیگر واکنش‌‌های مثبت و منفی بسیاری علیه خود برانگیخت. در این میان متفکرانی نظیر سید جمال که از انحطاط و عقب ماندگی جوامع اسلامی به شدت رنج می بردند، پایه گذار جریان احیای اندیشه‌ی دینی شدند. اهتمام آنان بر اصلاح گری در حوزه‌ی اندیشه و دین و سیاست متمرکز بود. محوری‌ترین مشخصه‌ی جریان تجدید حیات دینی در این دوره را باید تأکید بر توانایی ذاتی اسلام در نجات مسلمانان از ضعف و انحطاط و راهبری ایشان به سوی تمدن و دانش و فرهنگ و رقابت با تمدن جدید غرب دانست. آنان هم زمان مسلمانان را به بهره جویی از دستاوردهای فکری، تمدنی و علمی و تکنولوژیک ملل اروپایی و وحدت سیاسی و ایستادگی در برابر استعمار اروپا دعوت می کردند و بزرگ‌ترین عامل ضعف و انحطاط جوامع شرق و به ویژه جوامع اسلامی را استبداد و خودکامگی نظامات سیاسی این جوامع می دانستند. به این‌ترتیب، تحت تأثیر اندیشه‌‌های سید جمال و راه‌گشایی‌‌های تئوریک و اجتهادی اندیشمندان مسلمانی چون عبده، رشید رضا، کواکبی در مصر و آخوند خراسانی و نائینی در ایران اندیشه‌ی آزادی و دموکراسی به حوزه تفکر اسلامی جدید راه یافت.

این پژوهش ضمن بررسی ایده‌ی آزادی‌‌های سیاسی و اجتماعی در اندیشه‌ی تفسیری معاصر به مثابه‌ی بخش مهمی از ادبیات دینی معاصر، می کوشد صحت و سقم فرضیه‌‌های معینی را در این خصوص ارزیابی کند. این فرضیه‌‌ها عبارت بودند از:

۱) توجه مفسران مشهور معاصر قرآن به مقوله‌ی آزادی‌‌های سیاسی و اجتماعی-علاوه بر آزادی به مفهوم فلسفی و کلامی-حاصل مواجهه مسلمانان با دوران تجدد است.

۲) اختلاف نظر مفسران مشهور معاصر قرآن درباره‌ی آزادی‌‌های سیاسی و اجتماعی ناشی از گفتمان‌‌های متفاوت حاکم بر زیست جهان ایشان بوده است.

عدم انسجام و استحکام آراء مفسران مشهور معاصر قرآن درباره‌ی آزادی‌‌های سیاسی _اجتماعی ناشی از فقدان نگاهی نظام‌وار (سیستماتیک) و عدم تنقیح مبانی فلسفی، کلامی و معرفت‌شناختی آزادی‌‌های سیاسی و اجتماعی بوده است.

در بررسی‌‌های مربوط به جنبش بیداری اسلامی در دوران معاصر، به ویژه در ادبیات دینی- سیاسی ما از جریان دینی معاصر تحت عناوین مختلفی نظیر«جریان احیای اندیشه‌ی دینی»، «جریان تجدید حیات دینی» و «جریان اصلاح دینی» یاد می‌شود و اصطلاحات مذکور عموماً به یک معنا به کار می‌رود. به گمان ما، اطلاق این عناوین به طور یکسان بر کلیه‌ی جریان‌‌های نوین دینی در دوران معاصر، مانع از درک تفاوت‌‌های ماهوی موجود میان جریان‌‌های مذکور شده است.

بررسی‌‌های دقیق‌تر در این زمینه آن چنان که در این تحقیق نیز نمایانده شده، نشان می‌دهد که جریان‌‌های نوین عرصه‌ی اندیشه‌ی دینی در دوران معاصر از نظر نوع نگاه به دین و هستی و انسان و به ویژه در نوع نگاه به مقوله‌ی اجتماع و سیاست از منظر دین، دست کم به دو نحله‌ی کاملاً متفاوت و یا متعارض قابل تفکیک هستند. این دو جریان را که البته هر دو در درون حرکت احیاء طبقه بندی می‌شوند، می‌توان به نام بنیان گذاران آن یعنی شیخ محمد عبده و سید قطب نام گذاری کرد. علت این نام گذاری آن نیست که متفکران ذیل هر یک از دو گروه لزوماً آن‌‌ها را به منزله‌ی سرسلسله و پیشتاز فکری خود پذیرفته‌اند و یا دارای دیدگاه‌‌های فلسفی یکسانی هستند، بلکه بدان دلیل است که اولاً اندیشمندان هر گروه دست کم در نوع رویکرد به دین و نگاه به مقوله‌‌های اجتماع و سیاست از جمله مقوله‌ی آزادی از منظر دین با یکی از این دو قرابت دارند و ثانیاً این دو چهره در سطح جهان اسلام، دست کم تا دهه‌‌های پایانی قرن بیستم، شاخص‌ترین و تأثیرگذارترین چهره‌‌ها بر اندیشه‌ی سیاسی اسلام به شمار می‌آیند. نام گذاری این دو جریان به نام دو مفسر به هیچ وجه بدان معنا نیست که این تقسیم بندی اختصاص به مفسران ندارد، بلکه به طور کلی متفکران مسلمان دوره‌ی بیداری تا اواخر قرن گذشته را می‌توان بر این اساس تقسیم‌بندی کرد.

به هر حال، توجه به تفاوت‌‌های ماهوی دیدگاه‌‌ها و مواضع این دو جریان نسبت به مقولات مختلف سیاسی- اجتماعی، درک دقیق‌تر دیدگاه‌‌های مفسران متعلق به هر یک از دو جریان را نسبت به مقوله‌ی آزادی امکان پذیر می‌سازد و به ما کمک می‌کند تا دریابیم خاستگاه اصلی اختلاف دیدگاه‌‌ها نسبت به این مقوله، مبانی جهان شناسی و انسان‌شناختی و در نتیجه دین‌شناختی متفاوت است.

جریان عبده به منزله‌ی شاخه‌ای از جریان احیای اندیشه‌ی دینی، پس از دوره‌ی آشنایی‌‌های اولیه با فرهنگ و مدنیت غرب که با شیفتگی همراه بود، پدید آمد. رویگرد این جریان به غرب رویکردی تفکیکی بود، بدین معنا که وجه تمدنی غرب را از وجه سیاسی و استعماری آن تفکیک می‌کرد و ضمن نفی و مبارزه با وجه سیاسی غرب، نسبت به وجه تمدنی و فرهنگی آن موضعی انتقادی همراه با آمادگی و بلکه تأکید بر اخذ و جذب دستاوردهای ارزشمند و بهره مندی از ویژگی‌‌های مثبت آن داشت.

سیر تحولات سیاسی اجتماعی پس از این دوره در مصر و ایران به ضرر جریان اصلاح دینی رقم خورد. تکمیل سلطه‌ی استعماری غرب در جوامع شرقی به ویژه جوامع مسلمان و در نتیجه تخریب بنیادهای فرهنگی و اجتماعی بومی که بحران هویت را دامن می‌زد و نیز غارت منابع و ثروت ملی جوامع مذکور از یک سو و تقویت جریان‌‌ها و گرایش‌‌های فکری سیاسی سکولار که طبعاً حمایت و یا حداقل نگاه همدلانه‌ی استعمار را با خود داشت، از سویی دیگر به تدریج جوامع اسلامی را به سوی وضعیتی دو قطبی و مبتنی بر ستیز پیش برد، وضعیتی که در آن، جایی برای اندیشه‌‌های اعتدالی هر جنس و سنخ وجود نداشت.علاوه بر علل سابق‌الذکر، عواملی چون احساس حرمان و غبن و تحقیر فزاینده در میان اقشار متوسط و پایین و بروز جنگ‌‌های خانمان سوز جهانی که ادعاهای مدنیت جدید را در ایجاد جهانی پیشرفته، آباد و برخوردار از صلح و نیک بختی بی رحمانه به چالش می‌کشید، در مجموع بستری مناسب برای پیدایش و رشد جنبش‌‌های رادیکال فکری و مبارزاتی، در اشکال متنوع دینی و غیر دینی علیه غرب را موجب شد. با توجه به این عوامل، نیمه‌ی قرن بیستم در جوامع مذکور بستر بسیار مناسبی برای سربرآوردن جریان‌‌های افراطی از نوع دینی و غیر دینی به شمار می‌آید. در چنین فضایی “جریان قطب» در بستر جریان احیاء اندیشه‌ی دینی سربرآورد.

این دو جریان که نمایندگان مشهوری در جمع مفسران قرآن نیز دارند، البته دارای وجود مشترکی هستند. این وجوه مشترک که آنان را از جریان دینی سنتی متمایز ساخته و در ذیل جریان احیاء دینی قرار می‌دهد، عبارت‌اند از:

۱) هر دو جریان به مرجعیت دین در جامعه و نقش و حضور دین در حوزه‌ی اجتماع و سیاست معتقدند.

۲) هر دو جریان بر ابتنای نظامات و مناسبات اجتماعی و سیاسی بر موازین و احکام اسلام تأکید دارند.

۳) هر دو جریان به برپایی حکومت دینی معتقدند.

۴) هر دو جریان معتقد به توانایی اسلام در پاسخ گویی به نیازهای زمانه و بشر امروز و خواهان ستبری آن در برابر دیگر مکاتب مدعی هستند.

۵) هر دو جریان سودای عزت و سربلندی مسلمانان را در سر دارند.

۶) هر دو جریان قرآن را راهنما و تعالیم آن را راه گشا و الهام بخش عبور از ضعف و عقب ماندگی و نیل به عزت و پیشرفت و سربلندی دانسته، همگان را به بازگشت به قرآن فرامی‌خوانند.

در کنار این مشابهت‌‌ها وجوه اختلاف عمیق و قابل توجه نظری و عملی این دو جریان را از یکدیگر متمایز می‌سازد. ذیلاً به برخی از مهم‌ترین وجوه تمایز میان این دو جریان اشاره می‌کنیم.

پیش از برشمردن دوجود تمایز مذکور ناگزیر از تذکر این نکته هستیم که ملاک ما در این تمایزیابی، تیپ ایده‌ال هر یک از دو جریان است و گرنه در عمل، آن‌‌ها طیفی از افکار و نظریات را تشکیل می‌دهند. در واقع این ویژگی‌‌ها در هر یک از دو جریان جنبه‌ی اکثریت و اغلبیت دارند و در اتصاف آن‌‌ها به ویژگی‌‌های هر یک از دو جریان، باید قید عموماً را لحاظ کرد.

۱) نگاه «جریان قطب» به دین حداکثری است، در حالی که جریان عبده به دین رویکردی واقع بینانه‌تر دارد.

۲) نگاه «جریان قطب» به دین نگاهی ایدئولوژیک مبتنی بر ستیز و نفی دیگری است، در حالی که نگاه جریان عبده به دین نگاهی ایدئولوژیک مبتنی بر مدارا و تسامح نسبت به دیگری است.

۳) در نگاه «جریان قطب» به دین وجه غالب با سیاست و قدرت است، اما در نگاه جریان عبده به دین عنصر قدرت نقشی تعیین کننده ندارد.

۴) «جریان قطب» حق حیات را برای انسان به ماهو انسان به رسمیت نمی‌شناسد و برای دیگری صرفاً در حیطه‌ی اقتدار و حاکمیت اسلام حقوقی حداقلی قائل است، در حالی که جریان عبده برای انسان صرف نظر از دین و مذهب حق حیات قائل بوده، و به حقوق و آزادی‌‌های فردی و مدنی بیش‌تری برای پیروان ادیان دیگر معتقد است.

۵) «جریان قطب» از قواعدی نظیر نفی اکراه تفسیری ارائه می‌دهد که به موجب آن عملاًً اجبار دیگران به پذیرش اسلام شرعاً مجاز ، بلکه واجب خواهد بود و به این‌ترتیب به آزادی مذهب به ویژه آزادی ادیان غیر توحیدی اعتقادی ندارد، در حالی که جریان عبده قاعده‌ی نفی اکراه را تا نهایت منطقی آن می‌پذیرد و کلیه‌ی صور اجبار و اکراه را شرعاً غیر مجاز شمرده و در نتیجه فی الجمله به آزادی مذهب معتقد است.

۶) «جریان قطب» حاکمیت‌‌های غیر الهی را طاغوت و نابودی آن‌‌ها را رسالت انبیاء و رسالت پیروان آن‌‌ها می‌داند، در حالی که جریان عبده حق حاکمیت جوامع و ملل دیگر را به رسمیت می‌شناسد.

۷) در نظر «جریان قطب» هدف از جهاد نابودی تمامی اشکال کفر است و از این رو به جهاد ابتدائی قائل است، در حالی که جریان عبده هدف از جهاد را دفع تجاوز دشمن می‌داند و به جهاد دفاعی معتقد است.

۸) «جریان قطب» به خود بسندگی اسلام در تمامی زمینه‌‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی معتقد است و دستاوردهای بشری در این حوزه‌‌ها را مظاهر کفر و گمراهی تلقی می‌کند، در حالی که جریان عبده به تعامل و بهره گیری از معارف و دستاوردهای بشری در زمینه‌‌های مذکور معتقد است.

۹) «جریان قطب» دموکراسی و آزادی به مفهوم جدید را یکی از مظاهر کفر و عصیان بشر امروز در برابر خداوند می‌داند و به نوعی حکومت اقتدارگرا معتقد است، در حالی که جریان عبده به سازگاری وجوهی از دموکراسی و آزادی به مفهوم جدید با موازین اسلامی معتقد است.

۱۰) «جریان قطب» به نهادهای مدنی و تشکل‌‌های حزبی و صنفی نگاهی بدبینانه دارد و به نوعی پوپولیسم و رابطه‌ی بی واسطه میان حکومت اسلامی با جامعه معتقد است، از این رو آموزه‌‌های سیاسی-اجتماعی دینی نظیر شورا در اندیشه‌ی سیاسی این جریان هرگز به سطح نهادین و تأثیرگذار در ساختار قدرت ارتقاء پیدا نمی‌کند. متقابلاً جریان عبده به نهادهای مدنی و تشکل‌‌های سیاسی اهتمام بیش‌تری دارد و می‌کوشد از آموزه‌‌هایی نظیر شورا تفسیری متضمن آزادی‌‌های مدنی و دموکراسی به دست دهد.

۱۱) در نگاه «جریان قطب» استبداد به معنای عدم مشورت به هنگام ضرورت است، در حالی که متفکران جریان عبده عموماً استبداد را به معنای نظام و سیستم حکومتی فردمحور و مقابل نظام حکومت دموکراتیک به کار برده‌اند.

۱۲) در نگاه «جریان قطب» آموزه‌‌هایی نظیر امر به معروف و نهی از منکر ابزاری در اختیار قدرت حاکم برای مبارزه با مفاسد و انحرافات در سطح جامعه است، در حالی که نگاه جریان عبده آموزه‌‌های مذکور علاوه بر مقابله به انحرافات در سطح جامعه و مقدم بر آن، به کار تمهید سازوکارهایی مؤثر برای نظارت و کنترل جامعه بر امر قدرت و جلوگیری از انحراف و بروز استبداد می‌آید.

۱۳) مفسران متعلق به جریان عبده عموماً به یک زبان اروپایی آشنا بودند و از آثار متفکران غربی شناخت نسبتاً بلاواسطه‌ای داشتند. برخی از آنان حتی بعضی از آثار این متفکران را‌ترجمه کرده‌اند. برعکس مفسران متعلق به «جریان قطب» عموماً فاقد چنین ویژگی‌‌هایی بوده‌اند.

الگوی تحلیلی فوق اگر چه مبنای این پژوهش در بررسی و نقد دیدگاه مفسران معاصر درباره‌ی آزادی‌‌های سیاسی و اجتماعی نبوده و در واقع نتیجه و محصول این بررسی است، اما قالب و صورت مناسبی برای بیان نتایج این پژوهش و مبنای مناسبی برای ارزیابی و آزمون فرضیه‌ی دوم آن است.

این بررسی انتقادی نشان می‌دهد عدم انسجام و استحکام آراء مفسران مشهور معاصر قرآن درباره‌ی آزادی‌‌های سیاسی-اجتماعی ناشی از فقدان نگاهی نظام‌وار (سیستماتیک) و عدم تنقیح مبانی فلسفی، کلامی و معرفت‌شناختی آزادی به مفهوم جامعه‌شناختی آن بوده است.

گرایشی که به دموکراسی بدبین است و حکومتی ایدئولوژیک فردی و یا جمعی اقتدارگرا و توده گرا را حکومت طراز اسلام می‌داند و جریانی که اشکالی از دموکراسی به منزله‌ی دستاورد بشری در اداره‌ی جامعه با موازین اسلامی سازگار می‌یابد و می‌کوشد حکومت اسلامی را در صورتی که از دموکراسی و مشروطه‌ی پارلمانی تبیین کند. مفسران مدرسه‌ی قطب عموماً به آزادی‌‌های سیاسی و اجتماعی و نهادها و تشکل‌‌های مدنی و سیاسی اعتقادی ندارند و وجود این نهادها را مخل وحدت جامعه دانسته و در عوض به رابطه‌ی مستقیم میان حکومت و جامعه باور دارند و مفسران مدرسه عبده اکثراً به مشارکت مردم در ساختار قدرت و اداره‌ی امور جامعه و نظارت و کنترل قدرت از طریق نهادهای مدنی و حزبی در نهادهایی مانند شورا و اولوالامر باور دارند. مفسران مدرسه قطب برای غیر مسلمانان در خارج از حاکمیت اسلام حق حیات قائل نیستند. در نظر مفسران مذکور هدف از جهاد اسلامی نابودی شرک از روی زمین و سرنگونی تمامی حاکمیت‌‌های بشری مستند به غیر خدا و یا حاکمیت‌‌های دینی منحرف و تثبیت و استقرار حاکمیت و اجرای احکام شریعت بر روی زمین است.

اما جهاد از نظر مفسران وابسته به مدرسه عبده اقدامی دفاعی و بازدارنده در برابر دشمن متجاوز است. حکومت اسلامی با حکومت‌‌های غیر اسلامی و بشری غیر متجاوز، ملزم به هم زیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر قسط و نیکی است و مسلمانان در شرایط فقدان تهدید و تجاوز، حق آغاز جنگ با دیگران را ندارند. از نظر مفسران مدرسه قطب، غیر مسلمانان تنها تحت حاکمیت اسلام و به مثابه‌ی شهروند درجه‌ی دو می‌توانند از برخی از آزادی‌‌ها در حوزه‌ی خصوصی برخوردار باشند. اکثر مفسران متعلق به این جریان برای مشرکان و پیروان ادیان غیر توحیدی تحت هیچ شرایطی حق حیات قائل نیستند. متقابلاً مفسران مدرسه عبده به ویژه درباره‌ی اهل کتاب به آزادی مذهب معتقد بوده و موجودیت و حاکمیت جوامع غیر مسلمان را به رسمیت می‌شناسد و برای غیر مسلمانان در جامعه‌ی اسلامی حق حیات قائل‌اند و برای آن‌‌ها در حوزه‌‌های خصوصی و عمومی آزادی‌‌های بیش‌تری معتقدند.

یقیناً خواننده‌ی نکته‌سنج ما با استناد به یافته‌‌های این پژوهش و محورهایی که در آن پی گرفته شده است، چه در میان مفسران موضوع این تحقیق و چه در میان دیگر مفسران، به راحتی خواهد توانست دو گروه مذکور را از یکدیگر باز شناسد. تنها یادآور می‌شویم که نباید انتظار داشت ویژگی‌‌ها و اوصاف مربوط به هر جریان، جملگی و به میزان درباره‌ی متفکران و مفسرانی که ذیل هر یک قرار می‌گیرند، صدق کند. زیرا آن چه یک مفسر را در یکی از دو جریان قرار می‌دهد، نه صدق یکایک ویژگی‌‌های فوق، بلکه صدق اغلب آن‌‌ها درباره‌ی وی است. همچنین باید توجه داشت که برخی از مفسران درباره پاره‌ای از مسائل مربوط به مقوله‌ی آزادی، آراء و ایده‌‌های متناقضی دارند که به موجب هر کدام در یکی از دو مدرسه طبقه بندی می‌شوند. این امر البته ناشی از عدم انسجام و سازگاری موجود در مبانی فکری مفسران مشهور معاصر قرآن درباره آزادی‌‌های سیاسی-اجتماعی است که خود یکی از فرضیه‌‌های این تحقیق بوده است. به هر حال، در این گونه موارد جهت قرار دادن مفسر مورد نظر در هر یک از دو گروه مذکور، آن رأی و نظری ملاک است که با مبانی و اصول جهان‌شناختی و هستی‌شناختی وی سازگارتر باشد.

نویسنده‌: دکتر محسن آرمین