پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
زندگی وقف احیای افتخارات ایران
زمانی كه فردوسی سرودن شاهنامه را آغاز كرد، ایران زمین در زیر سم ستوران مهاجمان بیگانه و دستپروردگانشان درهم شكسته و ناتوان بود و برای حفظ كیان ملی و فرهنگی خود بیش از هرزمان دیگر به یاریگری نیاز داشت. شاهنامه فردوسی پاسخی درخور به چنین نیازی است.
«هنگامی كه قیامهای ایرانیان برضدش تركان اشغالگر خونریز و خلفای عرب خونریزپرور به جایی نرسیده است؛ زمانی كه دانشمندان و فلاسفه از دارها آویخته اند و كالبد سردشان را آتش كتابهایشان گرم میكند؛وقتی كه سبكتكین و بعد محمود غزنوی خاندانهای كهن ایرانی را چون صفاریان، مامونیان خوارزم، شاران غرجستان، دیلیان آل بویه، فریغونیان، بقایاق سامانیان، امرای چغانی كه غالباً مشوق علم و ادب بودند، برانداخته اند و شعرفروشان درباری همه این سیاهكاریها را با مدایح خود روپوش میگذارند و دگرگون جلوه میدهند، از میان گرد، سواری پدید میشود؛ مردی چون كوه، با دلی چون آتشفشان و طبعی چون آب روان.
او درمی یابد كه باید روحیه ازدست رفته ایرانیان را به آنان بازگرداند؛ باید به آنان گفت كه فرزندان كیانند و از نژاد بزرگان؛ باید به آنان نشان داد كه تركان (نژاد اورال آلتایی كه از سوی سسغد به ایران هجوم آورده بودند) همواره بنده نیاكان آنان بوده اند و ننگ است كه اكنون فرزندانشان بنده و ستایشگر تركان باشند؛ باید به آنان گفت كه مردن به از آن است كه زنده و زیردست دشمنان بمانند و آن ایرانی كه فروزنده افتخارات میهن خویش نیست، خاك بر او خوشتر است... او با خویشتن پیمان كرد هر سخنی درباره عظمت ایران و قهرمانیهای مردم آن یافته شود افسانه یا حقیقت به شعر درآورد و در میان مردم بپراكند تا كشش شعر و موسیقی آن، با جلوه پهلوانیها و دلیریها درآمیزد و در جان شنونده جای گیرد و او را به جنبش و هیجان درآورد و به استقلال طلبی و مقاومت و فداكاری رهنمون گردد.
فردوسی با اراده یی استوار روی به كار آورد... شبان و روزان، هفتهها و ماهها، از پی هم، میگذشتند، كوه سبزپوش جامه سپید بر تن میكرد و با ز فرودین بر جای اسفند مینشست، اما، فردوسی، همچنان، به سرودن مشغول بود... او دیگر به كارهای ملكی خود نمیرسید، به زندگی و آسایش خویش اعتنایی نداشت، زیرا، احیای افتخارات ایران همه حیات او را دربرگرفته و در خود غرق كرده بود.
اندك اندك، چینها آینه رخسارش را فروگرفتند. موی سیاه رو به سپیدی نهاد، دست و پای از كار فروماند و گوش ناشنوایی آغاز نهاد. ملك ویران و مال تباه و حال پریشان شد، اما، او همچنان بر عهد خویش استواربود. دو سال و پنج سال و ده سال، نه سی سال... و بدین گونه بود كه داستان قهرمانیهای ملت ایران و بزرگترین و ارجمندترین اثر حماسی جهان به وجودآمد؛ در زمانی كه نامی از سلطان محمود غزنوی درمیان نبود»
● شاهنامه فردوسی
در سال۳۴۶هـ كه شاهنامه ابومنصوری نوشته شد، فردوسی شانزده هفده ساله بود و هنوز به سرودن داستانهای رزمی نپرداخته بود. از این سال تا ۳۶۹ یا ۳۷۰، كه با دسترسی یافتن به شاهنامه ابومنصوری بهجد به سرودن داستانهای كهن تاریخ ایران پرداخت، جز داستان بیژن و منیژه و یكی دو داستان دیگر طبعآزمایی بیشتری در این زمینه نداشت.
از سال۳۷۰هـ كه فردوسی وقت خود را یكسره در كار نظم شاهنامه نهاد، سلطان محمود غزنوی بیش از ده سال نداشت و سه سال پیش از این تاریخ، پدرش، سبكتكین كه غلام و داماد الپتكین، حاكم غزنین، بود پس از مرگ او، حكومت این شهر را به دست گرفت و سلسله غزنوی را پایه نهاد. در اینصورت گفته كسانی كه میگویند فردوسی به فرمان سلطان محمود غزنوی كار نظم شاهنامه را آغاز كرد، بیپایه مینماید. اراده او و تشویق یكی از دوستان همدل و همراه، او را به این كار بزرگ برانگیخت.
فردوسی در سالهای آغازین سرودن شاهنامه در روستای باژ «شوكتی تمام داشت، چنان كه به دخل آن ضیاع از امثال خود بینیاز بود» .
در آن سالها، امیرمنصور بن محمد توسی، فرزند ابومنصور محمدبن عبدالرزاق، حاكم توس، هم از فردوسی پشتیبانی میكرد. شاعر در پناه این پشتیبانی چند سالی توانست بیدغدغه معاش، وقت خود را به تمامی در كار سرودن شاهنامه بگذارد. اما از بخت بد، امیرمنصور در كشاكش درونی امیران سامانی در سال۳۷۷ دستگیر و به بخارا برده شد. در آن شهر او را بر گاو نشاندند و گرد شهر گرداندند و سپس به زندان افكندند و دیگر خبری از او باز نیامد. گویا در زندان جان سپرد.
پس از ناپدیدشدن امیرمنصور، تنگدستی به فردوسی روی آورد. اما، او در زیربار خراج سنگین ماموران حكومتی، بیحاصلی كشت، و مرگ یگانه پسرش، كه در ۳۵سالگی او را تنها گذاشت،ازپای نماند و در زیر فشار دشواریهایی كه از هرسو بر او روی آورده بودند، كار توانسوز و سترگ سرودن شاهنامه را بر زمین ننهاد و سرانجام تدوین نخستین شاهنامه را در سال۳۸۴، در ۵۵ سالگی، بهپایان رساند:
سرآمد كنون قصه یزدگرد
به ماه سفندارمذ، روز ارد
ز هجرت شده سیصد از روزگار
چو هشتاد و چار از برش برشمار
در این سال محمود غزنوی سپهسالار خراسان بود و هنوز به فرمانروایی نرسیده بود. پنج سال پس از تدوین اول شاهنامه، در سال۳۸۹، سلطان محمود غزنوی به حكومت رسید و به سن ۲۹سالگی در بلخ تاجگذاری كرد. فردوسی در این زمان ۵۸سال داشت. فردوسی در ابیاتی كه در حدود سال ۳۹۵ در ستایش سلطان محمود به شاهنامه افزود، او را به فریدون، پادشاه كیانی تشبیه میكند:
بدان گه كه بسد سال پنجاه و هشت
جوان بودم و چون جوانی گذشت
خروشی شنیدم زگیتی، بلند
كه اندیشه شد پیر و، من بیگزند
كهیی نامداران و گردنكشان
كه جسست از فریدون فرشخ نشان؟
فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد
بپیوستم این نامه بر نام اوی
همه مهتری باد فرجام اوی
محمود غزنوی در آغاز كار، برای استواركردن پایههای حكومتش، به شیوه سامانیان، به زبان فارسی ارج نهاد و برگزاری جشنها و آیینهای كهن ایرانی را تشویق كرد و حتی آوازه انداخت كه از نژاد شاهان ساسانی است، با اینكه پدرش، سبكتكین، غلامی ترك از طایفه قرلق بود و از نژاد شاهان ایرانی بهرهیی نداشت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست