چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
درباره فیلم هفت دقیقه تا پاییز و مقایسه آن با درباره الی
● در امتداد حرکت
سال پیش همین موقعها با وجودی که مدتی از اکران "درباره الی ..." گذشته بود، کماکان فیلمی بود که دربارهاش حرف زیاد زده میشد، از آن دست فیلمهایی که تبدیل به تابلوی راهنمای جنبشهای عظیم میشوند. درست همان چیزی که سالها پیش "ماجرا"ی آنتونیونی آن را رقم زد: یک جنبش سینمایی!
در سینمای ایران نیز، "درباره الی" این توانایی را داشت که یک جنبش به وجود آورد و جهشی باشد در باب مکاشفه ابعاد نوعی از نئورئالیسم اجتماعی که همه انرژیاش را صرف پرداختن به دغدغههای طبقه تاکنون نادیده گرفته شده متوسط میکند. یعنی نیازها و کمبودها و هرآنچه که ارزش محسوب میشود را در این طبقه اجتماعی بررسی میکند. دید واقعگرایانه و استفاده از تمهیدات سینمایی خاص است که حقیقت نهفته این گونه فیلمها را ملموستر میسازد و به کارگیری درست این تمهیدات بود که "درباره الی" را ماندگار کرد. شاید یکی از نقاط برجسته "درباره الی" نوع داستانگویی و به اجرا در آوردن این داستان بود. تلاش بزرگی که به واسطه آن اصغر فرهادی به موفقیتهای عظیمی در این فیلم رسید، این بود که رابطه خود را با فیلم حفظ کرده بود. به نظرم این تلاش بزرگی است که از عهده بعضی از کارگردانها خارج است. این که کارگردان خود را قبل از آنکه مالک اثر بداند، خالق آن بداند باعث ایجاد رابطه بین فیلم و کارگردان میشود. اینجاست که کارگردان خود را در کنار فیلم و تماشاگر میبیند و نه مالک آنها و این باعث میشود مرز بین ما و تصویر روی پرده شکسته شود. اتفاقی که در "درباره الی ..." افتاد، شکسته شدن مرزهای تماشاگر و فیلم بود. که به تعبیر سادهتر میتوان گفت (بارها هم گفته شده) که تماشاگر خود را نفر هشتم جمع دوستان "درباره الی" فرض میکند. این و خیلی موارد دیگر (که جلوتر به بعضی از آنهااشاره میکنیم) بود که "درباره الی" را تابلوی راهنمای جنبش سینمای ایران کرد. این بود که حتی در جشنواره بیست و هشتم هم سایه آن بر سر فیلمهایی این چنین سنگین میکرد.
حالا رسیدهایم به "هفت دقیقه تا پاییز" علیرضا امینی که آن را فیلمی در ادامه این جنبش میدانم. فیلم علیرضا امینی هم تشریح ساعات قبل و بعد یک اتفاق است در زندگی یک خانواده در طبقه متوسط جامعه که زندگی آنها را دگرگون میکند. همراه با این تنه اصلی فیلم داستانهای دیگری نیز روایت میشود که محدودیت زمانی به کارگردان اجازه پرداخت درست به آنها را نداده و خیلی سرسری از سطح آنها عبور کرده که ای کاش کارگردان همانند خط اصلی به آنها عمق میبخشید و یا از مقدار آنها کم میکرد تا شاید فرصت پرداخت بیشتری که یکی دو تا از آنها را میداشت.
اما آنچه که بیشتر از همه باعث شده که منتقدان زیاد از این استقبال نکنند همین سایه سنگین "درباره الی ..." است بر سر فیلم.
هر چند که از نظر پرداخت "هفت دقیقه تا پاییز" خیلی از "درباره الی ..." ضعیفتر عمل میکند (عمدهترین ضعفش از دست دادن ریتم است، بین سکانسها هماهنگی لازم نیست و زمانبندی دقیقی ندارد. گاهی سکانس نسبتا بیاهمیتی به قدری به طول میانجامد که حوصله تماشاچی را سر میبرد و گاهی سکانسی نسبتا مهم آنقدر سریع و سطحی میگذرد که تماشاچی را سردرگم فهم واقعیت میکند. و به خصوص آنکه به ریزه کاریها اهمیت زیادی نمیدهد و آنها را به حال خود رها میکند) اما در داستانگویی همه تلاشش را برای رسیدن به آن اعمال میکند. شاید در ساخت فیلم بزرگتریناشکال همین عبورهای کوتاه است، در "درباره الی ..." جزئیات و ریزه کاریها علیرغم اینکه به چشم نمیآمدند نقش راهبردی مهمی در پیشبرد داستان داشتند.
کار و انرژی زیادی که داستان اصلی فیلم میطلبد علیرضا امینی را از داستانهای فرعیاش غافل کرده است و در بعضی از فواصل فیلم حتی این داستانهای فرعی را از یاد میبرد. و اینجاست که اهمیت جزئیاتی که دربارهاش صحبت کردیم هویدا میشود. برعکس "درباره الی ..." به کارگیری سرسری و بدون دقت جزئیات نه تنها مسیر رسیدن به نقطه عطف پایانی را هموار نمیکند، که خودش چالشها و سکتههایی را در مسیر ایجاد میکند و مشکل از آنجا آغاز میشود که کارگردان هیچ تمهیدی را برای رفع این سکتهها به کار نمیگیرد و بیتوجه به آنها تنها از کنارشان عبور میکند. و اینجاست که این سکتهها بزرگترین ایراد فیلم را بوجود میآورد. یعنی همان چیزی که کارگردان هر چه بیشتر سعی میکند به آن برسد از آن دورتر میشود. باورپذیری: همه این داستانهای فرعی و جزئیاتی که ناگهان سر از روایت در میآورند، باور پذیری نهایی فیلم را مشکلتر میکنند چرا که انتقاداتی را در تماشاگر بوجود میآورند و دست آخر بدون گرهگشایی تماشاچی را روانه میکنند.
دم دستیترین نمونهاش در فیلم به میان آوردن همسر سابق و پدر اصلی بچه است که هدفش شوکه کردن تماشاچی است. اما این و خیلی تمهیدات دیگر مانند این که برای شوکه کردن تماشاچی و ارتباطش با فیلم است نقش معکوس میپذیرد و باعث دور شدن بیشتر از فیلم میشود. و اینجاست که مسئله ارتباط کارگردان و فیلم پیش میآید.
درست جایی که علیرضا امینی بیشتر از خالق، مالک فیلم میشود و با دیدی از بالا فیلم را مینگرد و این باعث بهوجود آمدن همان مرز بین تماشاگر و فیلم میشود. فیلم محدودهای را تعیین میکند و به تماشاگرش هشدار میدهد که از آنجا به بعد اجازه ندارید بیشتر در من غرق شوید.
در "هفت دقیقه تا پاییز" همراه با علیرضا امینی کارگردان، همکار فیلمنامه نویس و بازیگرش محسن تنابنده هم نقش پررنگی ایفا میکند، علت این که بر خلاف بقیه بازیگران بازی خوبی ارائه میدهد، شاید این است که در نقش خودش غرق شده. در واقع محسن تنابنده "خالق" شخصیت است که او را این طور خوب در نقش جای داده است.
در روایت اما برخلاف پرداخت فنی، فیلم به "درباره الی ..." و چارچوبهای نهادینهاش نزدیکتر است. اولین شباهت مفهومی است که داستان هر دو فیلم در پی رسیدن به آن هستند. بررسی ساعات قبل و بعد از یک واقعه و حقایقی که در این ساعات آشکار میشوند. اینجا اما بیشتر دو زوج اصلی حقایق زندگی خواهر هدیه تهرانی را روشن میکند. همین رابطهای که هر چند برای بازگرداندن پول از دست رفته بین خاطره اسدی و کلاهبردار شکل گرفته اما از روی الگوی نامزد مخفی الی گرفته شده است. با این تفاوت که رابطه احمد و الی در آن فیلم از سر صداقت است و پاک اما پولهایی که لحظه آخر نمایان میشود نشانگر یک رابطه پر مسئله. به طور کلی وجود عدم صداقت بین اعضای خانواده در همه لحظات فیلم آشکار است.
میتوان گفت این بزرگترین مفهومی بوده که فیلمنامهنویس و کارگردان در روایت یک حادثه در پی آن بودهاند، صداقت از دست رفته طبقه متوسط در برخورد با یکدیگر و برخورد با مشکلات و اینجا کارگردان برای تاکید این مفهوم تنها خود را به شخصیتهای اصلی محدود نمیکند. زوجهایی که در ابتدای فیلم میبینیم از همان جشن عروسی با هم مشکل دارند و صداقتی در وجودشان نمیبینیم. شاید این یک پیشگویی باشد از آنچه که طبقه متوسط به سمتش در حرکت است. طبقهای که همیشه بین زمین و هوا بوده و خانه آرزوهایش را بر روی آب ساخته و دارد به سمت یک دگرگونی میرود. یک طبقهای که به زودی افرادش نمونههای کاملی از آنارشیسم اجتماعی را به وجود میآورند. سیستم و فرد در مقابل هم قرار میگیرند تا خود را بالا بکشند و از چارچوبهای طبقهای خود فاصله بگیرند. همه از هم فاصله بگیرند و صداقت بیمار شود. بنظرم این چیزی است که فیلم میخواسته و به آن نرسیده است.
● مردانگی و دنیای زنانه
در "هفت دقیقه تا پاییز" امینی روی موضوع خوبی دست گذاشته. اینجا سعی در سرک کشیدن به زندگی یک خانواده متوسط را دارد. ما با یک پدیده کوچک سروکار داریم، یک کانون خانوادگی و مشکلاتش اما سعی اصل رسیدن به یک استدلال استقرایی است. یعنی از جزء به یک کل عظیم رسیدن به طبقه متوسط جامعه. نکتهای که هم در "هفت دقیقه تا پاییز" و هم "درباره الی ..." وجود دارد، نقش زن است. این دست فیلمها دنیای قهرمانان خودشان را میسازند. درست کاری که سالها پیش تارانتینو در "بیل را بکش" و پدرو آلمودووار در "بازگشت" به طرق مختلف کردند.
در "بیل را بکش" عروس بود که با فعال شدن شم انتقام جوییاش داستان را رقم زد. کاری که تارانتینو در آن فیلم میکند این است که اجازه میدهد قهرمان فیلمش، دنیای خودش را بسازد. دست او را باز میگذارد و با او همراه میشود تا وقایع آنطور که قهرمانش میخواهند ورق بخورد و این واقعیت دنیایی که فیلم میسازد را واقعی میکند و به آن به قدر کافی و در حد نیاز بال و پر میدهد. چنانچه همه چیز دست در دست هم میدهد تا عروس به آنچه که میخواهد برسد. همواره خود اوست که انتخاب میکند و انتخابهایش را عملی میسازد. آنچه به خصوص در قسمت دوم مورد توجه است، عجز مردان است در مقابل عروس، نه تنها عروس بلکه دیگر شخصیت زن فیلم با وجود منفور بودنش جایگاه برتری نسبت به مردان دارد. و این یعنی به نوعی پیش روی در فرهنگ اجتماعی تقابل زن و مرد.
در "بازگشت" اما قضیه فرق میکند. قهرمان فیلم در اینجا همه تلاشش برای حفظ و نگهداری زندگیاش برای رسیدن به آرامش که با حضور همسرش از او گرفته شده و حال که او مرده این زن در مقابل جامعه و سیستم قرار دارد تا زندگی خود را حفظ کند و آرامش را برگرداند. بر خلاف مادرش که شخصیتی اطاعتگر دارد او پر از عصیان و فریاد است و مانند مادر و خواهرش اجازه تسلط احدی بر زندگیاش را نمیدهد.
حالا او بر خلاف گذشتگان و سنت باستانی و دیرینه مردسالاری (که مادرش نماینده آن است) آمده تا در مقابل هجوم افکار به یک روح زن سالار برسد. آنچه رومن گاری در "خداحافظ گاری کوپر" درباره یکی از شخصیتهای اصلیاش پیش بینی کرده بود. و آن را مادر سالاری نام نهاده بود.
اینها نمونهای از تحقق همان مادرسالاری است همان زنی که میگوید من هستم پس خودم برای سرنوشتم تصمیم میگیرم. کسی که بیشتر از مهر سرنوشت بازی با آن و تعییناش برایش اهمیت دارد.
در ایران اما شرایط فرق میکند. جامعه ما همواره جامعهای مردسالار بوده است. و حال این زنانگی دارد همپای کاهش مردانگی رشد میکند.
آنچه اینجا مورد نظر است احاطه کامل زنان بر حوادث و زندگی (از هم جدا نیستند) است.
جامعه ما در رابطه با فردیت زنان در مرحله رشد قرار دارد. و رسیدن به هر رشدی لازمه اصلیاش از دست دادن و به اصلاح عامیانهتر تاوان پس دادن است.
آنچه "هفت دقیقه تا پاییز" به آن میپردازد و پیشتر "درباره الی ..." به آن پرداخته بود. چالشهای پیش روی این تغییر است. زنان مصمم داستان درست از همان جای لطمه میخورند که خودشان آن را انتخاب و دیوارهاش را بنا کردهاند. آنها باید تاوان این پیشروی را بگیرند. در "درباره الی ..." سپیده با دروغهایش و اینجا هدیه تهرانی با پافشاریاش برای سفر و خواهرش برای طلاق. قهرمانان ما تاوان "بودنشان" را پس میدهند. و خوب بودنشان و تلاششان برای ماندن ...
مدیسا مهراب پور
منبع: تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست