چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
در جست و جوی بنیانی برای دانش
سالها پیش، هنگامی که تاریخ تمدن بشری هنوز به عصر و دوره محوری۱ خود نرسیده بود، پروتاگوراس سوفسطایی مشهور یونان منکر وجود هرگونه معرفتی شد. او مدعی بود که شناخت و معرفت از اساس وجود خارجی ندارد، اگر هم وجود داشته باشد، کسب آن غیرممکن است و به فرض محال در صورت کسب آن، نمیتوان آن را به انسانهای دیگر منتقل کرد. اما ارسطو، فیلسوف و حکیم قرن چهارم پیش از میلاد به صورت کاملا قاطع و با استدلالهای قوی رای او را رد کرده و مدعی وجود معرفت علمی شد.
ریشه این معرفت ادعایی ارسطو کجاست؟ طریقه کسب معرفت از دنیای خارج و حقیقت چیست؟ ارسطو برخلاف پروتاگوراس ادعا کرده بود حقیقتی خارج از شخص ادراککننده وجود دارد و میتوان آن را به دست آورد. پس او باید برای ادعای خود، نظامی را مهیا میکرد که در آن نظام عقایدش توجیهپذیر باشد.
شاید بتوان گفت مهمترین کتاب منطقی تاریخ بشر، کتاب ارغنون ارسطو است که پایههای منطق صوری را بنا کرده است. از آن زمان تاکنون، بیشتر منطق دانان جهان به پیروی از او منطق قدیم (صوری) را بسط و توسعه دادهاند. ارسطو با نظامی که در کتابهای خود برای منطق اندیشه بشری تدوین کرد، معرفتی را علمی دانست که توسط دستهای از مقدمات معلوم بتوان به نتایجی غیرمعلوم یا مجهول رسید. این مسیر عقلانی، استنتاج و این روش، برهان خوانده میشود. استنتاج تنها راه کسب معرفت علمی است که حاکی از واقعیتهای خارجی بوده و قابلیت درک و سپس انتقال را دارد. برای مثال گفته میشود علف، گیاه است، هر گیاهی برای رشد نیاز به آب دارد، پس علف نیز برای رشد نیاز به آب دارد. همانطور که پیداست این مثال ساده معرفتی را معلوم میسازد که پیش از این مجهول بوده است. در اینجا نتیجه گرفته میشود که علف برای رشد کردن نیاز به آب دارد. اما باید توجه کرد که این معرفت بر ۲ پایه مقدمات استنتاج استوار است. حال باید پرسید این مقدمات از کجا آمدهاند؟ صحت و درستی آنها چگونه مورد وثوق یا تایید هستند؟
همانطور که پیش از این اشاره شد، ارسطو برای چارچوب بخشی به ادعاهای خود مجبور بود نظامی را تدوین کند که از آن پس سخنانش در آن معنیدار باشد. او نظام منطق صوری با تمام قواعد و دستورات دقیقی را برای این کار تدوین کرد. از اینروست که ارسطو را پدر منطق یا معلم اول مینامند. او برای پاسخ به این سوال که مقدمات از کجا آمدهاند و چگونه میتوان به آنها اطمینان پیدا کرد، دستهبندی خاصی را ارائه کرد. او بدیهیات را معرفتهایی دانست که بدون استدلال پذیرفته میشوند. بدیهیات در منطق صوری عبارتند از: اولیات، مشاهدات، تجربیات، متواترات، فطریات و حدسیات! شاید به نظر آید که از این ۶ دسته بعضی به وضوح جزو بدیهیات نباشند مثلا ممکن است بیان شود که حدسیات آن چنان بدیهی نیستند. از همینروست که بسیاری از متفکران از جمله خواجه نصیرالدین طوسی۲ در تجرید بدیهیات ششگانه اینچنین میگویند: «اما این دو قسم آخر از مبادی نیستند، حتی دو قسم قبل از آن نیز همینطور!»
در هر حال ارسطو و کسان دیگری مانند توماس آکویناس۳ در تاریخ اندیشه بشری معتقدند که صدق گزارههای معرفتی در گرو گزارههای پایهای است که آنها بدون استدلال پذیرفته میشوند. برای وضوح بیشتر مساله مثال قبل مورد بررسی قرار میگیرد. اینکه علف برای رشد و نمو نیاز به آب دارد، بر پایه ۲ مقدمه استوار بود. یکی از مقدمات این بود که هر گیاهی برای رشد نیاز به آب دارد. این مقدمه خود از مشاهدات و تجربیات گرفته شده است و همانطور که بیان شد، مشاهدات و تجربیات جزو بدیهیاتاند و نیاز به اثبات ندارند. پس میتوان برهان را که پیش از این بر پایههای غیر مطمئنی نهاده شده بود، بر پایههایی استوار بنا کرد. از این پس استدلالها و استنتاجات بر پایه گزارههای پایه یا به عبارتی، گزارههای مبنایی هستند. به همین خاطر است که طرفداران این نوع تفکر را مبناگرا مینامند.
مسلما در این متن کوتاه نمیتوان تمام سخن مبناگرایان را بیان کرد، اما در نگاه اول به نظر میرسد انتقادهایی را میتوان به این نظر وارد کرد. این نظریه که از قرن چهارم پیش از میلاد تا چندی پیش نظریه غالب فیلسوفان و متفکران جهان بود، از حدود ۶۰ سال پیش با انتقادات جدی روبهرو شده است. به همین خاطر و در پاسخ طبیعی به این انتقادات، نظریات جدیدی پا به عرصه دانش بشری گذاشتند.
جدیترین رقیب و منتقد مبناگرایان، انسجامگرایان هستند. آنها معتقدند معرفت بشر هنگامی مورد تصدیق و اطمینان است که در رشتهای از معرفتهای دیگر غوطهور شود و بتواند انسجامی منطقی با آنها برقرار سازد. در این روش فکری، معرفت در ارتباط مستقیم با دیگر معارف انسانی انسجام میگیرد. انتقادهایی که به این نظریه وارد شده، به مراتب بیش از انتقادهایی است که به مبناگرایان میشود. از جمله میتوان از آنها پرسید: منظورتان از انسجام منطقی چیست؟ ابهام در تعریف انسجام منطقی که ممکن است خود شامل نظر مبناگرایان شود از جمله اشکالات کار آنهاست. همچنین باید توجه کرد که نظریه انسجامگرایی، پتانسیل بسیار زیادی برای نسبیگرایی و دور شدن از واقعیتهای هستی را نیز دارد. از آنجا که در تعریف انسجامگرایان، انسجام به صورت عینی و ملموس تعریف نشده است و رویکردی درونی دارد ممکن است این انسجام به سوی شخصیسازی دایره معارف پیش رود. اگر این اتفاق بیفتد، هر کس میتواند برای خودش معارفی داشته باشد که در ارتباط با مابقی معارف خودش انسجام منطقی دارد، لذا هر کس برای خودش دنیای خودش را دارد. این همان نسبیگرایی است که امروزه دنیای غرب را به فکر واداشته و بسیاری از فلاسفه را به ورطه نسبیگرایی کشانده است.
پانوشتها:
۱ ـ «دوره محوری» نامی است که کارل یاسپرس در کتاب» «آغاز و انجام تاریخ» ر سالهای ۲۰۰ تا ۸۰۰ پیش از میلاد حضرت مسیح(ع) اطلاق میکند. بهزعم وی، این دوره مهمترین دوره تاریخ بشری و تاثیرگذار بر عصر کنونی است.
۲ ـ ابوجعفر محمدبن محمدبن حسن طوسی، فیلسوف و متفکر قرن ششم هجری شمسی
۳ ـ توماس آکویناس یا توماس مقدس (Saint Thomas) از جمله فیلسوفان مشهور قرون وسطی در اروپا که در شکلگیری فلسفه مسیحی بسیار تاثیرگذار بوده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست