پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
صیقل دادن طلا
● عصر طلائی
عصر طلائی یکی از آن اصطلاحهائیست که سر زبانها افتاده، بدون اینکه کسی واقعاً زحمت این را بهخودش داده باشد که مفهوم آنرا، اینرا که چه زمانی شروع شده و چه زمانی یا چرا به پایان رسیده، روشن کند. بهنظر میرسد که این اصطلاح اغلب وسیلهای است برای سالخوردگان تا با آن به ما بگویند که همه چیز در دوره و زمانهٔ آنها خیلی خیلی قشنگتر و امیدبخشتر بوده و از بداقبالی ماست که آنجا نبودیم تا تجربهاش کنیم. تا جائیکه به موسیقی فیلم مربوط میشود، این اصطلاح بهگونهای رمانتیک به مفهوم دورهایست که کیفیت موسیقی فیلمها همتراز با خلاقیت و استادی بهکار رفته در خود فیلمها بود که هنوز منفعتطلبی یا تصمیمگیریهای جمعی، آنها را نیالوده بود. این دوره به احتمال زیاد با موسیقی ماکس استاینر برای کینگکونگ و شیوههای اندیشمندانهای که در ساخت آن بهکار رفته بود، آغاز میشود. این موسیقی تأثیر بیواسطهٔ آشکاری بر چگونگی ساخت موسیقی فیلم گذاشت. طبعاً همهٔ چیزهای پیش از آنرا که در مقولهٔ سینمای صامت حای میگیرد، میباید از این تعریف کنار گذاشت، اما اینکار به لحاظ گاهشماری باعث نادیده گرفته شدن چیزهای زیادی میشود که نباید از یاد بروند. نمونههای ارزشمند شامل فیلمهای موسیقیداری هستند که قبلاً ذکرشان رفت، همینطور کار ادموند مایزل در رزمنا و پوتمکین (۱۹۲۵) و اکتبر (۱۹۲۷) و حتی نواهای جمعوجور و پرجنبوجوش چارلیچاپلین در فیلمهائی مثل روشنائیهای شهر (۱۹۳۱) که چکیدهای بود از شوخطبعی دلنشین آمریکائی بهرغم روحیهٔ حاکم بر دورهٔ رکود اقتصادی. همهٔ اینها به سبکها و رویکردهای آثار بعدی کمک کردند. با اینحال اگر قرار باشد کینگکونگ را بهعنوان نقطهٔ آغاز در نظر بگیریم، آنگاه سبک به گونهٔ پرباری دراماتیک است که خود را از آنچه قبلاً عرضه شده بود، متمایز میسازد. با تمرکز بر این سبک، آسانتر میتوان محدودههای عصرطلائی را مشخص کرد، زیرا این سبک هم مثل هر مد دیگری، مدت محدودی محبوب ماند.
استاینر در ادامه، برخی از به یادماندنیترین موسیقیهای فیلم در تاریخ سینما را ساخت. او به فیلم The Charge of the Light Brigade ـ (۱۹۳۶) شور و تحرک بخشید و به داستان زندگی اسکارلت در بربادرفته (۱۹۳۹) شعاعی طلائی از زیبائی عاطفی دمید. بعدها او بخش جدائیناپذیری از بهترین آثار کارنامهٔ همفری بوگارت در دوران محبوبیت فیلم نوآر شد. موسیقی خواب بزرگ (۱۹۴۶)، گنجهای سیرامادره (۱۹۴۸) و کیلارگو (۱۹۴۸) همگی موسیقیهائی هستند که تصویر کلاسیک بوگارت بهعنوان گنگستر / کارآگاه محبوب همه را تداوم میبخشند. کار استاینر در کازابلانکا (۱۹۴۲) ثابت میکند که موسقی فیلم چه ابزار قدرتمندی میتواند باشد. ترانهٔ همچنان که زمان میگذارد را در واقع هرمن هوپفلد یک دهه قبل برای نمایشی در برادوی تصنیف کرده بود، ولی استاینر طوری ملودی آن را با موسیقی تلفیق و بر آن تأکید کرده که به بخشی جدائیناپذیر از فیلم تبدیل شده است. حاصل کار، لایت موتیفی است که همچون عکسی در برگیرندهٔ زمان، مکان، شخصیت، حالوهوا و دامنهٔ عواطف عمل میکند، جوریکه بلافاصله قابل تشخیص است و تا ابد مورد تقلید قرار میگیرد.
اگر بخواهیم جانب انصاف را نگهداریم، قطعاً خود استاینر هم مخالفتی با تأثیرپذیری نداشت. در موسیقی ماجراهای دنژوان (۱۹۴۹)، هستهٔ اصلی آنچه را که موسیقی عصرطلائی قلمداد میشود، مییابیم. هالیوود در وجود ارول فلین، یکی از نخستین ابرستارههای خود را کشف کرد و توسعه داد. موسیقی فیلم و این مرد را در یک کلام میتوان جمعبندی کرد: ماجراجویانه. اغلب در مورد آهنگسازان سینما در عصر طلائی چیزهائی میشنوید و در این موارد به ده دوازده نام اشاره میشود. به لطف فیلمهای فلین میتوان پی برد که استاینر در سبکی که آهنگساز هموطنش اریک ولفگانگ کورنگلد بانی آن بود، چه تأثری گذاشته است. کاپیتن بلاد (۱۹۳۵) آغاز بود بر فعالیت حرفهای کورنگلدوفلین، و در عین حال شروعی بود بر نسل تازهای از فیلمهای حماسی ماجراجویانه. از سبک کورنگلد که مشخصهٔ آن موسیقی پرتحرک و بیاندازه تندی بود که سازهای برنجی در آن تسلط داشتند، و تمهای پرشور عاشقانهٔ تلخ و شیرینی که سازهای زهی در آنها مسلط بودند، همچنان اجراهای دوبارهای بدون آنکه به پای اثر اصلی برسد، صورت میگیرد. این موسیقی، تلفیق قدرتمندیست از شکوه شاهانه و عشق پرشور. ماجراهای رابینهود (۱۹۳۸)، زندگی خصوصی الیزابت و اسکس (۱۹۳۹) و شاهین دریا (۱۹۴۰) همه همین سبک را دنبال میکنند. در دههٔ ۱۹۷۰ لوکاس وقتی از جان ویلیامز خواست تا آوای خاصی را بیافریند، منبع الهامش همین فیلمها بود. اگر قطعههای اصلی موسیقی فیلم صف شاهان (۱۹۴۲) و جنگ ستارگان (۱۹۷۷) را در کنار یکدیگر بگذارید، با یکی از آشکارترین و بارزترین نمونههای توارث سبکی مواجه خواهید شد. وقتی اینرا در نظر بگیرید که سهگانهٔ جنگستارگان بهنوبهٔ خودش چه تأثیر عظیمی بر جریانهای سینمائی گذاشته، اهمیت کورنگلد کاملاً آشکار میشود. نکتهٔ حیرتانگیز اینجاست که او در مجموع تنها برای شانزده فیلم موسیقی ساخته، با این حال بر همهٔ آهنگسازان پس از خودش تأثیر گذاشته است. چه در این مورد از آنها سؤال شده باشد و چه نشده باشد.
آلفرد نیومن در مسیر حرفهای عظیمش که حدود ۲۵۰ موسیقی فیلم را دربرمیگیرد، بر روی فیلمهای حماسی تاریخی بسیاری کار کرد. او درست همزمان با آغاز محبوبیت فیلمهای حماسی ماجرائی، موسیقی فیلمهائی مثل نشان زورو (۱۹۴۰)، ترانهٔ خشم و قوی سیاه (۱۹۴۲)، کاپیتان کاستیلی (۱۹۴۷) و شاهزادهٔ روباهها (۱۹۴۹) را که فقط معدودی از آثار او هستند، ساخت. نیومن گذشته از زنده نگهداشتن آوای سمفونیک، کار دیگری هم انجام داد که جنگستارگان بابت آن بسیار به او مدیون است. موسیقی فانفاری که او در فیلمهایش برای کمپانی فاکس قرن بیستم آفرید، در این سهگانه بهتر از هر جای دیگری جا افتاده است. این موسیقی در دورهای که او سرپرست بخش موسیقی این استودیو بود، ساخته شد. او در این جایگاه، همچون استاینر در RKO، آهنگسازان، نوازندگان، رهبران ارکستر و تکنسینهای مختلف همگی را زیر یک سقف گردآورده بود. علاوه بر آن، خودش هم موسیقی میساخت. در آثار متوالی او عنصری وجود داشت که اغلب دربردارندهٔ روحیهای مذهبی بود، هر چند که در واقع خودش بهعنوان یک یهودی، فرایض مذهبیاش را انجام نمیداد. او در رهبری ارکستر، نوازندگان سازهای زهی را بسیار تشویق به بیان احساسات و ویبراتو (نوعی جلوهٔ صوتی در نوازندگی) ـ همراه با لرزشهای مبالغهآمیز ـ میکرد. موسیقی او برای آهنگ برنادت (۱۹۴۳) پس از مجموعهٔ پرشماری از آثار موفق پیاپی آمد که در آنها میتوان این آوای خاص را شنید؛ آثاری مانند: زندانی زندا و تندباد (۱۹۳۷)، بلندیهای بادگیر و گوژپشت نتردام (۱۹۳۹) و درۀ من چه سرسبز بود (۱۹۴۱). با اینحال آهنگ برنادت نقطهٔ عطفی بود که توأمان به بسیاری چیزها دست یافت.
نیومن در جریان تحقیق روی صحنهٔ مهمی از فیلم که تصویری ذهنی از مریممقدس بود، به جوهرهٔ سبک امپرسیونیستیاش دست یافت. نیومن برخلاف استاینر و لایتموتیفعای مشخصترش، از حالوهوا و مقتضیات صحنه بهرهبرداری میکرد. نتیجهٔ تأثیرهائی که برای خلق این موسیقی گرد هم آمده بودند، یک جایزهٔ اسکار بود و اتفاقی که حتی تا اواخر دههٔ ۱۹۴۰ تقریباً به کلی بیسابقه بود: انتشار آلبومی متشکل از بخشهای دراماتیک موسیقی فیلم. تا آنموقع کسی به موسیقی فیلمها دسترسی نداشت. صفحههای ساخته شده از وینیل و جدولهای ردهبندی موسیقیهای محبوب از چند سال پیش از آن از راه رسیده بودند، ولی خیلی بهندرت موسیقیای سینمائی در آنها دیده شده بود. با موفقیت سفیدبرفی و هفتکوتوله (۱۹۳۸) که آلبومی از آوازهای دستهجمعی آنهم عرضه شده بود، این قضیه رونقی گرفت. دیزنی در عین حال اولین کمپانیای بود که با پینوکیو (۱۹۴۰) آلبومی را Original Soundtrack نامگذاری کرد. با اینحال تا آن موقع هیچ موسیقیای که واقعاً شایستگی این عنوان را داشته باشد عرضه نشده بود، چون همهٔ آنها مجدداً ضبط شده بودند و آن چیزی نبودند که در خود فیلم بهکار رفته بود. آهنگ برنادت نشانهٔ مهمی بود از وجود تقاضا برای صفحههای موسیقی فیلمها نزد عامه. یکی دیگر از میراثهای نیومن، خانوادهای بود که او از خود بهجا گذاشت تا کار خوب او را ادامه دهند. برادرانش امیل و لایونل آهنگسازان هالیوودی هستند و دومی پس از رفتن آلفرد، سرپرست بخش موسیقی فوکس شد. پسران او دیوید (ماجرای فوقالعادهٔ بیل و تد و جستوجوی کهکشانی) و تامس (رستگاری در شاوشنک و زیبای آمریکائی) نیز آهنگساز هستند. همینطور برادرزادهاش رندی (طبیعی و داستان اسباببازی).
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی قوه قضاییه تهران روز معلم پلیس اصفهان سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو سایپا کارگران تورم
نمایشگاه کتاب سریال جواد عزتی تلویزیون عفاف و حجاب فیلم سینمایی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین نتانیاهو ترکیه یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تماس تصویری هواپیما تبلیغات اپل تلفن همراه گوگل همراه اول آیفون ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن دیابت بیماری قلبی مسمومیت داروخانه