یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عرفی شدن دین یا فقه


عرفی شدن دین یا فقه

فقه و مبانی فقهی

نظریه عرفی شدن دین یا فقه، یک اندیشه وارداتی است و درواقع کپی برداری روشن از بستر اصلی این اندیشه در غرب مسیحی است که به هیچ وجه با اسلام و جامعه اسلامی سازگار نمی باشد. آفت بزرگ طرفداران این نظریه در جامعه ما، پیشداوری آنها است یعنی آنان قبلا مدعا را تنظیم کرده سپس دنبال دلیل

می گردند. این گروه درواقع از متفکران غربی که زندگی منهای مذهب را مورد تائید قرار داده اند، تاثیر پذیرفته اند و الگوی زندگی غربی را برای خود انتخاب کرده اند، و طبعا می خواهند آیین اسلام را نیز بر همان الگو تطبیق کنند.

«عرفی شدن» یا «عرفی شدن فقه» یکی از موضوعاتی است که اخیرا در حوزه دین پژوهی مطرح شده است و پیرامون آن مقالات و کتاب های مستقلی نگاشته شده است. ما در سلسله مقالاتی برآنیم که این موضوع را به دور از هرنوع پیشداوری مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و نقاط ضعف و قوت آن را عیان سازیم.

نخست ذکر این نکته شایسته است که در فقه اسلامی، مراجعه به عرف و سیره عقلا یکی از ابزارهای داوری و قضاوت در محاکم است و احیانا در استنباط حکم شرعی نیز به فقیه مدد می رساند. به طور خلاصه فقیهان در مواردی به عرف مراجعه کرده و از آن نتیجه فقهی می گیرند و ما برخی از آنها را یادآوری می کنیم:

الف: در تبیین مفاهیم: هرگاه واژه ای موضوع حکم قرار گیرد و مفهوم آن از نظر سعه و ضیق روشن نباشد، در تبیین مفهوم موضوع و تحدید آن، عرف یگانه مرجع است و لذا در تبیین مفاهیمی مانند «بیع» و «غبن» و «عیب» و امثال اینها، به عرف مراجعه شده و در پرتو تشخیص عرف، حکم آن از کتاب و سنت استنباط مس شود مثلا: در قرآن مجید، بیع که همان «داد و ستد» است مورد امضا قرار گرفته و فرموده است: «احل الله البیع»(بقره، ۲۷۵) ولی در برخی موارد مفهوم بیع با ابهام همراه می باشد مثلا اگر در داد و ستدی طرفین از صیغه لفظی بهره گرفته و بگویند «بعت و اشتریت» مفهوم بیع حتما بر آن صدق می کند ولی در صدق آن در داد و ستدی که در آن فقط «دریافت و پرداخت» صورت پذیرد، اما لفظی و یا به تعبی فقیهان «صیغه بیع» در کار نباشد، مرجع عرف است و قضاوت و داوری عرف درباره سعه و ضیق مفهوم، برای فقیه حجت است، اگر او چنین داد و ستدی را بیع نامیدطبعا مشمول آیه خواهد بود و احکام بیع مانند لزوم آن و خیار مجلس، بر آن مترتب خواهد شد. از این بیان می توان مرجع بودن عرف را در تبیین مفاهیمی مانند «غبن» و یا «عیب» در مبیع، به دست آورد، زیرا گران خریدن برای خود درجاتی دارد، حال آیا مفهوم غبن همه این درجات و مراحل را دربر می گیرد یا نه؟! همچنین است مفهوم «عیب در مبیع». در تمام این موارد، عرف مرجع است.

ب- تبیین مصادیق: گاهی مفهوم لفظی برای فقیه روشن است، ولی در تطبیق آن بر موردی دچار شک و تردید می گردد، مثلا «اراضی موات» از انفال مربوط به حکومت اسلامی است، شکی نیست که موات بالاصاله از مصادیق آن است ولی آیا، موات بالعرض، یعنی زمینی هم که چند سال کاشته نشود و به حالت زمین مرده درآید، از جزئیات آن هست یا نه، داور، عرف است. و همچنین موارد دیگر.ج- رسوم و آداب در قضاوتها: رسوم و آداب قومی ملاک داوری بوده و از این طریق داور می تواند راستگو را از دروغگو بازشناسد مثلا اگر زوجین در پیش پرداختن مهریه دچار اختلاف شوند و مرد مدعی گردد که مهریه را پیش پرداخت کرده و زن منکر اخذ آن شود قاضی در این مورد از آداب و رسوم جاری کمک می گیرد. در اصطلاح فقها این قسمت را «اعراف قومی» می نامند.

اینها مواردی است که در فقه اسلامی به عرف مراجعه شده و از فهم و درک او در حل مشکلات فقهی کمک گرفته می شود. ولی عرفی شدن فقه یا دین که اکنون در میان دین پژوهان مطرح است غیر از آن است که در فقه اسلامی مطرح بوده و به نمونه هایی از آن اشاره نمودیم. و به قول برخی: «اهتمام اسلام به عرف از رویکردهای عرف گرایانه امروزی که با نوعی شیفتگی و مطلق سازی همراه است، نمی باشد بلکه مبتنی بر اصول و قواعد عقلایی و تجویزات دینی است».(عرفی شدن در تجربه مسیحی یا اسلامی، ص۴۱۰) طراحان نظریه عرفی شدن دین، بر آن دو تفسیر ذکر نموده اند که هر دو را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم:

۱) مفهوم نخست از عرفی شدن: عبور مفاهیم و مقولات از ساحت قدسی به ساحت ناسوتی که

علی القاعده با فرسایش توأم است. اگر مقولات مذکور در زمره مفاهیم و گزاره های معطوف به امور حقیقی باشند، عقلانی می شوند اما اگر متعلق به حوزه امور هنجاری و اعتباری (مثل دستگاه های فقهی و حقوقی که کد هستند) باشند، عقلایی می گردند. در اینکه عقلا چه کسانی هستند اختلاف نظر وجود دارد. برخی برآنند که عموم مردم در زمره عقلا می باشند و برخی دیگر برآنند که نمایندگاه مردم و خبرگان عقلای قوم شمرده می شوند.(مجله کیان، شماره۲۴) حاصل نظریه آن است که دین که مجموعه ای از عقاید و کلام است، بخش نخست آن عقلانی می شود یعنی از حالت اعتقاد تعبدی درآمده و در قالب گزاره های عقلی ارائه می گردد و بخش دوم آن که مربوط به شیوه زندگی مردم است، از طریق مجالس قانونگذاری و سیستم حزبی و پارلمانی، عقلایی شده و مصوبات عقلاء در مجالس قانونگذاری تعیین کننده احکام رفتاری ماست نه چیز دیگری و به تعبیر واضحتر، دین که میراث انبیاء و اولیاست به دو بخش تقسیم می گردد: بخشی، به دست عقل و خرد آدمی داده

می شود و بخش دیگر به عقل جمعی سپرده می شود تا از طریق مجالس قانونگذاری، قوانینی را به جای احکام دین وضع نمایند و سرانجام از حقیقت و گوهر حتی صدف دین چیزی باقی نمی ماند. اکنون ما به تحلیل هردو بخش می پردازیم:

الف) عقلانی شدن باورها: همان طور که ملاحظه فرمودید، معنای اول عرفی شدن از دو بخش تشکیل می شود:

۱) عقلانی شدن مفاهیم عقیدتی و قدسی؛

۲) عقلایی شدن احکام رفتاری.

درباره بخش نخست یادآور می شویم که عقلانی کردن مفاهیم قدسی و معارف دین، حاکی آن است که نظریه پرداز، دین را در مقابل عقل قرار داده و لذا اصرار می ورزد که دین را عقلانی کنیم و خردورزی را جای قدسی بودن و تعبد قرار دهیم. به روشنی یادآور می شویم، خاستگاه این نظریه، آیین مسیحیت کنونی می باشد، زیرا در آیین مسیحیت مسئله «رمزدار بودن» اصول عقاید مسیحیت، جزء لاینفک آن است. ولذا هرموقع به آنان گفته شود که مسئله تثلیث (خدا یکی و است و در عین حال سه تا است) از نظر عقل مردود است می گویند این رمزی است که با ایمان حل می شود و عقل را به آن راهی نیست، نخست باید ایمان آورد سپس فهمید.در این خاستگاه، عقاید و معارف فراتر از عقل و خرد شمرده شده و ایمان قبل از خرد قرار می گیرد. در این صورت سزاوار است که اندیشمندان، عرفی شدن دین را مطرح نمایند و جدا بخواهند که دین از حالت قداست به معنی یاد شده یعنی: فوق خرد، فرود آید و در قالب گزاره های عقلی ریخته شود، در این صورت دین در طی این مسیر فرسایش پیدا کرده و قدسی زدایی می شود زیرا در این تحلیل قسمتی از زواید، به دور ریخته شده و گوهر دین در آینه عقل می درخشد. آیینی که از گروندگان به آن، ایمان را پیش از اندیشیدن می طلبد و هرگونه پرسش و پاسخ پیرامون عقاید و اصول را ممنوع اعلام می کند، برای اندیشمندان خردورز قابل قبول نیست و آنان حق دارند که عرفی شدن دین را بطلبند و دین حقیقی را پس از ویرایش و حذف زوائد به جهان عرضه کنند. چنانکه یکی از تحلیلگران در این ضمینه می گوید: «عرفی شدن یک جریان غیر قابل بازگشت است که طی آن جوامع از سلطه کلیسا و عقاید تعصب آمیز ما بعد الطبیعی آزاد می شوند».(عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، ص۵۹)

در این نظریه، دین و عرف (عقلانی) در تعارض و کشمکش هستند و بهترین بستر برای آن، آیین کلیسا است، سران مسیحیت دین منهای تعقل را مطرح

می کنند، و حاضر به حصار شکنی نیستند، ولی نظریه پردازان عرفی شدن دین، می خواهند حصار تعبد را بشکنند و از دریچه دیگر به حقایق دین بنگرند و به قول برخی: «محقق، خود را به یک راهبرد و روش شناختی مقید نساخته بلکه لدی الاقتضاء از مسیرها و راهکارهای متنوع مورد توصیه مکاتب و رهیافت های گوناگون آزادانه استفاده کرده است».

( عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، ص۳۴)

▪ تامل: عقیده اسلامی بستر این نظریه نیست: هرگاه عرفی شدن دین به معنای عقلانی شدن معارف و باورهای آن است عقاید اسلامی بستر این نوع «صیرورت ها» و «شدن ها» نیست بلکه از روز نخست معارف اسلامی، عقلانی بوده و هست و خواهد بود، و خلائی در این بخش وجود ندارد که فردی یا گروهی آن را عقلانی سازند، زیرا آیین اسلام پیوسته بر تفکر و تعقل دعوت نموده و ایمان توام با آگاهی را می پذیرد. این نظریه در چنین فضایی نمی تواند معنا داشته باشد. با مراجعه به کتابهای کلامی و قرآن مجید روشن می شود که اصول عقاید اسلامی در تمام مراحل با دلیل و برهان همراه بوده و خود قرآن کریم اصول اساسی توحید را مانند توحید در ذات و توحید در خالقیت و در تدبیر با منطق و برهان مطرح کرده است و جایگاه این آیات برای عالمان و فرهیختگان روشن است.اسلام ایمانی را می پذیرد که از طریق فهم و شعور و ادراک عقل در دل آدمی جای گیرد ولذا آن را اکراه ناپذیر می داند و می فرماید: «لا اکراه فی الدین».(بقره، ۲۵۷) قرآن بر بهره گیری از ابزار شناخت مانند گوش و چشم و خرد تاکید می کند و یادآور می شود که شکر این ابزار خرد، بکار گیری آنها است: «خدا شمار را از شکم مادرانتان بیرون آورد درحالی که آگاه نبودید و برای شما گوش و دیدگان و دلها آفرید تا سپاسگزار باشید».(نحل، ۷۸)

چگونه می تواند اسلام بستر چنین نظریه ای باشد درحالی که اسلام پیروی از غیر علم را نکوهش می کند و می فرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم؛ از آن چیزی که بدان علم و آگاهی نداری پیروی نکن».(اسراء، ۳۶)

▪ تامل: ایمان به امور غیبی: باید توجه داشت عقلانی بودن «معارف و عقاید اسلامی» به معنی بی نیازی انسان از شرع در این گستره نیست، زیرا در قلمرو دین یک رشته اموری هست که خرد انسان را یارای درک واقعیت آنها نیست ولی در عین حال گزاره های آنها نیز بر ضد عقل و خرد نمی باشد. وجود جن و فرشته و نویسندگان اعمال و جهان برزخ و اعراف و صراط و درجات بهشتیان و درکات دوزخیان یک رشته امور غیبی است که قرآن از آنها گزارش داده و عقل محصور در جهان ماده را یارای درک و حقایق آنها نیست و در عین حال به تخطئه شرع برنمی خیزد. آنچه مهم است این است که اصول اسلام و نبوت پیامبرو وحیانی بودن کتاب او، با دلیل و برهان همراه باشد و راستگویی او با دلایل قطعی ثابت گردد، در این صورت کلیه گزارش وحیانی حالت عقلانی پیدا می کند زیرا هرچند برای جزئیات، دلیل تفصیلی اقامه نشده، اما به دلیل اجمالی همراه می باشد.

ب) عقلایی شدن احکام رفتاری: نظریه (عرفی شدن دین یا فقه) ، ایده ها یا باورها را عقلانی، ولی شریعت و احکام رفتاری را عقلایی توصیف می کند. در گذشته به تحلیل بخش نخست پرداختیم. اکنون به تحلیل بخش دوم که عقلایی بودن احکام رفتاری است می پردازیم:

می گویند: امور عقلایی چیزی است که حسن و قبح آن توسط جمع عقلاء (به عنوان گروه مرجع) مشخص گردد. مثلاً مجالس قانونگذاری و سیستم حزبی و پارلمانی، مکانیسم هایی است برای استخراج عرف عقلاء . (تعیین یکی از اینها) بستگی دارد به این که عقلا را چه کسانی بدانیم، مقوله عرف نیز سعه و ضیق پیدا می کند. مثلاً در دموکراسی مستقیم، عموم مردم جزء عقلاء شمرده می شوند که قادر به تشخیص مصالح و منافع آنی و آتی خود هستند. اما در

دموکراسی های نمایندگی، خبرگان و نمایندگان مردم، عقلای قوم شمرده می شوند. (مجله کیان، سال پنجم، شماره ۲۴، ص ۱۹)

▪ تحلیل: اساس این نظریه را یک فکر تشکیل می دهد و آن اینکه دین در حوزه رابطه شخصی انسان با خدا برنامه دارد، اما برای امور اجماعی مردم، فاقد برنامه می باشد و به تعبیر دیگر دین آمده است که سعادت اخروی مردم را تامین کند نه سعادت دنیوی را، بلکه خوشبختی انسان در این دنیا از طریق عقل جمعی تامین می شود. اکنون در اینجا سئوال می شود آیا این نظریه یک نظر پیشنهادی است و به قول دانشمندان انشایی است که نظریه پرداز آن را از جانب خود انشاء می کند. یا از واقعیت ادیان و شرایع پیشین گزارش می کند و می گوید: شرایع ابراهیمی همگی چنین هستند.

احتمال نخست، پیشنهادی بیش نیست و هر فردی در طرح نظریه خود آزاد می باشد، خواه بر اساس صحیح استوار باشد یا نه. ولی نکته مهم آن است که بدانیم که آیا بشر می تواند از طریق عقل جمعی (مجلس قانونگذاری) سعادت خود را در این جهان تامین کند یا اینکه باید آموزگاران الهی او را در این بخش راهنمایی کننند. تجربه کنونی بشر ثابت کرده است که عقل جمعی نمی تواند سعادت بشر را تامین کند زیرا به روشنی می بینیم که بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی، مورد تصویب مجامع قانونگذاری است، در حالی که بدبختی و هلاکت بشر به وسیله همین رفتارها صورت می پذیرد.

پیدایش بیماری های صعب العلاج که حیات بشری را بر روی زمین تهدید می کند، معلول انحراف بشر از قوانین نورانی آسمانی و گرایش به مصوبات عقل جمعی است، برای مثال بیماری ایدز و انواع آلودگی های جسمانی مولود انحراف از احکام شرایع آسمانی و تسلیم در برابر مصوبات سیستم های قانونگذاری جهان است. شرایع آسمانی بر بقاء نوع بشر از طریق نکاح دو جنس مخالف تاکید می ورزند، در حالی که گاهی عقل جمعی تشکیل خانواده همجنسان را تصویب و برای آنها قوانینی را وضع می کند، با این وضع آیا می شود سیستم های قانونگذاری را جایگزین احکام رفتاری اسلامی کرد. بر فرض اینکه احکام رفتاری را به دست مجالس قانونگذاری سپردیم و اموری را جایز و برخی را ممنوع شمردیم، اکنون سئوال می شود ضامن اجرای این احکام چیست؟ آیا پلیس می تواند ضمانت بخش اجرای این احکام در خلوت و جلوت را بر عهده بگیرد؟

امروزه برای اجرای قوانین، احکام کیفری شدیدی وضع کرده اند ولی باز نتوانسته است برای بشر آسایش و امنیت را فراهم آورد. اینجا چاره ای جز این نیست که احکام ریشه در معنویت داشته باشند و مخالفت با آن، مخالفت با خدا شمرده شود و ترس از مجازات های الهی، بازدارنده از ارتکاب گناهان شود. سخن درباره نقش دین در جامعه از جهات مختلف گسترده تر از آن است که در این مقال گنجانیده شود. این تحلیل مربوط به این جهت بود که این نظریه را، پیشنهادی بدانیم ولی اگر آن را گزارشی و اخبار از واقع بدانیم و بگوییم که شرایع آسمانی امور مربوط به دنیای مردم را به خود مردم واگذار کرده و در این مورد لب فرو بسته است، مسلماً این گزارش، صد درصد، مخالف واقع و نوعی کذب و دروغ است. نتیجه تحقیقات این گروه بی اطلاع از واقعیات دین این است که دین در یک رشته باورها و مناسک و عبادات خلاصه می شود، در حالی که دین، روش زندگی است، روشی که ما را به سرای دیگر راهنمایی می کند و در حقیقت ، دین جز زندگی تحت برنامه های وحیانی که منتهی به جهان دیگر می گردد چیز دیگری نیست و هر نوع زندگی در زیر چتر دیگر، انحراف از صراط مستقیم دین است چنان که قرآن آشکارا می‌فرماید: ( این راه مستقیم من است. از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده – انحرافی- پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می سازد، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزکاری را پیشه کنید) (انعام ۱۵۳)

شایسته توجه است که این آیه (که ما را به پیمودن فقط یک راه دعوت می کند و از پیروی از راههای دیگر باز می دارد)، پس از ده فرمان که مربوط به عقیده و شریعت است، وارد شده است. ده فرمانی که عناوین آنها به صورت یاد شده در زیر است:

۱) یکتا پرست باشید

۲) به پدر و مادر نیکی کنید

۳) فرزندان را از ترس فقر نکشید

۴) به کارهای زشت نزدیک نشوید

۵) کسی را مکشید مگر به حق

۶) به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نگردید

۷) حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید

۸) هیچ کس را جز به مقدار توانایی تکلیف نمی کنیم

۹) هرگاه سخنی گفتید، عدالت را رعایت کنید

۱۰) به پیمانی که با خدا بسته اید وفادار باشید.

پس از این ده فرمان که بخشی مربوط به عقیده و معظم آنها مربوط به زندگی دنیوی است، قرآن یادآور می شود که فقط از این صراط (راه و روش) پیروی کنید. هرگاه بنا باشد اسلام در باورها و مناسک عبادی خلاصه گردد دیگر این ده فرمان و دهها فرمان دیگر، برای چه تشریع و تنظیم گردیده و دعوت به پیروی از آنها چه مفهومی دارد؟ما به عنوان اختصار به نمونه های کوچکی از قرآن اشاره کردیم و الا بررسی آیات قرآن مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی، حاکی از آن است که وحی الهی از افق بالا برای کلیه شئون زندگی بشر برنامه ریزی کرده است. نگاه اجمالی به کتاب های فقهی به روشنی می رساند که اسلام پیوسته در صحنه است و آنچنان نیست که فقط رابطه شخصی انسان را با خدا در نظر بگیرد بلکه او درباره معاملات و روابط زناشویی و قضاوت و داوری، اقتصاد و سیاست، نظر داده و احکام خود را پایدار و جاودان خوانده است.

به اهتمام محمد مهدی معتمدی



همچنین مشاهده کنید