چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
خوره تنهایی
تنهایم، مثل پرندهای کوچک در آسمانی که تمام نمیشود. تنهایم، مثل درختی در کویر که جادهای از کنارش نمیگذرد تا صدای عابرانش خواب از سر پرندگان لانه گمکرده بپراند و رودخانهای از جوارش نمیگذرد که تشنهای سیراب شده در سایهاش بیارامد.
تنهایم، مثل مزرعه ای که از میزبانی ملخ ها می آید، مثل گندمزاری که آتش، یک شب زمستانی تا صبح مهمانش بوده است، مثل بارانی که بر دریا می بارد، مثل بادی که در سر شاخه های یائسه و عریان درختان چنار می ریزد.
تنهایم، گاه باور می کنم که تنهایی هدیه ای خداداد است، نه زیاد ظرفی را کثیف می کنم و نه خیلی باعث آلودگی زمین می شوم. نه می توانم جمعیتی را بشورانم و نه می توانم در میان مردمی که خیابان گز می کنند از بام تا شام گم شوم. تنهایم و گاهی این تنهایی را مهمان شریفی می دانم که حالا مدت هاست صاحبخانه ام شده است و اجاره ای سنگین، به بهای عمری که می رود و آمدی ندارد، به او پرداخت می کنم.
تنهایی و زندگی با خود خودم را گاه موهبتی می دانم که نصیب هر کسی نمی شود. نه کسی هست که دستم را بگیرد و به خیابان بکشاند و نه صدایی که خواب چند ساله ام را که در خواب و بیداری می بینم از سرم بپراند. من تنهایم، مثل سنگی در اعماق اقیانوس، مثل ماهی سرخی در تنگ بلورین و نوروزی کودک بازیگوشی که مدت هاست بودنم را فراموش کرده است.
تنهایی تمام عمر مرا پر کرده است، ساعت ها از بیخ گوشم می گذرند. سال ها بی وقفه از من سبقت می گیرند و کسی نیست صبح بخیر مرا با عصر بخیری پاسخ بدهد.
هجوم بی وقفه دیوارها و بیداری ساعتی قدیمی که وقت و بی وقت تیک تیک می کند، سال ها رفیق شفیقم شده اند. گاهی در آینه به خودم مشت می زنم تا ببینم هنوز قدرت دیروز را دارم یا نه. گاه سختم می شود موهایم را آب و شانه کنم، با خودم می گویم که چه بشود. فرضا ریشت را تراشیدی به عشق که؟ برای چه؟ و گاه لپ هایم را می کشم و آن گاه «کف گرگی» به پیشانی ام می زنم که برخیز.
باید دوباره مرد شوی امتحان بکن
پوتین پیر گشته خود را جوان بکن
آن گاه خانه را به میزبانی جارو دعوت می کنم. صدای زندگی می پیچد لابه لای مبل ها، می نشیند کنار گل های قالی و صدای ساعت و تلویزیون گم می شود در همهمه حیات.
تنهایم و این تنهایی گاهی مرا به هرج و مرج در زندگی خودم می کشاند، گاه مرا از خودم سیر می کند و گاه آنقدر آزادم می گذارد که می توانم در این چاردیواری نه چندان اختیاری، پایم را از گلیم خودم هم درازتر بکنم.
تنهایم و اگر تنهایی خوب بود مردم سراسر جهان در تمام پهنه جغرافیا تنها زندگی می کردند. اگر تنهایی خوب بود، درناها دسته جمعی پرواز نمی کردند و گر گ ها با هم به شکار نمی رفتند و خدا نماز را به جماعت سفارش نمی کرد.
تنهایم و این مصیبت کمی نیست.
علی بارانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست