جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
فرصتی برای نفس کشیدن
سحر دولتشاهی را با فیلمهای «چهارشنبهسوری» اصغر فرهادی، «وقتی همه خوابیم» بهرام بیضایی، «طلا و مس» همایون اسعدیان و تئاتر و سریالهای دیگر به یاد میآوریم...
بازی در ۳ نمایش «جاده طولانی مارپیچ»، «ترن» و «تنتن و راز قصر مونداس» و فیلم «آسمان زرد کمعمق» فعالیتهای سال ۹۱ او بود که این روزها و در سال جدید با نمایش «خانه سربی» علی نرگسنژاد در مجموعه تئاتر شهر ادامه دارد. دولتشاهی بین تمام کارها و فعالیتهای حرفهایاش، حتما جایی برای سفر کردن باز میکند و سرشلوغی را بهانه خوبی برای سفر نرفتن نمیداند. او از سفر کردن به عنوان یکی از مهمترین برنامههای زندگیاش حرف میزند و معتقد است سفر، به زندگی افراد رنگ و شکلی تازه میدهد که هیچ فعالیت دیگری نمیتواند چنین کاری انجام دهد و جایگزین مناسبی برای سفر باشد.
اگر همین الان بخواهید مقصدی را برای سفر پیشنهاد کنید، آن مقصد کجاست؟
راستش اگر دوست من باشی و بفهمم سفر نمیروی، حتما دعوایمان میشود! چون به نظرم واقعا بیمعناست که آدم زندگی کند و سفر نرود ولی اگر همین الان بخواهم مقصدی را بگویم، پیشنهاد میکنم به شیراز بروی. خودم این روزها دوست دارم به جایی که دریا و ساحل داشته باشد بروم ولی ترجیح میدهم پیشنهادم به تو، یک مقصد نزدیک باشد و خیلی سخت?اش نکنم. برای همین میگویم شیراز چون الان بهترین فصل و بهترین ماه برای سفر به شیراز است. از طرف دیگر، الان شمال هم عالی است. همینطور کاشان. اصلا اردیبهشت و بهار خیلی از شهرها زیبا و دوستداشتنی است. برای همین به نظرم آدم نباید در اردیبهشت کار کند.
بهار شیراز را تجربه کردهاید؟
بله، من اساسا شیراز را خیلی دوست دارم. بهار و اردیبهشت?اش را بیشتر. شیراز را با بهار نارنج به یاد میآورم. من زیاد سفر میکنم و از شهرهایی که سفر میکنم، نشانههای خاصی را به خاطر میسپارم. مثلا از یک شهر، بوی خاصی در ذهنم است، از شهر دیگر یک رنگ خاص و... از شیراز هم بو و شکل بهارنارنج در خاطرم مانده است. شیراز یک روح عجیب و غریب و دوستداشتنی دارد که در بهار بیشتر به چشم میآید.
چرا فکر میکنید نمیشود زندگی کرد و سفر نرفت؟ بعضی افراد اصلا سفر نمیروند.
سفر برای آدم شبیه شارژر برای موبایل است. یعنی برای من جزو مسایلی نیست که بگویم «اگر بروم، خوب است». یک مساله حیاتی است و اگر نباشد، فوت میکنم! به نظرم آدمهایی که زیاد سفر میکنند، دنیا را جور دیگری میبینند. چون این وابستگیها، روزمرگیها و جنسی که زندگی بعد از مدتی به خود میگیرد، ذهن آدم را بسته میکند و تفاوتی نمیکند چقدر تفریح روزمره داری. برای همین میگویم سفر در زندگی شبیه نفس تازه و وجهی جدید است که حرکت دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد.
خیلیها بهانه سرشلوغی، کار، مساله مالی و... برای سفر نکردن دارند. برای این افراد چه جوابی دارید؟
میدانم چه میگویی اما اشکال اینجاست که ما سفر را یک مساله بزرگ و دست نیافتنی میدانیم. نباید اینطور باشد. به نظرم سفر یک امر واجب است. ما باید از هر فرصتی برای سفر استفاده کنیم ضمن اینکه برای آن برنامهریزی هم داشته باشیم. گرفتاری، روزمرگی و سرشلوغی همیشه هست. مطمئنا همه ما در طول کارها و گرفتاریهایمان، مرخصیهایی داریم برای آنکه با استفاده از آن به کارهای واجب?مان برسیم. سفر هم باید در ذهن?مان بخشی از همین کارهای واجب باشد. اگر این اتفاق بیفتد، میتوانیم بین گرفتاریهایمان، جایی ویژه برایش باز کنیم.
گفتید این روزها دوست دارید کنار دریا باشید. شهر ساحلی خاصی را دوست دارید یا نه، صرفا کنار دریا و در طبیعت بودن کافی است؟
یکی از زیباترین شهرهای ساحلی که در آن بودهام، جزیرهای به نام «کرت» بود در یونان که بینهایت زیباست. حالی در طبیعت وجود دارد که شاید حتی در تهران و در یک سفر بین شهری هم برایت به وجود آید و حتما لازم نباشد سفر بروی. مثلا نگاه کردن به کوه و فکر کردن به اینکه این همه سال، این همه آدم آمدهاند و رفتهاند و کوه هنوز سر جایش ایستاده است یا نگاه کردن به دریا که انگار ته ندارد یا نگاه کردن به رودخانه که در حال رفتن است و... اینها مثالهای خیلی کوچکی است از لحظههایی که برای تو در طبیعت اتفاق میافتد. من فکر میکنم اگر در تهران بمانی و سفر نروی، این حس و این لحظه را که از آن حرف میزنم کم میآوری.
سبک و نوع خاصی برای سفر کردن دارید؟
به نظرم چند سبک و نوع مختلف برای سفر کردن وجود دارد. من چندان با سفر «توریستی» میانهای ندارم. یعنی سبکی که در آن کتابهای توریستی بخری و فکر کنی «خب ایفل را دیدم»، «شانزلیزه هم که رفتم» و الان مثلا بروم یک رستوران فرانسوی، غذا بخورم و برگردم. این سبک واقعا مورد علاقه من نیست و این شکلی سفر نمیکنم.
تنها سفر کردن را ترجیح میدهید یا دستهجمعی؟
این کاملا به مقصد سفر بستگی دارد. وقتهایی هست که تو قرار است به سفری بروی که خیلی گشتوگذار ندارد، مثلا میخواهی لب دریا بروی. دور هم بودن در چنین سفری برای من بامزه و دوستداشتنی است اما در سفر ماجراجویانهتر که بخواهی در آن کشف کنی، موزه و گالری ببینی و... اصولا تعداد زیاد باعث میشود درنهایت، هیچوقت، هیچ کجا نروی. چون هر بار یا یکی گرسنه است یا تشنه است و... و برنامهریزی خیلی سخت میشود. در چنین حالتی ماجراجویی تنهایی را ترجیح میدهم.
گفتید شناخت مردم شهرها برایتان اهمیت دارد. فرهنگ و مردم کجا در ذهن?تان ماندگارتر شدهاند؟
در پاسخ به این سوالت، اولین جایی که به ذهنم رسید را میگویم چون قطعا اگر کمی بیشتر فکر کنم، جاهای بیشتری یادم میآید اما الان که میپرسی، بدون مکث و شک میگویم: پراگ. بیشک اگر بخواهم از بین تمام شهرهای جهان نام یکی را ببرم، آن یکی پراگ خواهد بود اما اگر بپرسی کدام شهر در کار من، در تئاتر تاثیرگذار بوده است، میگویم ورشو. چون من در آنجا با مردمی آشنا شدم که شاید خیلی سختتر از خیلی آدمهای کشور ما زندگی میکنند اما تئاتر دیدن برایشان شبیه نان شب است و کاری است که در هفته آن را ترک نمیکنند. برای همین مردم ورشو، از نظر کاری روی من تاثیر زیادی گذاشتند.
پراگ چطور؟
پراگ شهر خیلی عجیب و غریبی است. اقامتم در پراگ کوتاه بوده اما مردم پراگ، مردم بسیار جالبی هستند و خود این شهر هم، بسیار زیباست. واقعا نمیتوانم توصیفی برای پراگ پیدا کنم، جز اینکه بینهایت بهیادماندنی است.
تا جایی که میدانم چند زبان مختلف بلد هستید. میخواهم بدانم این بلد بودن زبان، چقدر در لذت بردنتان از سفرهای خارجی موثر است؟
اساسا یکی از دغدغههای من دانستن زبانهای مختلف است که تاثیر زیادی در لذت بردن از سفر دارد. تو با هر میزان از دانستن هر زبانی، جهان، زندگی و فرهنگ جدیدی را مقابل خودت میبینی. برای همین از یکپارچهشدن احتمالی جهان، غصه میخورم. چون این تنوع رنگی بین آدمها را خیلی میپسندم. برای همین در سفرهایم، به زبانهایی که آدمها با همدیگر حرف میزنند گوش میدهم و به آن دقت میکنم. خیلی برایم هیجانانگیز است. به همین دلیل اگر بگویی «ایتالیا»، تصویر اتوبوسهایشان جلوی چشمم میآید که در آن بلندبلند در حال حرف زدن با همدیگر هستند. آوا و کلام یکی از نکاتی است که برای من در سفر هیجان زیادی ایجاد میکند و خیلی دوستش دارم. نمیخواهم به عنوان یک پز بگویم چه زبانهایی بلد هستم اما زبان، چیزی است که به آن علاقه زیادی دارم و حتما دنبالش میروم. همیشه فکر میکنم اگر روزی هیجان یاد گرفتن هیچچیز را نداشته باشم، هیجان یادگیری زبان همیشه با من است. چون احساس میکنم با یاد گرفتن یک زبان تازه، با جماعت و جهان جدیدی روبرو میشوم و زبان فقط برای این نیست که کارم را در یک شهر، راه بیندازم. این بلد بودن زبان، در لذت بردن تو از یک سفر خارجی، خیلی موثر است. اینکه تو سعی میکنی به زبان مردم آنجا حرف بزنی، از جنس حرف زدن و ادبیات مردم سر در بیاوری و... همه و همه، هیجانهای مهم و بزرگ سفر هستند.
چه سفرهایی در کار و زندگیتان تاثیر ویژهای گذاشتهاند؟
فکر میکنم طولانیترین اقامتی که در یک شهر داشتهام، در پاریس بوده که خیلی زیاد روی من و کارم تاثیر داشته است. چون آنجا درس هم خواندهام و یک دوره کوتاه تئاتر هم گذراندهام. بارها پیش آمده دورههای مختلف تحصیلی را در شهرهای مختلف گذراندهام؛ مثلا در اسلو، آتن و....
و طبیعتا این نوع سفرها از سفرهای دیگر متفاوت بودند؟
بله، سفرهای این شکلی، ناگهان برای تو شبیه زندگی میشوند. این سفرها هر چقدر هم میخواهند باشند؛ ۲ ماه یا ۳ ماه، کمتر یا بیشتر. وقتی زمانی را در آنجا به درس خواندن و موضوع تازهای یاد گرفتن میگذرانی، جنس سفرت شبیه زندگی میشود. انگار وقتی برای کار یا گذراندن یک دوره درسی میروی، کشف خودت و دنیای اطرافت، بهتر اتفاق میافتد. برای همین دیگر آنقدر سفر به حساب نمیآید.
اهل برنامهریزی برای سفر هستید؟
به خاطر جنس کاری که من در آن هستم، برنامهریزیهایم چندان دقیق نیستند اما بله، من حتما به سفرهایم فکر میکنم. مثلا میگویم اگر قرار است سالی یکی، دو سفر بلند بروم، از قبل به آن فکر کنم تا زمانی را برای آن خالی بگذارم.
تا حالا سفر خیلی سخت هم داشتهاید؟ یعنی مثلا خوش نگذشته باشد یا اتفاقی که فکرش را نمیکردید افتاده باشد و...؟
بله، راستش را بخواهی قبل از همه سفرهایم و در مرحله چمدان بستن، یکی، دو باری پشیمان میشوم.
چرا؟
نمیدانم. شاید فکر میکنم قرار است چیزهای زیادی را از دست بدهم یا فکر میکنم بگذارم برای بعدتر یا سفر را بیندازم بعد از انجام فلان کار و... مطمئنم همه آدمها این فکرها را قبل از سفر در ذهن دارند اما نه، وقتی راه میافتم و سفر را شروع میکنم، هیچوقت نشده بابت رفتن ناراحت شوم. سفرهایی هم رفتهام که با دلتنگی همراه بوده یا مثلا یک تجربه سفر به هند برای اجرا داشتهام که در آن به سختی بیمار شدم و... اما سفرها هر بار آنقدر تجربههای خوب برایم آورده که همیشه فکر کردهام ارزش داشته است. واقعیت این است مسایل و مشکلات سفر خیلی عمومی نیستند. یعنی نمیتوانی آنها را تعمیم دهی. مثلا همین سفر من به دهلی؛ این شهر یکی از شهرهایی بود که خیلی دوست داشتم آن را ببینم و الان هم خیلی خوشحالم که دیدهام اما فکر میکنم بخش زیادی از دوست داشتن یا نداشتن شهر یا لذت بردن و لذت نبردن از اقامت در آن، به حال خودت بستگی دارد. یعنی اگر از شهری به عنوان شهر موردعلاقهات نام نمیبری، بخش زیادی از آن به حال خودت برمیگردد که به هر دلیلی نتوانستهای خودت را در آن پیدا کنی. یعنی به واسطه احوال خودت است که شهری را دوست نداشتهای.
به نظرتان آدم هیچوقت به نقطهای میرسد که بگوید: «خب، سفر رفتن بس است»؟
نه واقعا. خیلی وقتها پیش میآید بین ۲ گزینه رفتن به یک شهر جدید و رفتن به جای تکراری، دومی را انتخاب میکنم. چون گفتم، بخش توریستی ماجرا برایم جذاب نیست. یعنی هیچ دفتری ندارم که در آن بنویسم کجاها رفتم و چه شهرهایی را دیدهام. مثلا اگر قرار است بروم کنار دریاچه لار، ۵ بار هم پیش بیاید میروم. چون ممکن است آن موقع شرایط برای رفتن به این سفر مهیا باشد و به حال خودم نزدیکتر.
سفری رفتهاید که در طول اقامت در آن، فکر کنید حتما دوباره به آن شهر و مکان برمیگردید یا بالاتر از آن، دوست داشته باشید آنجا زندگی کنید؟
آدم بعضی وقتها با خودش فکر میکند اگر اینجا شهر من بود، در آن زندگی میکردم و فکرهایی شبیه به این اما من هیچوقت این احساس را نداشتهام. یعنی هر جای دنیا که رفتهام، بعد از مدتی دوست داشتم دوباره برگردم به شهر و خانه خودم. البته جاهایی، در بعضی شرایط بوده که بگویم دوست دارم اینجا بیشتر بمانم ولی واقعا توصیهای برای ماندن یا چند بار دیدن جای خاصی ندارم چون نفس سفر رفتن اهمیت دارد که مقصدها با توجه به حال و هوای آدمها متفاوت میشود. سفر کردن، کندن و رفتن را به تو یاد میدهد و کندن و رفتن، قابلیتی است که آدمها باید در خودشان ایجاد کنند.
کندن و رفتن خوب است؟
نه، نمیگویم خوب است اما یک قابلیت است که به نظرم همه آدمها باید آن را در خودشان داشته باشند. چون نباید آنقدر سنگین شوی که بلند شدن برایت سخت باشد. سفر، این قابلیت را در آدمها به وجود میآورد.
و پیشنهاد ویژه آخر؟
راستش میخواهم به دعوتم برای تماشای تئاتر ادامه دهم چون دوست دارم همه آدمهای کشورم بیشتر از این تئاتر ببینند. تئاتر در همه جای دنیا با کمک، حمایت و سوبسید دولت زنده است. اگر اینجا این کمک و حمایت به هر دلیلی کمتر است، خودمان میتوانیم تاثیر زیادی در حمایت از هنری بگذاریم که از شاخصههای مهم فرهنگی و فرهیختگی در همه جای دنیاست. پیشنهاد ویژه من تماشای تئاتر «خانه سربی» است که این روزها در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا میشود. من کمی دیرتر به این گروه پیوستم اما به عنوان یکی از اعضای آن، معتقدم متن خیلی عجیبی دارد و مطمئنم در یک ساعت و چند دقیقهای که در سالن هستید، تجربه عجیب و بهخصوصی را از سر خواهید گذراند.
فرصت نفس کشیدن
اگر شهرهای مختلف را با مردم آن شهرها بشناسی، تجربه خیلی بهتر و متفاوتی خواهی داشت. یعنی مثلا بروی در کافههای شهر بنشینی، مردم را ببینی، با آنها معاشرت کنی و... تجربه خیلی دلچسبتری است. به نظرم مکانهای معروف شهرها، چندان دیدنی نیستند. راستش دیدن عکسهای این مکانها برای من کفایت میکنند. دلم نمیخواهد برنامهریزی کنم و برای دیدن یک مکان خیلی معروف که نشانه ویژه آن شهر است بروم، تا وقتی میتوانم عکسهایش را ببینم اما من به واسطه کارم و تئاترهایی که با تور، این طرف و آن طرف اجرا کردهایم، این شانس را داشتم که شهرهای مختلفی را ببینم؛ شهرهایی که شاید اگر بخواهی به سفر توریستی بروی، گزینه آخر تو باشد. مثل استونی که ممکن است آخرین گزینهات برای سفر باشد اما وقتی به آنجا میروی و با فرهنگ آدمهایش آشنا میشوی، تجربههای متفاوتی کسب میکنی. گپ زدن با آدمهای مختلف شهرهای جهان، برای من نکته جذابتر و مهمتری است. اینکه به سبکهای مختلف سفر کردن اشاره کردم، بیشتر برای این بود که بگویم جنس سفر توریستی، جنس موردعلاقه من برای سفر نیست. من دوست دارم مردم جاهای مختلف را ببینم و فرهنگشان را بیشتر بشناسم. خیلی وقتها هم اصلا برای دیدن و بودن در طبیعت، سفر میکنم. یعنی شهری که به آن سفر میکنم به اندازه بودن در طبیعت آن، برایم مهم نیست. مثلا بارها شده ۲ هفته در شهری اقامت داشتهام اما حتی نپرسیدهام مکانهای دیدنی این شهر کجاست، چون مثلا کنار دانوب راه رفتهام یا غروب آفتاب را در یک جنگل زیبا دیدهام و این برایم خیلی باارزش است و حال خوبی دارد. همین کافی است. چون بودن در طبیعت شهرهای مختلف، انرژی متفاوت دیگری دارد که برایم مهم است. برای همین کلا میتوانم بگویم آشنایی با مردم و فرهنگ شهرهای مختلف از یک طرف و بودن در طبیعت بکر و تماشایی شهرها از طرف دیگر برایم جذاب است. چون به نظرم تهران اساسا شهر سختی برای زندگی است و این سفرها، به تو فرصت نفس کشیدن و بازگشت دوباره به جریان زندگی میدهد.
ثمین مهاجرانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست