یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دوری از قدرت یا وداع با سیاست


دوری از قدرت یا وداع با سیاست

سیاستمداران خانه نشین

سیدضیاء الدین طباطبایی به رغم اینکه یکی از نامدارترین سیاستمداران تاریخ معاصر ایران است، در طول عمر ۸۰ساله خود تنها ۱۷ سال کسب و کار و فکر و ذکر اصلی اش سیاست بود. وی در سال ۱۲۸۵ در عنفوان جوانی با انتشار نشریات «اسلام» و «ندای اسلام» به حمایت از انقلاب مشروطه پرداخت. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان، سیدضیاء به انتشار نشریه «شرق» مبادرت ورزید. بعد از توقیف شرق، سید روزنامه «برق» را منتشر کرد و پس از آن در سال ۱۲۹۲ به انتشار روزنامه «رعد» همت گماشت. سیدضیاء به رغم پیوندخوردن نامش با نام انگلستان، در دوران روزنامه نگاری خود، علاوه بر انگلستان جانب روسیه را نیز عزیز می داشت و مواضعی تماماً انگلیسی اتخاذ نمی کرد. علی دشتی در این باره می گوید؛ «در اینکه سیدضیاء یک وقتی حامی سیاست روس و پس از آن مدافع سیاست انگلیس بوده، به دلیل اوراق رعد که مظهر این سیاست ها بود، هیچ جای شبهه نیست.» با این حال ظاهراً کفه انگلیسی مواضع سیاسی سیدضیاء بر کفه روسی آن غلبه می کرد که سید در سال ۱۲۹۹ به عنوان مهره اصلی لندن برای کودتای سیاه انتخاب شد. وی پیش از آنکه به قدرت برسد بر دامنه فعالیت های سیاسی خود افزود و در سال۱۲۹۶ جهت مشاهده آثار انقلاب روسیه، عازم این کشور شد و ظاهراً در آنجا موفق شد با تزار نیکلای و لنین نیز ملاقات کند. هرچند سیدضیاء در دهه ۱۲۹۰ به تدریج از دالان ژورنالیسم به تالار حکومت گام نهاد، اما اقامت وی در مقام قدرت چندان نپایید و سید به دلایل گوناگون، پس از چهار ماه ناگزیر شد قبای نخست وزیری را از تن به در آورد و وطن را به قصد غربت ترک گوید.

سیدضیاء از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۲ نخستین دوران انزوای سیاسی خود را تجربه کرد. اگرچه سید در این دوران یکسره فعالیت سیاسی را رها نکرد و در دوران اقامت خود در فلسطین به ریاست دبیرخانه کمیته اسلامی قدس برگزیده شد، ولی عمده اشتغال وی در این دوران، تجارت فرش و معاملات ملکی با یهودیان حاضر در فلسطین بود. وی در این دوره عمدتاً در سوئیس اقامت داشت. محمدعلی جمالزاده درباره اشتغال تجاری سیدضیاء در دوران عزلت و عسرت اقامت در سوئیس می نویسد؛ «به چشم خود روزی او را در یکی از خیابان های شهر ژنو دیدم که چند قالیچه بر دوش خود حمل می کرد و به مغازه های فرش فروشی می رفت تا بلکه جنس خود را بفروشد.» اندکی پس از برکناری رضاشاه، سیدضیاء به ایران بازگشت و فعالیت سیاسی خود را از نو آغاز کرد. وی در این دوره به مجلس چهاردهم راه یافت و در آنجا رهبری فراکسیون اکثریت را برعهده گرفت. سیدضیاء در این دوره همچنین اتحاد جراید ملی و حزب اراده ملی را تاسیس کرد. اما این دوره از فعالیت سیاسی وی نیز دیری نپایید و سید در اسفندماه ۱۳۲۴، پس از بازگشت قوام از مسکو، در راستای تلاش قوام برای جلب اعتماد روس ها، بازداشت شد. چه سیدضیاء یکی از بزرگ ترین مخالفان حزب توده بود و قوام نیز درصدد بود با جلب رضایت روس ها زمینه خروج آنها را از ایران فراهم سازد. به هر حال سیدضیاء در سال ۱۳۲۵ از زندان آزاد شد و پس از چند سال فعالیت کمرنگ در عالم سیاست، دو بار در اسفند ۱۳۲۹ و اردیبهشت ۱۳۳۰ تلاش کرد مسند نخست وزیری را از آن خود سازد که هر دو بار نیز ناکام ماند. سید در سال ۱۳۴۰ نیز اگرچه دیگر داعیه کسب قدرت سیاسی را نداشت، تلاش گسترده یی را برای ساقط کردن علی امینی از اریکه قدرت آغاز کرد اما این بار نیز توفیقی به دست نیاورد.

پس از این ناکامی نهایی، سیدضیاء یکسره از عالم سیاست کناره گرفت و برخلاف دوره نخست انزوای سیاسی خود که به تجارت روی آورده بود، این بار به کشاورزی و دامپروری پرداخت. نخست وزیر برآمده از کودتای سیاه، در دهه پایانی عمر خود در مزرعه یی در بوئین زهرا قزوین به یونجه کاری و دامداری مشغول شد و در شمال غرب تهران نیز به کشاورزی و مرغداری پرداخت. سیدضیاء در سال های ۱۳۴۸-۱۳۲۵ گاه با شاه و عموماً با سایر رجل سیاسی ملاقات می کرد و منزل وی محل تجمع بسیاری از مقامات سیاسی بود و گهگاه مستشاران خارجی نیز به دیدار او می رفتند اما با این همه وی در این سال ها هیچ گاه نتوانست تاثیری جدی و اساسی بر مناسبات و معادلات سیاسی کشور بر جای بگذارد. سیدضیاء در مجموع قریب به ۴۰ سال از عمر خود را از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ و پس از آن از ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۸، در انزوای سیاسی به سر برد. نخستین خروج وی از انزوای سیاسی در دهه ۱۳۲۰، توفیق چندانی برای او به بار نیاورد و پس از آن نیز تقریباً دیگر هیچ گاه نتوانست خانه نشینی سیاسی را رها کند و تنها به خانه نشینی سیاسی بدل شد که پذیرایی از میهمانان سیاسی برایش مطلوب و مغتنم بود؛ خانه نشینی که در عرصه سیاست ایران تنها می توانست در نقش ناظر یا مشاور ظاهر شود.

محمدعلی فروغی در میان سیاستمداران خانه نشین تاریخ معاصر ایران، سیاستمداری دیگرگونه است. او شاید تنها رجل سیاسی یکصد سال اخیر ایران باشد که پس از برون جستن از چنبر انزوا، نقشی تاریخ ساز در عالم سیاست ایفا کرد و روند تحولات سیاسی جامعه ایران را ممهور به مهر نقش و کنش سیاسی خویش ساخت. فروغی در سال ۱۲۵۴ هجری شمسی در خانواده یی فرهیخته متولد شد. پدر وی ذکاءالملک از ادیبان و مترجمان برجسته دوره قاجار بود. فروغی پس از مرگ ناصرالدین شاه تا پیروزی انقلاب مشروطه در نشریه «تربیت» قلم زد و همانند سایر هم نسلانش مدافع آزادی و حکومت مشروطه بود. بنابراین محمدعلی فروغی نیز همچون سیدضیا روزنامه نگاری را پیش درآمد سیاستمداری خویش قرار داد. اما ژورنالیسم تنها مجرای ورود فروغی به عالم سیاست نبود چه وی در مدرسه علوم سیاسی درس سیاست می داد و معلم خصوصی احمد شاه نیز بود. انقراض سلسله قاجاریه به اعتلای نقش سیاسی فروغی منجر شد چرا که وی در سال ۱۳۰۴ کفیل نخست وزیری شد و پس از قانونی شدن سلطنت رضاشاه، به عنوان نخستین نخست وزیر دوران پهلوی برگزیده شد.

هر چند فروغی در سال ۱۳۰۵ قبای نخست وزیری را از تن به در آورد اما تا سال ۱۳۱۴ در رژیم رضاشاه در ساختار قدرت قرار داشت. وی در زمره روشنفکرانی بود که رضاشاه را به سمت وضع قوانین مترقی در حوزه های مختلف اجتماعی سوق دادند.

فروغی در سال ۱۳۱۲ مجدداً به نخست وزیری رسید و به دلیل روابط حسنه اش با آتاتورک، در آشنایی رضاشاه با اصلاحات آتاتورک نیز نقش آفرین بود. دوران خانه نشینی فروغی در رژیم رضاشاه، اندکی پس از واقعه مسجد گوهرشاد آغاز شد. پس از قیام مسجد گوهرشاد و تیراندازی سربازان رژیم به سوی مردم، اسدی پدرزن فروغی و نایب التولیه آستان قدس رضوی به عنوان یکی از مسببان و مقصران آن ماجرا، محکوم و مجازات شد. نارضایتی فروغی از این وضع، موجب مداخله و وساطت او جهت رهایی پدرزنش از چنگ قوه قهریه رژیم رضاشاه شد اما این امر، خود موجب شد که فروغی مغضوب رضاشاه و ناگزیر از ترک مسند و منصب و کناره گیری از عرصه قدرت شود. وی در فاصله سال های ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ کاملاً خانه نشین شد و انزوای سیاسی بی سابقه یی را تجربه کرد، به گونه یی که حتی در سال های آخر حیات سیاسی رضاشاه، خانه وی و رفت و آمد فروغی و اعضای خانواده اش همواره تحت نظر ماموران امنیتی رژیم قرار داشت.

پس از ورود متفقین به خاک ایران، رضاشاه ناگزیر شد مجدداً به فروغی روی آورد و نخست وزیر مغضوب سابق را از باب مشاوره در خصوص نحوه موضع گیری در قبال تجاوز متفقین به کشور، به دربار فراخواند. رضاشاه به پیشنهاد فروغی از قدرت کناره گرفت و مقام خود را به پسر خویش واگذار کرد. فروغی نیز مجدداً قدرت اجرایی را در دست گرفت و بدین ترتیب، به عنوان نخستین نخست وزیر عصر پهلوی دوم نیز برگزیده شد. فروغی برخلاف سیدضیا از موضعی کاملاً مقتدرانه به عرصه سیاست بازگشت. وی به دست خویش متن استعفای رضاشاه را نوشت و او را به بیرون از ساختار قدرت هدایت کرد و به رغم اینکه می توانست نخستین رئیس جمهور ایران شود، پیشنهاد متفقین در خصوص انقراض سلطنت و تاسیس جمهوری را رد کرد و از موضعی پدرانه و ملاطفت آمیز تداوم حیات سیاسی خاندان پهلوی را تضمین کرد. بازگشت فروغی به قدرت، فارغ از نتایج آن، بازگشتی کاملاً تاثیرگذار و تاریخ ساز بود. وی به دلایل مختلف به ابقای نظام سلطنتی کمک کرد و مانع از آن شد که تاریخ سیاسی ایران در مسیری کاملاً متفاوت قرار گیرد. مهم ترین دلیل فروغی در مخالفت با برچیده شدن بساط سلطنت، حفظ تمامیت ارضی ایران بود. چه وی شکل گیری جمهوری را زمینه ساز هرج و مرج سیاسی فروپاشی جامعه ایران می دانست. فارغ از صحت و سقم ملاحظات سیاسی فروغی، مخالفت وی با جمهوریت، نشانه غلبه میهن دوستی وی بر قدرت طلبی اش بود. چه وی برخلاف بوریس یلتسین حاضر نشد مقام ریاست جمهوری را به قیمت فروپاشی جامعه و تجزیه کشور خویش به دست آورد. در تاریخ معاصر ایران، در میان خانه نشینانی که به عرصه سیاست بازگشتند، بدون تردید محمدعلی فروغی را باید سیاستمداری نادر و سربلند قلمداد کرد.

محمدصادق خلخالی در سال ۱۳۰۵ در اطراف شهرستان خلخال متولد شد. وی در عمر ۷۸ ساله خود دوره های گوناگونی از فعالیت سیاسی را تجربه کرد. خلخالی در آغاز حیات سیاسی اش در گروه فداییان اسلام و در زمره مدیران نواب صفوی درآمد. خلخالی هرچند در دوران پیش از انقلاب، مدتی را نیز در زندان رژیم پهلوی به سر برد، ولی در میان مبارزان ضدرژیم، نام و آوازه یی به دست نیاورد.

شهرت وی در تاریخ سیاسی معاصر ایران، محصول عملکردش در سال های پس از انقلاب است. خلخالی در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ با حکم رهبر انقلاب بر مسند حاکم شرع دادگاه های انقلاب تکیه کرد و به حذف عناصر باقیمانده از رژیم پهلوی مبادرت ورزید.

وی پس از اعدام امیرعباس هویدا، نعمت الله نصیری و بسیاری از سران رژیم پهلوی، محمدرضاشاه و اکثر اعضای خانواده سلطنتی را مفسدفی الارض نامید و آنها را غیاباً محکوم به اعدام کرد.

خلخالی با کمک گروه فداییان اسلام درصدد ترور شاه و خانواده سلطنتی بود. در این زمینه می توان به شهریار شفیق پسر اشرف پهلوی اشاره کرد که توسط خلخالی به مرگ محکوم شده بود و بعدها در خارج کشور ترور شد .پس از ورود شاه به مکزیک، خلخالی اعلام کرد گروهی از اعضای فداییان اسلام را برای ترور شاه به مکزیک اعزام کرده است.

وی همچنین کارلوس تروریست معروف امریکای جنوبی را جهت ترور شاه استخدام کرد که البته حمله کارلوس و گروهش به ویلای شاه در ششم تیر ۱۳۵۸ به کشته شدن محمدرضا پهلوی منجر نشد. خلخالی پس از اعدام عمال رژیم شاه، از تابستان ۱۳۶۰ به محاکمه اعضای گروه های سیاسی داخل کشور پرداخت. وی همچنین در همان ایام مامور رسیدگی به پرونده های قاچاق مواد مخدر شد.

مواجهه با اعضای گروه های برانداز داخلی و قاچاقچیان مواد مخدر فهرست افراد اعدام شده توسط خلخالی را مفصل تر کرد. با این حال خلخالی در خاطرات خود از اینکه نتوانسته بسیاری از کسانی را که قصد اعدام آنها را داشته به جوخه اعدام بسپارد، اظهار نارضایتی کرده است.

خلخالی در دهه ۱۳۶۰ نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان و نماینده مردم قم در مجالس اول و دوم شورای اسلامی بود.

مشی سیاسی رادیکال خلخالی، وی را به اسلامگرایی چپگرا بدل کرده بود و به همین دلیل در سال ۱۳۶۷، پس از وقوع انشعاب در جامعه روحانیت مبارز تهران، خلخالی به عضویت مجمع روحانیون مبارز درآمد. اما دوران سیادت جناح چپ رو به پایان بود و پس از رحلت امام خمینی(ره)، صادق خلخالی نیز با بی مهری جناح راست مواجه شد و به ناچار از کانون قدرت به کنج عزلت نقل مکان کرد.

خلخالی در دوران فترت سیاسی جناح چپ، عمدتاً به تدریس در حوزه علمیه اشتغال داشت و در واقع به ناچار و از سر اجبار از وادی تعزیر و سیاست به حوزه تدریس دیانت گام نهاد. با این حال به رغم اینکه جناح چپ در اواسط دهه ۱۳۷۰ مجدداً به عرصه قدرت بازگشت، خلخالی از این بازگشت طرفی نبست و همچنان در انزوای سیاسی خویش باقی ماند.

شیخ صادق خلخالی سرانجام در سال ۱۳۸۲ پس از سال ها چشیدن طعم تلخ انزوا و فراموش شدگی سیاسی، در اثر بیماری قلبی از دنیا رفت.

اگر غروب آفتاب اقبال سیاسی شیخ صادق خلخالی، طلوع دوباره یی را در پی نداشت، سرنوشت عطاءالله مهاجرانی از این حیث همچنان نامعلوم است. مهاجرانی از زمان تشکیل مجلس اول (۱۳۵۹) تا تابستان ۱۳۸۳، قریب به ۲۶ سال در صحنه سیاسی جامعه ایران نقش آفرین بود. نشانه های کمرنگ شدن بخت و اقبال سیاسی مهاجرانی در چهار سال پایانی این بیست و چهار سال به تدریج آشکار شد. چه او در اواخر دوره ریاست جمهوری خاتمی تحت فشار راست گرایان ناگزیر شد از مقام وزارت استعفا دهد و پس از آن نیز به تدریج رابطه اش با خاتمی مخدوش شد. با این حال انزوای سیاسی مهاجرانی رسماً از زمانی آغاز شد که جناح راست از مسائل شخصی زندگی وی ناگهان پرده برانداخت و آنچه را که مهاجرانی باز می پوشاند، بر آفتاب افکند.مهاجرانی در سال ۱۳۳۳ در روستای مهاجران از توابع شازند در استان مرکزی متولد شد. وی در رشته تاریخ تحصیل کرد و مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای خود را به ترتیب در دانشگاه های اصفهان، شیراز و تهران اخذ کرد. وی از سال ۱۳۵۹ به عنوان نماینده مردم شیراز راهی مجلس شورای اسلامی شد و به تدریج با قرار گرفتن زیر چتر حمایت هاشمی رفسنجانی، مراحل ترقی و پیشرفت در نظام جمهوری اسلامی را طی کرد. مهاجرانی در دولت هاشمی معاون رئیس جمهور و در دولت خاتمی، به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد، از تاثیرگذارترین وزیران دولت اصلاحات بود. وی در طول دوران سیاست پیشگی خود دو بار با حمله سخت راستگرایان مواجه شد؛ بار اول زمانی بود که در سال ۱۳۶۹ تز مذاکره مستقیم با امریکا را مطرح کرد و بار دوم نیز هنگامی که درصدد عملیاتی کردن ایده تساهل و تسامح برآمد. در دولت سازندگی، عقب نشینی مهاجرانی از موضع خود موجب حفظ مقام و منزلت وی در نظام جمهوری اسلامی شد.

اما در دولت اصلاحات پافشاری مهاجرانی بر موضع خویش و ناخشنودی مقامات عالی رتبه نظام از عملکرد وی سبب شد حلاوت اقامت در مقام وزارت در کام مهاجرانی تلخ شود و وی به رغم عبور از دام استیضاح مجلس دست راستی، سرانجام ناگزیر از ترک مقام و مسند شد. باید افزود که مطرح شدن تز مذاکره با امریکا، پیامد ناخوشایندی برای جناح راست در برنداشت اما ایده تساهل و تسامح و حرکت مهاجرانی در مسیر تحقق آن، جناح راست را با وضعیتی دشوار و هراس انگیز مواجه ساخت و هم از این رو بود که از نظر این جناح، این خبط مهاجرانی خطایی غیرقابل بخشش بود و وی نه تنها از مقام خویش عزل شد بلکه سرانجام بهایی گزاف را نیز بابت عملکرد خویش در دوران وزارت فرهنگ و ارشاد پرداخت. بدین معنا که جناح راست نیز با هدف تلافی کردن سیاست تساهل و تسامح مهاجرانی، با تساهل و تسامح بسیار اجازه داد که مسائل خصوصی زندگی مهاجرانی به تیتر نخست مطبوعات اصلی کشور بدل شود. مهاجرانی در پی این واقعه، عطای سیاست را به لقای آن بخشید و همانند بسیاری از گوشه نشینان سیاسی، راه غربت در پیش گرفت و با ترک سرای میهن، در سرایی دیگر رحل اقامت افکند. هر چند که مهاجرانی اهل قلم است و در کارنامه خود همکاری با روزنامه اطلاعات (از ۱۳۶۰)، سردبیری فصلنامه راهبرد (از ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵)، مدیریت هفته نامه بهمن (از ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۵) و مدیریت نگارش ماهنامه گزارش گفت وگو (از ۱۳۸۱) و نیز کتاب هایی نظیر حماسه فردوسی، افسانه نیما، انقلاب عاشورا، نقد توطئه آیات شیطانی و... را ثبت کرده بود، اما در دوران خانه نشینی سیاسی خود در چهار سال اخیر، نویسندگی به معنای خاص آن را آغاز کرد. وی در این سال ها با انتشار رمان های سهراب کشان، بهشت خاکستری، برف و میناگران، از عالم سیاست به عالم ادبیات گام نهاد و اجازه نداد نازایی سیاسی اش به انفعال فکری و نازایی روحی منجر شود. وی پس از انتشار نخستین رمان خود اعلام کرد که دوره سیاست ورزی را در زندگی خود پایان یافته می داند و از این پس در وادی دیگری گام خواهد زد. مهاجرانی که زمانی امید اصلی اصلاح طلبان برای جانشینی خاتمی و تداوم اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی محسوب می شد، اینک در رمان های خود فضا و مناسبات موجود در نظام جمهوری اسلامی را به نقد می کشد و گاه در روزنامه الشرق الاوسط نیز آشکارا به انتقاد از حاکمان ایران می پردازد. اگر خانه نشینی بسیاری از سیاستمداران منزوی با بازگشت مجدد آنها به ساختار قدرت در نظام سیاسی موجود همراه بوده است، عطاءالله مهاجرانی احتمالاً باید رویای بازگشت به قدرت را در شرایطی کاملاً دیگرگونه تجربه کند. هر چند وزیر فاضل و فرهیخته دولت اصلاحات، مدعی است تمایلی به بازگشت به عرصه قدرت سیاسی ندارد، ولی نباید فراموش کرد که سیاست، نگاری فریبنده است که ترک آغوشش چندان سهل و آسان نیست.



همچنین مشاهده کنید