یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

بی سلیقگی حاکم بر فضای معماری بخش دوم و پایانی


بی سلیقگی حاکم بر فضای معماری بخش دوم و پایانی

نقد معماری در سطوح مختلفی لازم به نظر می رسد در گام نخست نقد درباره کل معماری کتاب ذهن در معماری نمونه بسیار خوبی برای نقد در این سطح است این کتاب مجموعه مقالاتی است که به ارائه یک نظریه می پردازند نظریه ای که به یافته های علم اعصاب و ارتباط آن با طراحی و معماری پرداخته است کتاب با ویراستاری سارا رابینسون و یوهانی پلاسما که خود نیز در آن مقاله دارند, گردآوری شده و رضا امیر رحیمی آن را به فارسی برگردانده است در این کتاب با اشاره به دستاوردهای مهم و مفید در عرصه علم اعصاب, نشان می دهد که معماری توجهی به این یافته ها نداشته و از آن بهره ای نمی برد این کتاب از نمونه نقدهای مستدلی است که مخاطب آن معماری امروز و معماران امروز در سطح جهان هستند در ادامه بیشتر بخوانید

نقد معماری در دوره ای از تاریخ، نقد معماری در حوزه ای از جغرافیا، در یک منطقه، در یک کشور، نقد یک سبک معماری، نقد گروهی از معماران همفکر از یک سبک، نقد کارهای یک دفتر معماری، نقد کارهای یک معمار به طور کلی یا در دوره ای محدود و بالاخره پر تعداد تر از همه و لازم تر از همه، نقد یک پروژه به عنوان یک اثر معماری. همه و همه بسیار لازم است؛ اما افراد جامعه ما از اینکه مورد نقد واقع شوند، خوششان نمی آید. اگر به معنایی که امروز از واژه «نقد» فهمیده می شود دقت کنیم، علت خیلی روشن خواهد بود. هیچ کس علاقه ندارد مورد بدگویی واقع شود. اما نقد به معنای دقیق کلمه نیز فکر نمی کنم خیلی مورد علاقه باشد. شکی نیست که نقد حتما باید به جایگاه اصلی خود بازگردد و تنها به روشنگری و باز کردن موارد بپردازد. ممکن است که در این شرایط، نقد اثر برای خود معمار هم جالب باشد که ببیند افراد دیگر کارش را چگونه می بینند؛ اما در هر صورت حتی اگر باز هم این بی میلی وجود داشته باشد، که دارد، من شخصاً مسیر دیگری برای رشددادن سلیقه عمومی سراغ ندارم. انسان ها به جز قرارگرفتن در معرض هنر و نقد هنریی که بتواند چشم آنها را به روی آنچه در اثر هنری می گذرد باز کند، راه دیگری برای رشد سلیقه ندارند.

منتقد معماری کیست؟

دو نگاه پرطرفدار در حوزه معماری وجود دارد: یکی معماری را خروجی فرهنگ دانسته و تحولات آن را پیامدهای آنچه در فرهنگ گذشته و یا امروز در جریان است، می داند. نگاه دوم تغییرات در معماری را حاصل آنچه در حوزه معماری رخ می دهد، به شمار می آورد و این تغییرات را نوعی تحول در فرم می داند. در این گروه گرایش هایی نیز از تأثیرات فنّاوری ساخت بر معماری دیده می شود.

تغییرات در معماری حاصل هر دو گروه عوامل است، با سهم بیشتری که نگارنده برای فرهنگ در این مورد قائل است. آنچه معماری را در یک جامعه شکل می دهد و در طول زمان شکلش را تغییر می دهد، مجموعه ای از عوامل فرهنگی ـ معماری است، با ذکر این نکته که در اینجا اقتصاد زیرمجموعه فرهنگ و عوامل فرهنگی مؤثر بر معماری به حساب آمده و فناوری زیرمجموعه معماری.

منتقد معماری، پژوهشگر تیزبینی است که علاوه بر تسلط کافی بر حوزه معماری، تسلط کافی بر حوزه فرهنگ دارد؛ هر دو دستهٔ عوامل را می شناسد و می تواند با روشن کردن سهم و وزن عوامل مختلف مؤثر بر شکل گیری یک اثر معماری، برای بیننده غیر حرفه ای، چرایی شکل گیری یک اثر معماری را به آن ترتیب که با آن مواجه است، توضیح دهد. علاوه بر این، نقد او یک مشخصه مهم دارد، و آن اینکه برای معمار اثر جالب و شنیدنی است اما الزاماً به او احساس افتخار نمی دهد.

روشنگری در دایره روشن

شاید این فکر به ذهن ما برسد که امروز، به ویژه در مقایسه با دیروز و دیروزها، گفتن و شنیدن و خواندن و نوشتن در حوزه معماری بسیار بیشتر است. برای نمونه، مجله «معمار» به عنوان نخستین مجله تخصصی در حوزه معماری که بعد از انقلاب انتشار یافته، که همین جا درود می فرستم به روان مینوی سهیلا بسکی و ادای احترام می کنم به خدمات ارزشمند او و همکارانش به معماری امروز ایران. و مدتهای بلندی پیش از آن مجله آرشیتکت در سالهایی غیرقابل باور یعنی بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۸ اولین مجله معماری در ایران بوده و به صورت تخصصی به معماری پرداخته است. این مجله که تنها کمی بیش از دو سال، آن هم با همت بزرگانی چون مهندس وارطان معروف دوام یافت، در ابتدای انتشار به وضع نا بسامان ساختمان های کشور اشاره می کند و هدف خود را نقد وضع آن روز معماری اعلام داشته و امید دارد بتواند تا حدی از نابسامانی ها بکاهد. اما به دلایلی پیدا و پنهان از انتشار بازمی ماند. خود این موضوع که چرا آرشیتکت تنها پس از دو سال از انتشار بازماند، شاید بتواند ما را تا حدی به پاسخ سؤالمان که چرا نقد نداریم، نزدیک کند.

وارطان هوانسیان معمار ارمنی شناخته شده آن سالها که از او و چند معمار ارمنی دیگر، ساختمان هایی باقی مانده که معماری عصر پهلوی اول را ساخته اند، از اعضای هیأت مؤسس و هیأت تحریریه این مجله بوده است. «مجله آرشیتکت» که با سردبیری ایرج مشیری به چاپ می رسیده، امکانی را ایجاد کرد تا معماری همچون وارطان بتواند آنچه را می بیند و می فهمد، بنویسد. او در سه مقاله در این مجله درباره وظایف اجتماعی معمار، در مورد آنچه شکل دهندهٔ معماری مدرن نوپا در ایران بوده، و در مورد اهمیت و نقش معمار و معماری در جامعه ایران آن روز می نویسد. تمرکز او بر این مورد آخر بسیار پررنگ است و کمتر معمار ایرانی را حتی در این روزها می بینیم که به نقش اجتماعی معمار در جامعه بپردازد. حرفهایی نزدیک به آنچه امروز از کسانی مثل معمار مشهور هلندی رم کولهاس (Rem koolhaas ـ ۱۹۴۴) شنیده می شود.

وارطان در این مقاله های دنباله دار که زیر عنوان «مسائل مربوط به معماری در ایران» به چاپ می رسید، سعی داشته است تصویری از معماری مدرن ارائه دهد و به این توجه داشته باشد که معماری باید به چه نیازهایی پاسخ دهد. از نگاه او در آن روزها، می توان دریافت که او به رابطه نزدیک معماری و تحولات اجتماعی معتقد است و اعتقاد دارد معمار ایرانی لازم است درک درستی از جریان جاری اجتماع داشته باشد. او به درستی عدم حضور معمار در روند ساخت ساختمان را فقدان فکر در این زمینه معرفی می کند. علاقه مندان به شناخت بیشتر معماران ارمنی می توانند شماره ۱۰۲ مجله معمار را که به این موضوع اختصاص دارد، ببینند.

آنچه در بالا به آن پرداخته شد، برای این بود که روشن شود منظور این نیست که نقد معماری در جامعه ما مطلقاً وجود نداشته یا ندارد، بلکه مورد نظر این است که نقد معماری در جامعه ما یک روند نیست، یک رویداد است. به بیان دیگر، منظور این نیست که به معماری پرداخته نمی شود، بلکه جا دارد خیلی بیش از اینها پرداخته شود. در حال حاضر به معماری در قالب نقد های قابل قبول، از یک سو به صورت موردی پرداخته می شود و از سوی دیگر در یک دایره محدود و آن هم به صورت تخصصی، به ترتیبی که برای افراد جامعه، همان ها که لازم است سلیقه شان رشد داده شود، نه امکان ورود به این گونه بحثهای معمارانه وجود دارد و نه جاذبه آن. اشکالی که از آن می توان با عنوان «روشنگری در دایره روشن» یاد کرد. این اشکال را در خیلی از زمینه ها می بینیم. عده ای آدم کتابخوان و اهل مطالعه، از کمبود سرانه مطالعه با هم می گویند و می شنوند، عده ای فعال محیط زیست در دایره خودشان از آسیب به محیط زیست می گویند و می شنوند و… خروجی هایی هم از جنس گلایه و اعلام خطر در مواردی بیرون می آید که اصلا بی ارزش نیست، اما تقریبا بی اثر است!

به نظر می رسد آنچه نیاز داریم، «منتقد» به معنای دقیق کلمه است. منتقد نه به معنای یک فرد و در یک مورد خاص، بلکه به انتقاد احتیاج است به عنوان یک نهاد اجتماعی و در روندی همگام و موازی با جامعه. و البته در اینجا منظور ما به طور خاص منتقدی است که کار معماری را درست ببیند و مشخصاتش را به زبان و بیان و منطق مردم جامعه بازگو کند. به بیان دیگر نه یک یا چند منتقد، چندین و چند نفر، نهاد، سمن [سازمان مردم نهاد] با گرایش ها، سلیقه ها، درکها، دیدها و بیان ها و زبان های متفاوت؛ اما همه به زبان مردم عادی. حتما توجه داریم که دانشمندان شیمی، ادبا، شاعران، فرماندهان نظامی، تاجران بزرگ، پزشکان حاذق، وکلا و حقوقدانان برجسته، بزرگان سیاست و… همگی در اینجا مردم عادی هستند و لازم است معماری را به زبان مردم عادی برای آنها باز کنیم.

شاید از آن مهمتر این است که آنها را مطلع کنیم که شناخت قابل اعتمادی از معماری ندارند و آنچه به عنوان سلیقه از آن یاد می شود، در بسیاری موارد، برهم انباشتی از خاطرات، دریغها، نوستالژی، حسرت، بزرگ نمایی، گران نمایی، عقده و… است که یک روانکاو پس از صحبت با هر فرد می تواند علت این گرایش ها و تمایلات را برای او توضیح دهد.

چرا منتقد معماری نداریم؟

این پرسش مهمی است و حتما ارزش آن را دارد که خیلی بیش از اینها به آن پرداخته شود تا به پاسخ یا پاسخهای آن دست پیدا کنیم. برای رسیدن به این گونه پاسخها بایست همه ما از خود بارها و بارها بپرسیم که چرا منتقد نداریم؟ منتقد معماری نداریم، چون اصلا منتقد نداریم! چون «ترس» و «تنبلی» دو مشکل جدی ما هستند. انتقاد احتیاج به دانش، پژوهش، دقت و تسلط جدی بر حوزه مورد نقد دارد که اینها با تنبلی سازگار نیست؛ اما عیب جویی و عیب گویی که جانشین انتقاد شده، به هیچ کدام اینها نیاز جدی ندارد. نه تنها نیاز ندارد، بلکه زیر سؤال بردن کارها و زحمات دیگران و عیب جویی و عیب گویی برای افراد تنبل، هم لذت بخش است و هم نوعی سیاست دفاعی! موضوع ترس هم در اینجا جدی است.

نقد علاوه بر آنچه آمد، نیاز به سلامت نفس و نیت سالم دارد؛ یعنی برای نقد هر پدیده ای، منتقد لازم است بدون احساس دوستی و دشمنی با پدیدآورنده، فقط به اثر پدید آمده بپردازد. حتی بایست تلاش شود تا حد امکان از برخورد سلیقه ای با اثر نیز دوری کنیم. تنها با دید فنی امتیازات، ضدامتیازات و مشخصات آن را به زبان و بیان مردم عادی بازگو کنیم. تلاش کنیم منطق و چرایی هر بخش را توضیح دهیم؛ اما امروز بسیاری از افراد از صاحب اثر معماری یا حامیان و سرمایه گذاران پروژه ها می ترسند یا از آشکار شدن درونیات ناسالم خودشان می ترسند و یا در بسیاری از موارد از هر دو!

منتقد نداریم چون داشتن منتقد، به ویژه منتقد هنری احتیاج به سطحی از رشد فرهنگی دارد که در آن قرار نداریم. انتقاد هنری، خود یک کار هنری، آن هم کاری سطح بالا. در جامعه ای می توان منتظر یک کار هنری سطح بالا بود که به سطح معینی از رشد و توسعه فرهنگی رسیده باشد. منتقدان هنر، به طور عام و منتقد معماری که در اینجا به طور خاص مورد نظر ماست، عناصر سطح بالایی هستند. این موجودات هنری نه در هر سطحی از رشد فرهنگی جامعه متولد می شوند و نه اگر متولد شوند، به بالندگی و شکوفایی می رسند. از این گذشته، سطح بالایی از رشد فرهنگی لازم است تا این افراد در جامعه دیده شوند، شنیده شوند و اثربخشی داشته باشند.

پس جامعه از یک سو باید رشد و توسعه فرهنگی بیابد که علاوه بر هنرمند، به طور عام، و مدتها بعد از هنرمند، هنرمندی به نام منتقد هنری را در دامن خود پرورش دهد. از سوی دیگر این رشدیافتگی فرهنگی باعث شود که صدای منتقد هنری شنیده شود، که البته در ابتدا در دایره ای بسیار محدود شنیده می شود. بعد به تدریج این شنیده ها به «دانش» تبدیل می شود. بعد از مدتها، دانش به «بینش» تبدیل می شود و بینش به «کُنش» و کنش به «فرهنگ». در این موقعیت است که می توانیم منتظر رشد این دایره و در واقع ارتقای سلیقه عمومی در عرصه هنر و به تبع آن در معماری باشیم.

خوب است در نظر داشته باشیم که در جوامع دیگر نیز جریانی شبیه جامعه ما وجود داشته است و آنها نیز با همین مسائل دست به گریبان بوده اند. بخشی از کتاب «هنر چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند» که آن را پیشتر معرفی کردم، در اینجا نقل می کنم:

«در دهه ۱۹۲۰ افراد اندکی در انگلستان فکر می کردند می توانند از هنر مدرن خوششان بیاید، چه برسد به اینکه بخواهند بابت آن پول خرج کنند. در دهه ۱۹۶۰ کمابیش همه خلاف این باور را داشتند. یکی از دلایل این تحول مهم، فعالیت خستگی ناپذیر هربرت رید (Herbert Read ،۱۸۹۳ـ ۱۹۶۸) منتقد هنر بود که مقاله ها و کتابهای متعدد نوشت، در رادیو حضور پیدا کرد، نمایشگاه هایی برگزار کرد، آی.سی.ا (موسسه هنر معاصر) لندن را پایه گذاری کرد و به سراسر کشور سفر کرد و سخنرانی هایی در دفاع از صفات هنرمندان بزرگ معاصر مانند بِن نیکلسون، پابلو پیکاسو و باربارا هپورت ۱۹۰۳ـ ۱۹۷۵) [مجسمه ساز مدرنیست انگلیسی و برای مدتی همسر بن نیکلسون] انجام داد. مانند جرمی کلارکسون [روزنامه نگار، نویسنده و مجری بسیار موفق برنامه تخت گاز در تلویزیون بی بی سی] در زمینه اتومبیل، هربرت رید نظر رایج را در مورد اینکه چگونه هنری را دوست بداریم دگرگون کرد.»

در نظر داشته باشیم که ما و سایر جوامعی که می شناسیم از ابتدا منتقد هنری نداشته ایم. جوامعی هم که در این زمینه از ما پیشتر هستند، سالهای دوری نیست منتقدانی دارند که هنر مدرن را نقد می کنند. ما امروز در مرحله ای از رشد و توسعه فرهنگی هستیم که می بایست منتقدانی، به معنای دقیق کلمه، داشته باشیم تا زمینه رشد سطح عمومی سلیقه را در جامعه ما فراهم نمایند و با انتقاد خود باعث ارتقا شوند.