جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دوم خرداد نمی میرد


دوم خرداد نمی میرد

در سالروز دوم خرداد شاید مهمترین سئوالی كه به ذهن خطور می كند این است كه با رفتن دولت اصلاحات و استقرار دولتی كاملاً متفاوت با آن آیا دوم خرداد به تاریخ پیوسته است

در سالروز دوم خرداد شاید مهمترین سئوالی كه به ذهن خطور می كند این است كه با رفتن دولت اصلاحات و استقرار دولتی كاملاً متفاوت با آن آیا دوم خرداد به تاریخ پیوسته است؟ برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید منظور از دوم خرداد را آشكار كنیم. آنچه در این یادداشت از این واژه مراد می شود ماهیت پدیده ای است كه شگفتی همه ناظران داخلی و خارجی و حتی پدیدآورندگان آن را موجب شد. در واقع همه اراده های سیاسی و تبلیغاتی برای رای آوری رقیب خاتمی تجمیع شده بود ولی خواست عمومی بر چیز دیگری تعلق داشت، گویی باور عمومی این بود كه تحقق آن اراده بر این خواست چیره خواهد شد كه نشد و مردم در احساسی مشترك، معادلات معمول قدرت را بر هم زدند و طرحی نو در انداختند و از آن پس دعوا بر سر اینكه مطالبه مردم واقعاً چه بوده آغاز شد و مقاومت ها و ممانعت ها در برابر هرآنچه رنگ و بویی از اصلاحات داشت رقم خورد. واقعیت این است كه ورود خاتمی به عرصه منازعات انتخاباتی همان طور كه خود نیز تاكید كرده در اصل با فرض ورود رسمی به قدرت نبوده بلكه بیشتر به منظور گشایش تریبونی جهت طرح پاره ای انتقادات به شیوه های مدیریت و فاش گویی نواندیشی دینی و ضرورت سازماندهی دموكراتیك و نیز ایجاد فرصتی برای همگرایی نخبگان حول محورهای مشترك بوده است. به این ترتیب باید گفت دوم خرداد بدون آمادگی قبلی جهت ورود به قدرت پیش آمد. تاكید می كنم دوم خرداد واقعاً «پیش آمد»ی بود كه همگان _ هم اصحاب درون ساختار قدرت و هم عوامل بیرونی آن - را غافلگیر كرد و درحالی كه معادلات معمول چیز دیگری را نشان می دادند واقعه عجیبی رخ داد و طبعاً چاره ای جز تمكین به آن نیز نبود. با این شرح روشن می شود كه استراتژی پیش از دوم خرداد با استراتژی پس از آن متفاوت بوده است. در واقع دوم خرداد پس از اتفاق، به یك باره منادیانش را به تفكر واداشت كه فكری برای تعیین استراتژی و تاكتیك های آن كنند و این هم نكته نغزی است و مثل خیلی چیزهای دیگر در این كشور جزء پدیده های نادر در دنیای سیاست محسوب می شود. در واقع از آن پس همه شعارهایی كه نوعاً از جایگاهی روشنفكرانه مطرح شده و توانسته بودند موج عظیمی از افكار عمومی را به دنبال خود ایجاد كنند حالا باید در بسته های عملیاتی مشخص اجرا می شد.

مهمترین شعارهای مطرح شده عبارت از حاكمیت قانون، كرامت انسانی و حقوق شهروندی، جامعه مدنی و توسعه سیاسی- كه خود شامل دولت پاسخگو و مطبوعات مستقل و آزاد، انتخابات آزاد و عادلانه و تحقق بخش های معطل مانده قانون اساسی بود- بود. مهمترین سئوال وقتی خاتمی با رای حیرت آور ۲۰ میلیونی رئیس جمهور شد این بود كه با كدام راهبرد این شعارها محقق خواهند شد؟ شاید مهمترین پاسخ به این سئوال را سعید حجاریان اندیشمند و تئوری پرداز فرهیخته اصلاحات در قالب «فشار از پایین، چانه زنی در بالا» داده باشد و غیراز آن هیچ نظریه ای كه واجد حداقلی از شمولیت و مقبولیت باشد مطرح نشد. امروز پس از گذشت ۹ سال از آن واقعه و در شرایطی كه دولت اصلاحات از معادلات قدرت پاك شده است می توان بر اساس همین مفروضات داوری كرد كه آیا این استراتژی مبنای دقیق و درستی داشته است؟ به عبارت دیگر اگر باز بنابر دولت اصلاحاتی بود آیا بر مبنای همین راهبرد عمل می شد؟ دكتر معین یا آقای كروبی كه مدعی ادامه اصلاحات و تصحیح راه ها بودند در صورت پیروزی چه می كردند؟ آیا راه گذشته را می پیمودند یا قرار بود از اساس در راهبرد و روش ها تغییر ایجاد كنند؟

در آنچه در آن ۸ سال گذشت البته باید داوری منصفانه ای صورت گیرد ولی اجمالاً می توان گفت كه پتانسیل عظیم و آماده و تهییج شده افكار عمومی كه مهمترین نقطه امتیاز و پایگاه قدرتی برای اصلاح طلبان محسوب می شدند عملاً در حد مشاركت جویی سالانه در هر انتخاباتی در نظر گرفته شدند. گسیل داشتن آنها به عرصه جامعه مدنی چندان امكان نداشت چرا كه اصولاً جامعه مدنی آماده به كاری وجود خارجی نداشت ولی در همان حدی هم كه بعدها تشكیل شد مثل تشكیل حزب مشاركت، آن هم به دلیل فقدان تشكیلات لازم و بی تجربگی سیاسی و ضمناً صداقت در عدم اعتقاد به پوپولیسم نمی توانست عضوگیری میلیونی كند و امكان آن را داشته باشد كه آن ظرفیت عظیم را حفظ كند. شخص خاتمی هم تمام درخواست ها برای رهبری اصلاحات را به دلایلی كه برای خود داشت رد می كرد. در واقع موج افكار عمومی برخاسته بود درحالی كه ظرفیتی برای استفاده و بهره گیری از پتانسیل آن از قبل پیش بینی نشده بود. شرایط از این نظر به قدری مهیا بود كه افكار عمومی آماده بود كه تنها با اشاره ای از سوی مركزیت اصلاحات عمل كند، مشاركت های وسیع در انتخابات اولین شورای شهر و سپس مجلس ششم و رای یكپارچه به لیست اصلاح طلبان و سپس حضور شبانه روزی و طولانی قلب های نگران و چشم های اشك آلودی كه پس از ترور حجاریان در پشت درهای بسته بیمارستان سینا وجود داشت، و قبل از آن تعقیب وسیع جزئیات ماجرای محاكمات كرباسچی و عبدالله نوری و متهمان ۱۸ تیر از آن جمله است. شاید تنها عرصه ای كه در آن شرایط توانست تا حدودی انرژی های متراكم شده در افكار عمومی را به خوبی تخلیه كند مطبوعاتی بودند كه در فرصت ایجاد شده توسط دولت جدید پا به عرصه گذاشته بودند. كار این مطبوعات اگر رونق و جذابیت خارق العاده یافت و اگر ظرف كوتاه مدت تیراژ آنها و مدت زمان روزنامه خوانی مردم به چند برابر افزایش یافت و اگر مردمی كه تا پیش از آن همه مطبوعات را كمابیش شبیه هم می پنداشتند و چندان رغبتی به روزنامه ها نشان نمی دادند از آن پس به خرید و خواندن بیش از یك روزنامه در روز علاقه مند شده بودند نه صرفاً به دلیل این بود كه روزنامه ها حرف های عجیب و غریب منتشر می كردند، كه یقیناً اگر مطبوعات بازتابی از افكار عمومی و در جهت آن نبودند هیچ روش و ترفندی نمی توانست چنین توجهی را به خود جلب كند- كمااینكه قبل و بعد از آن نتوانسته است- این را از این جهت عرض می كنم كه بعد از آنكه مطبوعات پس از اندك مدتی به تیغ شماتت دشمن و دوست _ هر یك به روشی- نواخته شدند، متهم به تندروی شدند درحالی كه اساساً اگر موجی برخاسته بود از مبداء دوم خرداد بود و اگر مشكلی وجود داشت در این واقعیت نهفته بود كه به افكار عمومی منتظر، بی پاسخ بود. تنها ظرفیت بالفعل باقی مانده مطبوعات بود كه آنها هم متاسفانه دیوارشان كوتاه بود و عمرشان مثل گل مستعجل. در راهبرد فشار از پایین هیچ عرصه قابل ملاحظه دیگری به این دلیل كه فعالیت ها قانونمند و مسالمت آمیز تعریف می شدند گشوده نشد درحالی كه عرصه های قانونمند نیز به دلیل پرهیز از بروز خشونت های احتمالی عملاً ناگشوده ماند.

در بخش دیگر راهبرد نیز كه قرار بود در بخش فوقانی هرم قدرت چانه زنی كند امكان چانه زنی های موثر و مداوم چندان وجود نداشت. در واقع موفقیت چانه زنی ها كاملاً به مستحضر بودن آنها به افكار عمومی متكی بود. مثال تائید انتخابات تهران مجلس ششم توسط شورای نگهبان و ماجرای آزادی لقمانیان با ابتكار رئیس مجلس نمونه هایی قابل طرح هستند درحالی كه متقابلاً اعتراض روسای جمهور و مجلس به نحوه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و حتی تحصن ۲۶روزه نمایندگان اصلاح طلب، رویه دیگر از آن را می نمایاند. به عبارت دیگر به هر اندازه كه از شور و هیجان افكار عمومی در تعقیب اهداف اصلاحی كاسته می شد به همان اندازه و یا حتی بیشتر از آن، چانه زنی ها نیز قوت و تاثیر خود را از دست می داد و واضح است كه در زمانی كه دیگر شور عمومی به نوعی افسردگی و یاس گراییده بود عملاً چانه زنی ها تا چه حدی می توانست راهگشایی كند.

با توضیحات فوق مجدداً به سئوال ابتدای این یادداشت بازمی گردیم. اگر مراد از دوم خرداد صرفاً شكلی یعنی تنها بازتولید همان شور عمومی باشد امكان آن همیشه وجود دارد ولی به طور مشخص تر اگر منظور از آن ماهوی، یعنی همگرایی هدفمند مردم و نخبگان در تحقق اراده عمومی باشد امكان تحقق دوباره آن تنها در صورتی بیشتر می شود كه زیرساخت های جامعه مدنی در كشور تعبیه و توانمند شوند. در این صورت راهبرد فشار از پایین و چانه زنی در بالا نیز كارآمدی واقعی خود را عملاً نشان خواهد داد و تضمین لازم برای پایداری دستاوردها ایجاد می شود ضمن آنكه جایگاه حضور و نقش آفرینی افكار عمومی نیز پیشاپیش مشخص است. اگر دموكراتیزاسیون را هدف محوری جنبش اصلاحی بدانیم این هدف بدون وجود نهادهای مدنی كارآمد و تاثیرگذار امكان بروز ندارد. متاسفانه برخی به مجرد آنكه سخن از جامعه مدنی می رود آن را تنها مساوی با سازمان های سیاسی مفروض می گیرند و وانمود می كنند كه چون تحقق واقعی این سازمان ها آرمانی می نماید و تحملی در برابر آنها وجود ندارد پس موضوع نیز منتفی است درحالی كه جامعه مدنی نیز به مانند توسعه وقتی كاركردی است كه متوازن و پایدار باشد و در شرایطی كه دشواری ها و هزینه های فعالیت های سیاسی روزافزون می شود نباید از اهمیت توانمندسازی سایر بخش های جامعه مدنی در عرصه های اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی و افروختن چراغ های پرفروغ آنها غافل بود. سهل است كه پیشرفت در این بخش ها می تواند زمینه را برای افزایش تحمل و مدارا در بخش های سیاسی و كاهش هزینه های فعالیت های آن نیز بكاهد. نامزدهای اصلاح طلب نیز در انتخابات اخیر ریاست جمهوری راهكارهای مشابهی برای تحقق شعارهای اصلاحی داشتند ولی ناكامی در انتخابات و عدم امكان پیگیری شعارها از درون قدرت، دلیلی بر پیوستن دوم خرداد به تاریخ نیست كمااینكه اصولاً دوم خرداد از تبار انقلاب اسلامی و من تبع اندیشه های نهضت مشروطه است كه همه اینها بازتاب مبارزاتی حداقل یك صد ساله است، اندیشه های عمیقی كه نه به افراد متكی است و نه با رفتن یك دولت و آمدن دولتی كه افتخارش در متفاوت بودن با آن است از بین می رود. اندیشه دوم خرداد ریشه در هویت فرهنگی و تاریخی مردم ما دارد و همان طور كه قبل از آن شناخته می شده در آینده هم باقی خواهد ماند.

طرح پاره ای ناكامی ها در جریان اصلاحات به هیچ وجه به منزله ناكارآمد نشان دادن آن نیست بلكه تلاش این یادداشت آن بود كه علت پاره ای ناكامی ها را واقع گرایانه بنمایاند. باشد كه چراغ راهی برای آینده باشد. در عین حال این اعتقاد وجود دارد كه راه گشایشی به سمت تحقق آزادی، حاكمیت قانون، تحقق مردم سالاری، پیشرفت و فردای بهتر اگر هست همچنان در همان اندیشه دوم خرداد است. گیرم كه در گذشته ناكامی هایی داشته و انتقاداتی به پاره ای روش ها و افراد نیز مطرح شود ولی هیچ یك از اینها نافی خلوص، بزرگی و عمق عقلانی و منطقی آن شعارها و نیز منادیان اصلی آن جریان نبوده و نیست كه تا هست چنین بادا.

كریم ارغنده پور