پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

پذیرفتن یک واقعیت


پذیرفتن یک واقعیت

به بهانه آرت اکسپویی که در پیش است

برگزاری دو نشست و سخنرانی از طرف انجمن نقاشان در خانه هنرمندان درباره اقتصاد هنر در بعد جهانی و داخلی و فعالیت نگارخانه ها در این فصل انگیزه یادداشت پیش رو است.

از جمله اتفاقات مثبتی که در ۵۰ سال اخیر با افتتاح اولین گالری در تهران به همت استاد جوادی پور افتاد جا افتادن و به تدریج مطرح شدن بحث اقتصاد هنر در بین طبقه فرهنگی جامعه است و تا به آنجا پیش رفت که برنامه ریزان کشور را واداشت تا در سال ۸۲ تبصره یی را بگذارند که حتی مراکز دولتی نیز چنانچه بخواهند دست شان برای خرید آثار هنری باز باشد که انگیزه یی شد برای به وجود آوردن اکسپوها.

در فرهنگ شرقی از دیرباز از آنجا که به هنر با دیدی عرفانی و معنوی نگریسته می شده است و خاستگاه هنر را نیازهای ماورایی انسان می دانستند و از طرف دیگر بحث در خصوص مادیات و نیازهای مادی را دنیاپرستی و دوری از سپهر معنوی قلمداد می کردند این باعث شد از آفریننده اثر هنری یعنی هنرمند انتظار پرداختن یا صحبت کردن در حوزه مسائل اقتصادی امری قبیح و به نوعی دور از انتظار دانسته شود، در حالی که وقتی در احوالات اصحاب فرهنگ و هنر دقیق می شویم، می بینیم بیشترین و بزرگ ترین مشکل عینی زندگی آنها معاش و مخارج زندگی روزمره شان بوده است.

این تضاد و پارادوکس نه اینجایی که مشکلی همه جایی در زندگی هنرمندان است، به گونه یی که دکتر «هترر» در کتاب روانکاوی و روانشناسی هنر (ایشان روانکاوی بودند که تخصص شان روانکاوی هنرمندان بوده و هنرمندان مطرح و معروفی از مراجعان او در امریکا بوده اند و کتاب مذکور از جمله کتاب های بسیار سودمند برای هنرمندان خصوصاً جوانان این رشته است که قبل از انقلاب توسط مرحوم دکتر پرویز فروردین که خود نیز، هم روانشناس و هم شاعر بود ترجمه شده است) بزرگ ترین مساله و مشکل زندگی هنرمندان را دو مرحله می داند؛ یکی تثبیت و باوراندن خود به جامعه به عنوان هنرمند و دیگری تعادل بخشیدن بین یک زندگی مادی و هنری توسط هنرمند.

او معتقد است چه بسیار هنرمندان جوان و مستعدی که به دلیل عدم توانایی در به انجام رسیدن یکی از این امور یا هر دو، نتوانسته اند به رغم استعدادشان به زندگی هنری ادامه دهند و خلق آثار کنند و در مقطعی به بی انگیزگی رسیده و بعضاً دست به گریبان افسردگی شده اند یا بدون توجه به علت اصلی عوامل جانبی دیگری را مقصر قلمداد کرده اند. یا از آنجا که اطلاعات تئوریک کافی از این بحث نداشته اند و نسبت به اینکه این یک امر عام برای همه هنرمندان است آن را مساله یی شخصی و ویژه برای خود قلمداد کرده و این خود بر احساس بی لیاقتی و تنهایی شان افزوده است. به همین جهت کتاب هایی از این دست که بتواند با یک نگاه علمی و تجربی به موضوع اقتصاد هنر و تاثیرش بر زندگی روزمره و بلندمدت هنرمند متمرکز باشد به نظر می رسد از جمله ضروریات جامعه هنری است.

در تاریخ طبقه فرهنگی و هنرمندان این سرزمین بسیار نمونه ها و شواهدی می توان یافت که نیازمندی شخص هنرمند تا چه حد توانسته به خلاقیت های هنری او لطمه وارد کند و با یک نگاه دقیق تر بر جهان بینی او تاثیر بگذارد و فلسفه و تعبیر او از هستی را شکل دهد. گاهی در مواردی با برطرف شدن نیاز اقتصادی، فلسفه و جهان بینی او نیز تغییر کرده است در همین ۱۰۰ سال گذشته در سرگذشت عینی و واقعی هنرمندان (نه ژورنالیستی) بسیار می توان ردپای تاثیر مخرب نیازهای مادی را در زندگی نویسندگان، شعرا، نقاشان، مجسمه سازان و... به وضوح دید و تجربه کرد.

این رسم غلط تا به آنجا فراگیر بود که هرگاه هنرمند حق طبیعی مادی خود را طلب می کرد او را به بی هنری و دنیاپرستی متهم می کردند. هنوز هم در بین اکثریت جامعه این تلقی غلط وجود دارد و مطرح کردن مسائل مادی را دون شأن افراد فرهنگی می دانند و گویی خانواده هنرمند و خود او نیز در جهانی خارج از واقعیت عینی زندگی می کند. خوشبختانه همان طور که در ابتدای این مقال گفته شد پس از انقلاب مشروطه و تغییر نگاهی که در سطح جامعه ایجاد شد، ملت به تدریج خود را به عنوان افراد تاثیرگذار در عرصه های مختلف اجتماعی باور کرد و به تبع آن هم به تدریج هنرمندان آموختند که به جای نگاه به دربار به مردم نظر بیندازند و پا گرفتن طبقه متوسط شهری را که بیشتر حامل و خالق و حامی فرهنگ است، ببینند. ما شاهدیم آثار هنری از طرف هنرمندان برای جامعه نمایش داده می شود و به همان نسبت نیز از پستوی کاخ ها و خانواده های اشراف به سمت سطح جامعه میل می کند و در نتیجه هنرمندان درمی یابند که باید پس از این با عرضه آثار خود برای مردم معاش و زندگی خویش را تامین کنند. از اینجاست که بحث اقتصاد هنر از یک امر مغفول به یک واقعیت عینی تبدیل می شود، اما همچنان ما در دهه های ۴۰ و ۵۰ به دلیل حاکمیت ایده آلیسم بر ذهنیت طبقه روشنفکر و هنرمند، همچنان حضور پررنگ آن تلقی غلط بی نیازی هنرمند را به روشنی در زندگی طبقه خلاق جامعه شاهد هستیم و همچنان این غفلت مثل هر تغافل دیگری در کمال بی رحمی قربانی خود را می گیرد و زندگی ها را از هم می پاشاند و هنرمند را مضمحل می کند.

این کشمکش ادامه داشت ولی به نفع واقع بینی و پذیرفتن فروش آثار هنری، واقعیتی به اسم اقتصاد هنر یا اقتصاد هنرمندانه در حال تغییر بود. از سال ۵۷ که جامعه تجربه انقلاب را پشت سر گذاشت و پدیده جنگ هشت ساله که جو از خودگذشتگی را تشدید می کرد این مساله برای حدود ۱۰سالی به فراموشی تقریبی سپرده شد و نسل من به خوبی شاهد فشارهای طاقت فرسا و بعضاً خردکننده یی بر زندگی شخصی و خانوادگی بسیاری از هنرمندان و اطرافیان هنرمند خود بودیم.

روی کار آمدن نسل جدیدی از تصمیم گیران جوان و تجربیات عینی شان از آن سال ها آنان را واداشت تا با نگاهی واقع گراتر به موضوع اقتصاد هنر نظر بیندازند و در نتیجه قانون خرید آثار هنری که معروف به تبصره نیم درصد شد، تصویب شد.

در کنار این حرکت دولتی بخش خصوصی همچنان با سختی به حرکت رو به جلوی خود به عنوان طبقه واسطه بین خالق هنری و خریداران آن ادامه داد تا جایی که امروز توانسته است چرخه نسبتاً کاملی را به شکل آفریننده اثر، فروشنده و خریدار سامان بخشد (اگرچه رکود گریبانگیر به طور جدی این چرخه را تهدید می کند) و در برهه یی با راه پیدا کردن به فروش های برون مرزی به کامل شدن این دور سالم بیفزاید.

امروزه دیگر گفتن از اقتصاد هنر امری پذیرفته و لازم تلقی می شود؛ موضوعی که هم مسوولان دولتی و هم بخش خصوصی آن را از واجبات حیات فرهنگی جامعه می دانند و با سرفرازی در مطبوعات و سخنرانی ها درباره آن حرف می زنند و به آن می پردازند که از آن جمله در بخش دولتی برگزاری اکسپوها از طرف وزارت ارشاد و خرید آثار هنری و در بخش خصوصی فعالیت چشمگیر نگارخانه ها و افتتاح گالری های جدید و پرداختن موسسات مالی خصوصی مثل بانک ها به این مقوله است. جا افتادن این واقعیت که یک اثر هنری ضمن اینکه محصولی فرهنگی است می تواند کالایی اقتصادی باشد و قابلیت سودآوری مثل هر محصول دیگری را دارد از اتفاقات مبارکی است که به مدد تلاش و سختکوشی هنرمندان و عرضه کنندگان به دست آمده و از این رو است که هر هفته شاهد به نمایش درآمدن چندین نمایشگاه در عرصه هنرهای تجسمی هستیم.

علی فرامرزی