سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

سنخ شناسی منتقدین شریعتی


سنخ شناسی منتقدین شریعتی

در تاریخ معاصر كشور ما, مرحوم دكتر علی شریعتی از معدود كسانی است كه موضوع تفسیرهای گوناگون بوده و از وی قضاوت هایی به غایت متنوع و ناهمگون به دست داده شده است قضاوت هایی كه طیفی گسترده از شیعه غالی و فناتیك مذهبی گرفته تا وهابی و آته ئیست آنهم از نوع نهان روشانه آن را دربر می گیرد

مقدمه

در تاریخ معاصر كشور ما، مرحوم دكتر علی شریعتی از معدود كسانی است كه موضوع تفسیرهای گوناگون بوده و از وی قضاوت‌هایی به غایت متنوع و ناهمگون به دست داده شده است. قضاوت‌هایی كه طیفی گسترده از "شیعه غالی" و "فناتیك مذهبی" گرفته تا "وهابی" و "آته ئیست آنهم از نوع نهان روشانه" آن را دربر می‌گیرد. (كما این كه او خود نیز در ایام حیات متذكر این معنا شده بود).

علی شریعتی از پیشروان جنبش روشنفكری اسلامی و لذا از موثرترین شخصیت‌هایی است كه هویت فرهنگی – ایدئولوژیك ما طی چند دهه اخیر مدیون او است.

علقه‌ای كه ما با سلف خود داریم عمیقاً با كیستی ما پیوند خورده است. تثبیت این هویت در شرایط كنونی و باز تعریف و آسیب شناسی آن همانطور كه پیش از این نیز متذكر شده‌ایم نیازمند نگاهی مشرفانه به كارنامه سلف صالح، جهت اقتباس و بازسازی مولفه‌های دیرین در هیاتی نوین است.

این معنا جز با نگاهی خارج از عرف معمول سیاستمداران و سیاستزدگان میسر نیست چه در این رویكرد نه تنها "استعلاء فرهنگی و ایدئولوژیك برمبنای دین" كه حتی شریعتی و هر شخصیت دیگری نیز صرفاً در جهت اهداف سیاسی، طریقیت خواهند داشت و بس. نقدهایی كه تا كنون از كارنامه دكتر شریعتی بدست داده شده متاسفانه اكثراً درجهت ضرورت‌های تكاملی جنبش روشنفكری اسلامی نبوده است. طبیعی است كه با این وجود "نقدِ نقد" و فی الواقع عیار سنجیِ انتقادات مزبور در اولویت قرار داشته باشد. سنخ شناسی منتقدین "دكتر" نخستین كاری است كه در این میان می‌توان به آن دست یازید. و انگهی شناخت كارنامه شریعتی و راه او با ویژگیهای خاص آن با توجه به تصویری كه از او در ذهن ما است سخت مبهم و مغشوش می‌نماید؛ از این رو نیازمند شناخت درست از اغیار او و میزان دوری و نزدیكی آنها نسبت به او هستیم.

مخالفین و منتقدین "دكتر" را در یك تقسیم بندی كلی به دو گروه عمده می‌توان تقسیم كرد:

۱- مخالفت‌هایی كه با درونمایه‌های غیر معرفتی سامان پذیرفته و یا فاقد مبنای مشخص معرفتی بوده است.

۲- انتقاداتی كه از پایگاه معرفتی خاصی آراء شریعتی و یا كارنامه سیاسی او را به چالش می‌كشیده است.

در گونه نخست، می‌توان از انحاء اهانت‌ها و انتساب‌ها و تحقیرها یادكرد كه مخالفین به عوض سامان دادن به چالش معرفتی و منطقی با آرا‌ء دكتر، صورت می‌داده‌اند.

شریعتی از این حیث البته مشمول لطف گروه‌هایی به غایت ناهمگون و معارض بوده است. او در دوران حیاتش از یك سو با اظهارات گاه سخیف امثال مرحوم شیخ قاسم اسلامی و مرحوم شیخ احمد كافی مواجه بود و از سوی دیگر با تحقیر روشنفكران به اصطلاح مترقی آن ایام همچون باقر مومنی و اكبری. اكنون نیز او از یك سو منافق و ساواكی و جاسوس سیا قلمداد می‌شود و از سوی دیگر غرب ستیزی بی منطق كه اندیشه‌اش رهاوردی جز ویرانی در پی نداشته است.

دسته نخست مخالفت ها بیشتر از آنكه مدلالانه باشند معللانه‌اند و به همین خاطر كوشش در جهت وارسی "منطق گفتار" و "دلایل منتقدین" از اساس، موضوعیت نخواهد داشت و لذا بیشتر می‌بایست به كشف و تبیین علمی علت مخالفت‌ها همت گمارد. البته شاید پرداختن به این رویكردها نیز در جای خود ضروری بنماید اما آنچه امروز بیشتر مْمِد‍ هدف ما یعنی "تثبیت و تنقیح هویت روشنفكری اسلامی" است، عنایت به نقدهایی است كه به هر تقدیر از مبنای معرفتی مشخصی برخوردارند. ما نیز از همین رو بحث از دسته نخستن منتقدین را به فرصتی دیگر وا می‌گذاریم و در ادامه بحث برگونه شناسی مناقشات معرفتی تكیه خواهیم كرد. البته لازم به ذكر نیست كه هیچ گاه نمی‌توان در این باب از فقدان انگیزه‌های غیر معرفتی سخن گفت اما صرف كوشش در جهت "ارائه مخالفتِ خود در سامانه‌ای معرفتی"، می‌تواند دلیلی موجه برقرار گرفتن منتقدین مزبور در ضمن گروه دوم باشد.

مناقشات معرفتی كارنامه شریعتی را به ۸ گروه عمده می‌توان طبقه بندی كرد:

۱- تفسیر هگلی از پویش تجدد

نخستین گروه انتقادها را می‌توان در مناقشات صاحبنظرانی جست كه با رویكردی هگلی به پویش تجدد (یا مدرنیته)، كارنامه سیاسی شریعتی را كوششی در جهت بازگشت به جهان پیشا مدرن ارزیابی می‌كنند.

به زعم این عده: "تفسیر تجدد ستیز از سنت كه نویسندگانی بادیدگاه‌های گوناگون، مانند داریوش شایگان، جلال آل احمد، احسان نراقی و علی شریعتی و … اما همسو، در جهت تصفیه حساب با تجدد نوپای ایرانی عرضه كردند در اصل، غربی و یا به عبارت دیگر غرب‌زده یعنی ناشی از جهل به ماهیت اندیشه جدید غربی بود… حاصل بحث آنان از سویی راه را بر درك درست سنت مسدود كرد و از سوی دیگر، دریافتی ساده انگارانه از تحول اندیشه در مغرب زمین را القاء كرد كه از بنیاد با ماهیت آن اندیشه و نسبت آن با تمدن غربی سنخیتی نداشت."(۱)

از منظر این عده، جهل توامان به ماهیت سنت و تجدد، از امثال شریعتی روشنفكرانی ساخته بود كه با وصله پینه كردن ایده‌ها و ارایی كه به جهانهایی، بنیاناً متفاوت، تعلق داشتند، ملغمه‌ای از آراء پدید آورند كه بكار لایه‌‌ها و اقشاری می‌آمد كه در جریان پویش تجدد، حاشیه‌ای شده و باداعیه‌های نوستالژیكی چون "بازگشت به خویش" بحران معنای خود را فرو می پوشاندند.

البته این عده، مطلق عنایت به میراث گذشته رامذموم نمی‌دانند؛ بلكه عنایت به سنت، در نظر ایشان آنگاه شایسته و حتی ضروری است كه از دریچه و مجرای اندیشه تجدد، صورت پذیرد. تو گویی حوزه تجدد در نگاه ایشان "حوزه عقل" و هر آنچه در ذیل مدرنیته سامان نیافته باشد "ناعقل" است.

از نظر این عده، بسط تجدد صورت محتوم و ناگزیر زیست جهان آینده بشریت را بر خواهد ساخت و لذا اندیشه‌هایی از سنخ اندیشه‌های شریعتی آنچنان كه پیش از انقلاب در عوامانه‌ترین صورت گفته شده بود جز "بازگشت به خویش" واجد مضمونی نیست. جواد طباطبایی در همین رابطه می‌نویسد:

"بازگشت به خویشتن چهار دهه گذشته در ایران نیز چنانكه به تكرار گفته شده بر مبنای بازاندیشی سنت بر پایه اندیشه تجدد صورت نگرفت … ایدئولوژی به گونه‌ای كه در چهار دهه گذشته در ایران سیطره پیدا كرد جز بی‌راهه تعطیل اندیشه و از آنجا به بن بست تعطیل تاریخ منتهی نخواهد شد … بر پایه ایدئولوژی‌هایی كه نویسندگان معاصر از جلال آل احمد تا علی شریعتی، … بافته‌اند تنها می‌توان در توهم آنچه خود داشت … این احتضار طولانی را به تماشا نشست."(۲)

۲- رویكرد پست مدرن و قیاس ناپذیری پارادایمها

مشخص‌ترین نمونه این رویكرد را در اثارمتاخر داریوش شایگان می‌توان دید. شایگان از كتاب "انقلاب دینی چیست"؟ به بعد، مسیر جدیدی را پیش می‌گیرد كه او را از مسیر سابق خود كه تحت تاثیر هایدگر و روایتهای وطنی از او قرار داشت جدا می‌كند.

وی در كتاب یاد شده كه البته خالی از علقه‌های سیاسی شایگان در اوایل دهه ۸۰ میلادی و واكنش‌های منفی او نسبت به انقلاب ایران نیست، به نقد "تعبیر ایدئولوژیك از سنت" دست می‌یازد. رویكرد جدیدی كه وی در كارهای متاخر خود آغاز می‌كند در كتاب "نگاه مثله شده" به ثمر می‌نشیند. وی در این كتاب با اتخاذ صورتی از نسبی گرایی معرفت شناختی به قیاس ناپذیری پارادایمها و سنت‌های فكری می‌رسد. طبیعی است كه با ابتناء بر این رویكرد، تمامی كارنامه شریعتی هم چیزی جز "توهم ایجاد پلی میان دو دنیا كه از نظام‌های صدق و منطق مضمونی كاملاً بیگانه با یكدیگر برخوردارند"، نباشد، به زعم شایگان، دستاورد علی شریعتی چیزی جز آمیزه‌ای از سنت‌های قیاس ناپذیر فكری نیست. آنچه امثال شریعتی به اعتقاد او، به آن عنایت نداشته‌اند گسست‌های معرفت شناختی است كه هستی شناسی دیانتی چون اسلام را از هستی شناسی مدرن جدا می‌كند حال آنكه ورود ما به عالم جدید قرار یافتن در ذیل اپیستمه یا الگوی معرفتی كاملاً متفاوتی است كه مفاهیم و ایده‌هایی با درون مایه خاص خود را دارا است. در دیدگاه شایگان دو جهان سنت و ایدئولوژی را به هیچ وجه نمی‌توان از طریق زیر ساخت‌های مقایسه‌پذیر و هم شكل به هم مربوط دانست. آن چنان كه فی المثل تفكر هندو در قالب بیانی برخی عارفان مسلمان تعینی نوین می‌یابد، او خود این اندیشه را این چنین توضیح می‌دهد:

"هنگامی كه با سنت‌های مذهبی كه می‌توان گفت از نوعی همگنی در تجربه متافیزیك برخوردارند سرو كار داریم، مفاهیم، به مدد فضای استحاله (Transmutation) براحتی از فرهنگی به فرهنگ دیگر سفر می‌كنند… و هنگامی كه وارد فضای مدرنیته غربی می‌شویم دیگر در استحاله شركت نداریم، بلكه با جهش ها (Mutations) سرو كار داریم… در حالی كه استحاله عبارت از گذار مضمونی هم شكل به جهان تفكر معادل آن است، جهش‌ها در واقع به صورت رسوخ و نفوذ مضمون خارجی در قالبهایی كه برای دربرگرفتن آن مضمون نامناسب‌اند خودنمایی می‌كنند كه نتیجه آن ظهور شكل‌های التقاطی و غول‌های فرانكشتین است وپدید آمدن ایدئولوژی زدگی و زایش تفكر التقاطی در اندیشه كسانی چون علی شریعتی و دیگران از همین جا بر می‌خیزد."(۳)

به زعم این دسته از صاحبنظران، شریعتی نه تنها مرتكب خلط‌ها و اغتشاشات فاحش معرفت شناختی و روش شناختی، است بلكه از میان تمامی دستاوردهای تجدد، او به فراورده‌ای همچون "ایدئولوژی" دلبسته است كه ماهیتاً جزمی و غیر دیالكتیكی است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.