چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

کاهش تنش با خواب دیدن


کاهش تنش با خواب دیدن

نگاهی به منشأ و کارکردهای رویابینی

«چرا رویا می بینیم؟» یا «فایده رویابینی چیست؟» اینها پرسش هایی آسان اند، اما پاسخ به آنها دشوار است. صادقانه ترین پاسخ آن است که هنوز کارکرد یا کارکردهای رویابینی را نمی دانیم. این عدم آگاهی نباید چندان هم شگفت انگیز باشد، چون برخلاف بسیاری از نظریه ها هنوز هم به طور کامل فایده خواب را نمی دانیم، علاوه بر آنکه از کارکردهای خواب REM (خواب با حرکات سریع چشم که بیشترین رویاپردازی در این مرحله رخ می دهد) اطلاعی نداریم. بررسی علمی این دو حالت زیست شناختی آسان تر از پدیده نسبتاً مبهم رویابینی است.

موضع برخی دانشمندان آن است که شاید رویابینی اصلاً کارکردی نداشته باشد. آنها گمان می کنند خواب و در خلال آن خواب REM، تنها کارکردهایی زیست شناختی دارند. (اگرچه به طور کامل ثابت نشده است) و اینکه رویابینی تنها پدیده یی است همه گیر و فعالیتی ذهنی که در خلال خواب REM رخ می دهد. به باور من این مفیدترین روش برای بررسی رویابینی نیست. آیا قانع کننده است که بپذیریم «تفکر» کارکردی ندارد و تنها نوعی فعالیت ذهنی است که در حالت بیداری مغز رخ می دهد و تنها یک پدیده همه گیر است؟

بنابراین سعی می کنم دیدگاه رایجی را درباره رویابینی و کارکردهای احتمالی اش تشریح کنم که توسط من و بسیاری از همکاران عرضه شده و آن را «نظریه معاصر رویابینی» می نامیم.

ایده اصلی از این قرار است؛ الگوهای رفتاری جابه جا می شوند و پیوسته روابطی در مغزهای ما ساخته و واسازی می شوند که مبنای جسمانی اذهان ما را شکل می دهند. در ایجاد روابطی که در نهایت آنها را با عنوان کارکرد ذهنی تجربه می کنیم، پیوستگی کاملی وجود دارد. در یک انتهای زنجیره، فعالیت متمرکز بیداری قرار گرفته مثل وقتی که یک کار ورزشی می کنیم. در اینجا کارکرد ذهنی تمرکزیافته، زنجیروار و محدود است. زمانی که ما از بیداری با حواس جمع به بیداری آزادانه تری وارد می شویم (خیال پردازی و سرانجام رویابینی) فعالیت مغزی تمرکز کمتری می یابد و آزادتر، کلی تر و خیالی تر می شود. رویابینی انتهای این زنجیره است، حالتی که در آن پیوندها را آزادتر می گذاریم.

برخی ایجاد آزادانه روابط را یک فرآیند تصادفی می دانند که در آن رویاها از اساس بی معنا هستند. بنابر نظریه معاصر رویابینی، این فرآیند تصادفی نیست و در عوض با احساسات رویابین هدایت می شود. وقتی یک احساس روشن و صریح وجود دارد رویاها معمولاً بسیار ساده اند. بنابراین کسانی که آسیبی را از سر گذرانده اند، مثل فرار از ساختمانی در حریق یا حمله یا تعرض، اغلب رویایی شبیه به آن دارند. «توی ساحل بودم و با یک موج به دریا کشیده شدم.» این مورد یک نمونه است.

مشخص است که رویای رویابین ربط چندانی به رخداد واقعی آسیب زایش ندارد، اما در عوض احساسش را تصویر می کند؛ «من ترسیده ام، من سراسیمه ام.» زمانی که حالت احساسی مبهم تر است یا وقتی که چندین احساس یا نگرانی در یک زمان وجود دارد، رویا پیچیده تر می شود. آمارهایی که داریم نشان می دهند چنین رویاهای پرتنشی پس از آسیب، رایج تر و شدیدتر می شوند. در واقع به نظر می رسد شدت تصویر اصلی رویا، معیار سنجشی برای احساس تحریک شده رویابین است.

بنابراین نظریه رویابینی، در کل رویا را ایجاد روابطی آشکار می داند که با احساسات هدایت می شود. اما آیا این فقط چیزی است که در مغز ما روی می دهد یا اینکه هدفی هم دارد؟ اثبات کارکرد همیشه دشوار بوده است، اما نظریه رویابینی کارکردی را پیشنهاد می کند که بر مبنای بررسی تعداد زیادی از افراد، پس از رویدادی آسیب زا یا پرتنش قرار گرفته است. کسی که تازه از آتش نجات یافته ممکن است برای مدتی رویای آتشی حقیقی را ببیند و بعد هم رویایی درباره اینکه با موج به دریا کشیده می شود. رویاها در هفته های بعد هم به تدریج تصویر موج و آتش را با دیگر تجربه های آسیب زا و دشواری که فرد در گذشته داشته، ربط می دهند و پس از آن رویاها به تدریج به حالت طبیعی خود بازمی گردند. به نظر می رسد رویا به نحوی مصالح جدید ذهنی اش را «به هم ربط می دهد» یا «به هم می بافد» که شاید کارکرد احتمالی اش هم همین باشد.

در احساسی آنی، ایجاد این ارتباط و پیوند دادن چیزها با هم، تحریک یا اختلال احساسی را کاهش می دهد. در دوره یی طولانی تر هم این موارد آسیب زا با بخش های دیگر سیستم های حافظه پیوند می یابند به نحوی که دیگر خیلی شدید و منحصر به فرد نیستند. دفعه بعد هم که چیز مشابه یا تقریباً مشابهی رخ دهد، پیوندها همچنان حاضرند و آن رویداد دیگر چندان آسیب زا نیست. چنین کارکردی ممکن است برای نیاکان ما مهم تر بوده چون احتمالاً آسیب را بیشتر و پیوسته تر از حالت کنونی ما تحمل می کرده اند (حداقل نسبت به آنهایی که در دنیای صنعتی امروز زندگی می کنند).

بنابراین ما کارکرد ممکن (و نه الزاماً اثبات شده) رویا را بافتن مصالح جدیدش به سیستم حافظه می دانیم به نحوی که هم تحریک احساسی را کاهش دهد و هم با نقش سازگارکننده اش، در رویدادهایی پرتنش یا آسیب زا ما را یاری کند.

www.sciam.com

ارنست هارتمن

ترجمه؛ الهیار امیری